eitaa logo
دلــ‌آرامـ‌ــ‌
19.6هزار دنبال‌کننده
437 عکس
49 ویدیو
61 فایل
﷽ متولـد :¹⁴⁰¹.⁹.³ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } دلِ نازک به نگاهِ کجی آزرده شود.. اثری خاص از فاطمه پناهنده✍ کپی‌ کردن رمان حرام و پیگرد قانونی دارد❌ 🌖ارتباط با نویسنده: @fadayymahdyy 🌗تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
دلــ‌آرامـ‌ــ‌
✿•••﴿#عشقِ‌علیه‌السلام﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 #part_817 امیرعلی با لبخند بهش خیره شده بود که رو
✿•••﴿﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 مامان بچه رو ازم گرفت که جعبه رو ازش گرفتم و با ذوق زود درش رو باز کردم. دیدم دوتا انگشتر طلا خیلی ظریف که یکی واسه انگشت اشاره بود و یکی انگشت انگشتری برام چشمک می‌زد. با خنده سرم رو روی شونه‌اش گذاشتم و گفتم: - وای خیلی خوشگله این! چون بابا و عمو داخل بودن فقط به لبخندی کفایت کرد و سرش رو پایین انداخت که همون‌موقع مامان جلو اومد. دستش رو پشت گردنم برد و گفت: - ان‌شاءالله که خوشت بیاد دختر گلم! بعد از این‌که قفل گردنبندم رو بست صورتش رو بو*..یدم و به گردنبند ظریفی که توی گردنم برق می‌زد نگاه انداختم و لبخندی زدم. خاله جلو اومد و گفت: - والا مال من زیاد بود نتونستم بیارمش این‌جا، مهدیه گفته بود واست پکیج لوازم آرایشی و بهداشتی بگیرم منم گرفتم. با خنده چشم‌هام رو روی هم گذاشتم و به امیرعلی که سرش رو مظلوم پایین انداخته بود خیره شدم. *** روز آخر بود و دکتر بعد از این‌که برگه ترخیصم رو داد فهمیدم که اون‌ روز هم با مهدیه باهم مرخص شدیم و خداروشکر برای بچه‌اش اتفاقی نی‌افتاده و سالمه. همون روز که بهوش اومده بودم بالاخره از زیر زبونم کشیدن که اسمش رو چی گذاشتم و وقتی گفتم "علی‌رضا" همشون گفتن چه‌قدر به اسم "رضوان" که مهدیه اسم دخترش رو گذاشته بود میاد! ••• ✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ‌ پناهندہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ❌ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 【 @romankadehdalaram