دلــآرامـــ
✿•••﴿#عشقِعلیهالسلام﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 #part_1517 علیرضا اما چشمهاش رو روی هم فشار مید
✿•••﴿#عشقِعلیهالسلام﴾•••✿
💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜
#part_1518
لعنت به من که بهش قول داده بودم به کسی نگم وگرنه تا الان نمینشستم و زجر عزیزم رو ببینم!
- بگو کجا رفتی لعنت بهت!
مشت بعدی رو که توی قسمت چپ صورتش زد اشک چشمهام جاری شد و دستم رو روی صورتم گذاشتم.
لبم رو محکم گرفته بودم و هیچ غلطی از دستم بر نمیاومد.
یه لحظه چشمش که بهم افتاد و مظلوم بهم خیره شد بیشتر اشکم گرفت ولی اون زود سرش رو پایین انداخت.
پشت سر هم سرش داد میزد و مشت توی پهلوش میکوبید طوری که وقتی یقهاش رو ول کرد علیرضا محکم روی دوتا زانوهاش پایین افتاد.
کف دستهاش رو روی زمین گذاشت و سرش ولو شد.
از درد جون توی بدنش نمونده بود ولی نمیگفت... نمیگفت.
دایی که رفت و روی مبل نشست، زود رفتم و کنار علیرضا نشستم.
سرش رو بالا نمیآورد تا نبینم صورتش رو... .
#ادامه_دارد•••
✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ پناهندہ﴾
#ڪپۍممـنۅع(حࢪام)‼️
#امـانٺداࢪبـاشیـم❌
💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜
【 @romankadehdalaram 】