eitaa logo
دلــ‌آرامـ‌ــ‌
19.5هزار دنبال‌کننده
427 عکس
50 ویدیو
61 فایل
﷽ متولـد :¹⁴⁰¹.⁹.³ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } دلِ نازک به نگاهِ کجی آزرده شود.. اثری خاص از فاطمه پناهنده✍ کپی‌ کردن رمان حرام و پیگرد قانونی دارد❌ 🌖ارتباط با نویسنده: @fadayymahdyy 🌗تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
دلــ‌آرامـ‌ــ‌
✿•••﴿#عشقِ‌علیه‌السلام﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 #part_1525 - بگو علی! بگو الکی گفتی! زهرا... دخترِ
✿•••﴿﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 هیچی جواب ندادم که عصبی‌تر شد و گلوم رو محکم فشار داد! ثانیه نگذشته بود که به دست و پا زدن افتادم. گوشه پیرهنش رو گرفته بودم و هیچ غلطی نمی‌تونستم بکنم. گلوم رو که ول کرد به سرفه افتادم و به‌زور حالم جا اومد. اما اون‌موقع بود که خودش روی دوتا زانوهاش زمین افتاد! ای‌خدا من می‌مردم این‌طور پدرم رو نمی‌دیدم... چی‌شده بود توی گذشته شده که این‌همه روش ضعف نشون می‌داد؟! باز رفتم کنارش نشستم که سرش رو بالا آورد. با دیدن چشم‌های بغض کرده‌اش تمام تنم لرز برداشت! پشت کمرم رو گرفت و محکم‌ من رو به خودش چسپوند و بغ*لم کرد. از داخل لبم رو گاز می‌گرفتم و همون‌طور باز می‌لرزیدم. چند ثانیه که گذشت و انگار واقعاً آروم‌تر شده بود، گوشه دهنم رو بو*..د و با شصتش خونِ دورش که هنوز داشت می‌اومد رو پاک کرد. می‌خوندم حسش رو که انگار می‌خواست بگه ببخشید ولی نمی‌تونست و با چشم‌هاش باهام حرف می‌زد‌. سرش رو پایین انداخت و من وقتی فهمیدم آروم شده بلند شدم و کلید رو دستش دادم. بزاق نداشته دهنش رو قورت داد و با زبونش لبِ خشکیده و کبود شده از عصبانیتش رو تر کرد. ••• ✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ‌ پناهندہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ❌ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 【 @romankadehdalaram