دلــآرامـــ
✿•••﴿#عشقِعلیهالسلام﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 #part_1529 آب دهنم رو قورت دادم و باز کنارش نشستم
✿•••﴿#عشقِعلیهالسلام﴾•••✿
💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜
#part_1530
- بابا دورت بگردم، خوبی؟ تو رو خدا خودت رو اذیت نکن... اینقدر حرص نخور.
مامان اومد کنارم و بازوم رو گرفت و از جا بلندم کرد.
خودش کنارش نشست و توی صورتش پچ زد:
- پاشو بریم توی اتاق.
بابا هنوز هم نفسنفس میزد که مامان دستش رو گرفت و دور گردنش انداخت.
تا خواستم برم جلو و کمکش کنم مامان گفت:
- خودم میتونم.
- چهجوری میتونی مامان؟ نمیتونی همینجوری ببریش!
چپ نگاهی بهم انداخت و گفت:
- تو نبودی چهجور میبردم؟
- اون مال حداقل ده سال پیشهها!
برزخی نگاهم کرد که دیگه هیچی نگفتم و کنار وایسادم.
چهقدر خوب بودن این دوتا کنار هم... .
دستم رو توی موهام فرو کردم و با دیدن قطره خونی که روی زمین افتاد نفسم از حرکت وایساد!
لرزش فکم رو خودم حس کردم، ضعف داشتم توی این مورد و این غیر قابل انکار بود!
سمت سرویس تقریباً دویدم و رو به روی روشویی وایسادم.
تا صورت خودم رو توی آینه دیدم حالم بدتر شد.
با دیدن اشک روی گونهام زود از اونجا بیرون اومدم و بدون فکر در اتاق زهرا رو محکم باز کردم.
#ادامه_دارد•••
✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ پناهندہ﴾
#ڪپۍممـنۅع(حࢪام)‼️
#امـانٺداࢪبـاشیـم❌
💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜
【 @romankadehdalaram 】