eitaa logo
دلــ‌آرامـ‌ــ‌
19.6هزار دنبال‌کننده
424 عکس
48 ویدیو
61 فایل
﷽ متولـد :¹⁴⁰¹.⁹.³ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } دلِ نازک به نگاهِ کجی آزرده شود.. اثری خاص از فاطمه پناهنده✍ کپی‌ کردن رمان حرام و پیگرد قانونی دارد❌ 🌖ارتباط با نویسنده: @fadayymahdyy 🌗تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
دلــ‌آرامـ‌ــ‌
✿•••﴿#عشقِ‌علیه‌السلام﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 #part_1564 آروم نفسی کشید و از اتاق بیرون رفت. پشت
✿•••﴿﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 در که باز شد و رضوان داخل اومد لبخند محوی به روش زدم که بغض کرده به علی‌رضا خیره شد. وقتی دید خوابه آروم جلو رفت و چندبار صورتش رو بو*سید. کم‌ اذیت نشده بود عروسک کوچولوی پسرم... . رفتم کنارش و از پشت بغ*..ش کردم که سمتم برگشت و آروم گریه کرد. - چرا این‌جوری کرد زن‌دایی؟ ثانیه شماری می‌کردم واسه دیدنش‌ها... ثانیه شماری! اون‌وقت... اون‌وقت اون‌جوری... . حرفش رو خورد و اشکش رو پاک کرد. - چه‌قدر دلم می‌خواست امشب پیشش باشم. - خب بمون دخترکم. توی چشم‌هام خیره شد و گفت: - چه‌جوری بمونم زن‌دایی؟ تو چرا این رو میگی؟ بهم میگه اصلاً پیشم نباش! کنارم نباش نمی‌خوام ببینمت! مگه من چی‌کار کردم؟ اون‌وقت انتظار دارین پیشش بمونم؟ - خیلی‌خب، خیلی‌خب! تند نرو عزیزم، خودت می‌دونی حالش خوب نیست، دست خودش نیست داره چی میگه من می‌دونم! وگرنه که حتی با من هم این‌طوری حرف نمی‌زد‌. مظلوم نگاهش را سمتم داد ولی سرش رو تکون داد و با حال بدی از اتاق بیرون رفت. ••• ✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ‌ پناهندہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ❌ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 【 @romankadehdalaram