eitaa logo
دلــ‌آرامـ‌ــ‌
19.5هزار دنبال‌کننده
429 عکس
49 ویدیو
61 فایل
﷽ متولـد :¹⁴⁰¹.⁹.³ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } دلِ نازک به نگاهِ کجی آزرده شود.. اثری خاص از فاطمه پناهنده✍ کپی‌ کردن رمان حرام و پیگرد قانونی دارد❌ 🌖ارتباط با نویسنده: @fadayymahdyy 🌗تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
دلــ‌آرامـ‌ــ‌
✿•••﴿#عشقِ‌علیه‌السلام﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 #part_767 - دورت بگردم آروم باش... آروم... یکم...
✿•••﴿﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 - امیر می‌ترسم تو رو خدا یه کاری بکن! امیرعلی تو رو جون عزیزت دارم از ترس سکته می‌کنم! خواست بلند بشه که دستش رو فشار دادم و گفتم: - نه‌نه فقط پیشم بمون، می‌ترسم... فقط همین طوری بمون! آرومم کن امیر! تا چند ثانیه هیچ عکس العملی از خودش نشون نمی‌داد تا بالاخره به خودش اومد و آروم دستش رو دور کمرم حلقه کرد. سرم رو بالا آورد و مجبورم کرد توی چشم‌هاش نگاه کنم. اشک توی چشم‌هام رو که دید کلافه نفسی کشید و با یه دستش کامل صورتم رو پاک کرد. دست برد سمت موهام و چون دیشب هم باهاش قهر بودم و هم درد داشتم موهام رو باز نکرده بودم هنوز گیره توش بود و بافت داشت. آروم کش موهام رو در آورد و با انگشت‌هاش رد بافت‌ها رو صاف کرد. صدای دوباره رعد و برق که اومد نذاشت جیغ بزنم و سرم رو به قفسه سی*..ن*..ه‌اش چسپوند. - نمی‌خواد بترسی وقتی من پیشتم! خب؟ لبم رو تر کردم و لب زدم: - این‌طوری میگی دلم قرص میشه! وقتی که من رو اون‌طوری به خودت می‌چسپونی دیگه نمی‌ترسم! هنوز همون‌طور مونده بودم که سرش رو جلو آورد و روی موهام رو بو*..ید و ادامه داد: - پس هر وقت هم ترسیدی کافیه سرت رو روی قفسه سی..*ن..*ه‌ام بذاری؛ می‌دونی چرا وقتی سرت رو اون‌جا بذاری آروم میشی؟ توی چشم‌هاش خیره شدم و با خنده شونه‌ای بالا انداختم که گفت: - چون وقتی سرت رو بذاری اون‌جا صدای بلند تپش قلبم رو می‌شنوی! اون صدا وقتی تو نزدیکشی اون‌قدر بلنده که دیگه صدای رعد و برق بیرون رو نمی‌شنوی! ••• ✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ‌ پناهندہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ❌ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 【 @romankadehdalaram