eitaa logo
دلــ‌آرامـ‌ــ‌
19.7هزار دنبال‌کننده
427 عکس
47 ویدیو
61 فایل
﷽ متولـد :¹⁴⁰¹.⁹.³ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } دلِ نازک به نگاهِ کجی آزرده شود.. اثری خاص از فاطمه پناهنده✍ کپی‌ کردن رمان حرام و پیگرد قانونی دارد❌ 🌖ارتباط با نویسنده: @fadayymahdyy 🌗تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
دلــ‌آرامـ‌ــ‌
✿•••﴿#عشقِ‌علیه‌السلام﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 #part_797 چند تا نفس عمیق کشیدم که سرفه‌ام گرفت و
✿•••﴿﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 *** آخرهای ماه نهمم بود ولی هنوز هیچ خبری از درد نداشتم. دیگه همه داشتن نگران می‌شدن ولی من تازه سونوگرافی رفته بودم و مشکلی نداشت. مامان اون‌شب بهم گفت اگه تا دو روز دیگه دردم نگرفت باید خودمون به بیمارستان بریم. مهدیه اما همون شب از دل درد داشت کلافه می‌شد و حمید و خاله هرکاری می‌کردن فایده نداشت و فقط ناله می‌کرد. تقریباً آخر شب بود که سر مهدیه رو بو*‌..یدم و با امیرعلی مجبور شدیم که برگردیم اما قبل از رفتن به خونه به شهدای گمنام رفتیم و اون‌جا تا می‌تونستم ازشون خواستم زودتر باشه و درد کمی داشته باشم. به خونه که برگشتیم زود دراز کشیدم و گفتم: - وای که دیگه دارم کلافه میشم از این درد! امیرعلی اومد کنارم نشست و گفت: - مامانت راست میگه، اگه تا یکی دو روز دیگه نشد خودمون باید بریم، خیلی خطرناکه. چشم‌هام رو روی هم گذاشتم و گفتم: - ان‌شاءالله. از پیشم بلند شد و بعد از این‌که لباس‌هاش رو عوض کرد دستم رو گرفت و من رو هم بلند کرد. بعد از این‌که میوه‌هایی که همون‌موقع هوس کرده بودم و امیرعلی برام تیکه کرده بود رو کامل خوردم دراز کشیدم و برخلاف هر شب چشم‌هام به هم دوخته شد و نفهمیدم کی امیرعلی اومد کنارم دراز کشید و خوابید. ••• ✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ‌ پناهندہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ❌ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 【 @romankadehdalaram