مولای من
بی فایده ست روضه و ماتم بدون شما
بی فایده ست اشک دمادم بدون شما...
ای منتقم.... جان عمو جانتان بیا
بی فایده ست ماه محرم بدون شما...
چنگی به دل نمیزند آقای غصه دار
بیرق ،علم، سیاهی و پرچم بدون شما...
🌟لّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج🌟
#محرم
#امام_حسین ع
#امام_زمان عج
سلامتی و ظهور تو را آرزو میکنم
🤲دعای سلامتی امام زمان (عج)
💐بسم الله الرحمن الرحیم💐
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا
🌼خدایا، ولىّ ات حضرت حجّه بن الحسن که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد در این لحظه و در تمام لحظات سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده،و مدّت زمان طولانى در آن بهرهمند سازى
تعجیل در فرج #امام_زمان علیه السلام صلوات
#امام_حسین علیه السلام
السلام علیک یا صاحب الزمان
«امروز» بگو میان قُنوتت به صد نیاز
«عَجّل علی ظُهورکَ یا فارسَ الحِجاز»
هر دم بگو به اشک روان رو به آسمان
«عَجّل علی ظُهورکَ یا صاحِبَ الزَمان»
#امام_زمان عج
تعجیل در فرج مولامون صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا چرا ما انسانها!!!! چرا جای خدا قضاوت میکنیم⁉️
#کافری سخت شد از سستی ما در ره دین،
سبب رونق #کفر است مسلمانی ما...
👌حتما ببینید...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
مواظب رفتارهای غلیظ باشید.
هر جایی دیدید یک رفتار به شکل غلیظ اظهار میشود بدانید که به احتمال بسیار زیاد در پشت صحنه( یعنی در باطن فرد) عکس این رفتار وجود دارد.
کسی که خیلی غلیظ با ادب است، باید بدانید که در عمق باطنش دریایی از بی ادبی نهفته است.
کسی که خیلی غلیظ خودش را سربه زیر و ماخوذ به حیا نشان می دهد، بدانید که خشمی فراوان پشت این شرم پنهان است.
یا اگر کسی خیلی بیش از حد و غلیظ اظهار معتمد بودن می کند، بدانید که در باطنش خیانت اولین گزینه است.
کسی که خیلی غلیظ با غیرت و متعصب است در باطنش آتش فشانی از فساد منتظر انفجار است.
كسی كه خیلی غليظ به دینداری و پاکمنشی خود را مطرح ميكند؛ شک نداشته باشيد با اين نما، باطنی عاری از هر گونه اعتقاد وجود دارد.
آدم ها پشت رفتارهای غلیظ پنهان میشوند تا حجم بزرگ منفیهای درونشان را استتار کنند.
مواظب رفتارهای غلیظ باشید و از همه آنها مهم تر سراغ غلیظهای خودتان نيز بروید. تا ببینید کدام رفتار افراطی را از خود نشان میدهید.
یک زندگی سالم ، زندگی معتدلانه است.
👤 دکتر احمد حلت
┄┅┅┄┄┅✶🌸✶┄┅┄┅┄
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️♥️🌸♥️🌸✨﷽✨♥️🌸♥️🌸 #رمان_بازمانده #قسمت_هفدهم ✍ #ز_قائم مائده دستم را کشید و به
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️✨﷽✨🌸♥️🌸♥️
#رمان_بازمانده♥️
#قسمت_هجدهم
✍ #ز_قائم
با دستام صورتم را پوشوندم و گوشه دیوار نشستم و در حالی که گریه میکردم ادامه دادم:
_آخه کدوم پدری اینطوری دخترشو میزنه؟! مگه سارا چه کاری کرده بود که سزاش این بود؟؟
مائده کنارم نشست، شونه هام را ماساژ داد گفت:
_زهرا.. من بدتر از تو بودم وقتی دیدمش خواستم بیافتم مامان من و گرفت.. حالا پاشو بریم بیرون خوابیده
بیدار میشه. بیچاره مادرش تا الان دوبار زنگ زده...
سرم را به طرفش چرخوندم و گفتم:
_چیزی که بهش نگفتی؟!
سرش را به نشونه نه تکون داد وگفت:
_نه نتونستم جوابش را بدم. اصلا جواب ندادم.
سرم را تکون دادم و بلند شدم و بالای سر سارا که خوابیده بود ایستادم؛ روی گونه کبودش بوسه ای زدم و با مائده از اتاق بیرون رفتم.
روی مبل نشستم و رو به مائده و نفیسه خانم، گفتم:
_چجوری سارا را پیدا کردین؟
نفیسه خانم، روی مبل جابه جا شد و گفت:
_من توی آشپزخونه داشتم نهار درست میکردم که صدای تلفن مائده را شنیدم مائده حموم بود..متوجه شدم که چند بار زنگ ... دیدم که شماره ناشناسه؛
اول میخواستم جواب ندم؛
ولی گفتم شاید پشت خط کار واجبی داشته باشه
جواب که دادم صدای یه دختری بی جون که داشت میگفت اگه میخوای زنده منو ببینی بیا به این آدرس
هر چه میگفتم شما!! میگفت به این آدرس بیاین
منم هول کرده بودم سریع مائده را صدا کردم و بهش قضیه را گفتم و باهم سریع به سمت آدرس راه افتادیم.
نفیسه خانم به مائده نگاه کرد و گفت:
_مائده اول فکر میکرد تویی زهرا جان
توی راه تا برسیم خونه سارا همش نگران بود و گریه میکرد
رو به مائده، لبخندی غمگین زدم و به حرف های نفیسه خانم گوش دادم:
_بعد از اینکه رسیدیم سریع زنگ در را زدیم و وارد شدیم ولی هر چی در میزدیم کسی باز نمیکرد...
فهمیده بودیم که سارا توی خونه اس
نفیسه خانم آهی کشید و غمگین ادامه داد:
_ناچار زنگ همسایه کناری را زدیم
بیچاره همسایه بچه به بغل اومد بیرون از ترسش رنگش گچ شده بود برامون تعریف کرد که یه مردی که فکر میکرد
پدر سارا باشه به زور وارد آپارتمان سارا میشه و تا میتونه سارا را کتک میزنه
حتئ میگفت صدای شکستن ظرف هم میومد که پدر سارا قطعا داشته ظرف ها را روی سارا....
با جمله آخر هینی کشیدم و دستم را جلوی دهنم گذاشتم
ریحانه با صورتی پر از اشک صحبت های نفیسه خانم را ادامه داد:
_به هر بدبختی بود با کمک همسایه پایینیشون در خونه را شکستیم؛ سارا با بدنی غرق در خون توی کف حال پذیرایی افتاده بود...
با صورتی پر از اشک منتظر بقیه حرف هاش شدم، که به نفیسه خانم نگاه کرد و گفت:
_مامان سریع به اورژانس زنگ زد، منم بالا سر سارا نشسته بودم و با گریه صداش میزدم
وقتی بیمارستان رفتیم دکتر گفت که خدا خیلی رحم کرده ممکن بود از ظروف شیشه ای توی سرش بخوره و به کما بره یا ضربه مغزی بشه
🚫کپی فقط با رضایت و هماهنگی با نویسنده حلال است.
🚫 در غیر این صورت نویسنده به هیچ عنوان راضی نیستند.
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️♥️🌸♥️🌸✨﷽✨♥️🌸♥️🌸
#رمان_بازمانده♥️
#قسمت_نوزدهم
✍ #ز_قائم
خدا را شکری گفتم
نفیسه خانم رو به من گفت:
_زهرا جان برای نهار آش داشتیم، یکم برات گرم کردم که بخوری... مثل اینکه از دانشگاه اومدی و نهار هم نخوردی
شرمنده سرم را پایین انداختم و گفتم:
_دستتون درد نکنه زحمت کشیدید.
بلند شد و همونطور که به سمت آشپزخونه میرفت گفت:
_خواهش میکنم عزیزم. توهم مثل مائده برام عزیزی
لبخندی بهشون زدم که وارد آشپزخونه شدند
صدای گوشی سارا توجهمون را جلب کرد؛ هول کردم و گفتم:
_وای حتما مادر سارا ست؛ چی جوابش را بدیم؟
مائده گفت:
_نمیدونم
نفیسه خانم گفت:
_جواب بدین. اون مادره نگران بچشه.
من و مائده بلند شدیم و در مونده به نفیسه خانم نگاه کردیم که خودش گوشی سارا رو جواب داد:
_الو سلام خانم باقری
_من مادر دوست سارا جان هستم
_راستش.. سارا یکم مریض احواله، نمیتونست جواب بده؛ الان هم خوابه
_نه نه نگران نباشید... وقتی بیدار شد خودشون بهتون زنگ میزنند
_بله الان خونه ما هستش. نگران نباشید
_خواهش میکنم.. خدا نگهدار
تماس را که قطع کرد به ما نگاه کرد و گفت:
_خیلی نگران سارا بود میخواست راه بیافته بیاد تهران
روی مبل نشستم و گفتم:
_خیلی سارا رو دوست داره. سارا تنها بچه شونه.. حق داره نگران باشه. توی یه شهر غریب تک و تنهاست بعد میشنوه که تنها بچش هم پدرش اینطوره کتکش زده
نفیسه خانم رو به من گفت:
_چرا پدرشون اینقدر سارا را اذیت میکنه؟
پوزخندی زدم و جواب دادم:
_چون که میخواسته سارا را به زور به عقد پسر دوستش در بیاره. سارا هم مخالف بوده. پدرش هم از اون موقع لج کرده
نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم:
_البته این کل قضیه نیست. از وقتی که پدرش دوباره ازدواج کرد همسرشون خیلی سارا را اذیت میکنه.
نفیسه خانم دوباره پرسید:
_پدرش نمی فهمیده که زنش اینقدر سارا را اذیت میکنه؟
_چرا میفهمیده ولی چون خیلی زنش را دوست داشته نمیخواسته زنش را دعوا کنه که زنش قهر کنه بره خونه باباش
غمگین ادامه دادم:
_میدونید خاله من نمیخوام هیچ وقت غیبت کنم و همه چیزو به خدا میسپارم
نفیسه خانم گفت:
_راست میگی عزیزم.
مائده به تایید از حرف مادرش، گفت:
_اره درسته. ولی توی این چند سال سارا خیلی اذیت شده و پدرش اصلا اهمیت بهش نمیداده. و حتی تمام مال و اموالش به همسرش داده
🚫کپی فقط با رضایت و هماهنگی با نویسنده حلال است.
🚫در غیر این صورت نویسنده به هیچ عنوان راضی نیستند.
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همہجاࢪفتموخوࢪدمبهدࢪبستہحسین💔...
فقطآخࢪڪہࢪسیدمبہتوࢪاهمدادے🙂!
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
سلامتی و ظهور تو را آرزو میکنم
🤲دعای سلامتی امام زمان (عج)
💐بسم الله الرحمن الرحیم💐
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا
🌼خدایا، ولىّ ات حضرت حجّه بن الحسن که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد در این لحظه و در تمام لحظات سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده،و مدّت زمان طولانى در آن بهرهمند سازى
#امام_زمان عج
#محرم
💠آیت الله خوشوقت رحمة الله؛
🔸در آب یک مشت کاه ریختهاند، این خالص نیست. آبِ خالص نیست. اگر کاهها را جدا کردی و بیرون ریختی آب خالص تهیه می شود. این عمل را میگویند إخلاص.
🔸شما چه کار کردی؟ آب را خالص کردی بعد از آنکه آب مخلوط داشت. عبادت هم همینجور است، اگر برای خاطر خدا انجام بدهی خالص است. اگر برای غیرخدا انجام بدهی ناخالصی دارد. مُخلِص هم به کسی میگویند که آن ناخالصیها را بیرون بریزد و عبادت را فقط برای خدا انجام دهد. این را إخلاص میگویند.
امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام فرمودند: « وَ بِالْإِخْلَاصِ یَکُونُ الْخَلَاصُ»، اگر بخواهی خلاص شوی باید با إخلاص عبادت کنی و الا بخواهی توجهات دیگر هم در آن باشد انسان از شرّ نفس اماره و ضعف ایمان هیچوقت خلاص نمیشود.
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
#سلام_امام_زمانم🍃
چه روزے شود روزے که
صبحم را با سلامِ
به شما خوشبو کنم 🌷
مولاے من ...
هرگاه سلامتان مے دهم
بند بند وجودم لبخندتان را
احساس می کند😊
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌿