eitaa logo
رمان خوب
123 دنبال‌کننده
47 عکس
11 ویدیو
35 فایل
🌼سلام، خیلی خوش آمدین 🌼 https://eitaa.com/joinchat/438960164Ca80a517da3
مشاهده در ایتا
دانلود
👈موسى عليه ‏السلام در صحراى مديَن 🌴موسى بدون توشه راه و سفر، با پاى پياده به سوى مدين روانه شد و فاصله بين مصر و مدين را در هشت شبانه‏ روز پيمود، در اين مدت غذاى او سبزى ‏هاى بيابان بود و بر اثر پياده ‏روى پايش آبله كرد هنگامى كه به نزديك مدين رسيد، گروهى از مردم را در كنار چاهى ديد كه از آن چاه با دلو، آب مى ‏كشيدند و چهارپايان خود را سيراب مى ‏كردند، در كنار آن‏ها دو دختر را ديد كه مراقب گوسفندهاى خود هستند و به چاه نزديك نمى ‏شوند، نزد آن‏ها رفت و گفت: چرا كنار ايستاده ‏ايد؟ چرا گوسفندهاى خود را آب نمى ‏دهيد؟ 🌴 دختران گفتند: پدر ما پيرمرد سالخورده و شكسته ‏اى است، و به جاى او ما گوسفندان را مى ‏چرانيم، اكنون بر سر اين چاه مردها هستند، در انتظار رفتن آن‏ها هستيم تا بعد از آن‏ها از چاه آب بكشيم. 🌴در كنار آن چاه، چاه ديگرى بود كه سنگ بزرگى بر سر نهاده بودند كه سى يا چهل نفر لازم بود تا با هم آن سنگ را بردارند، موسى عليه‏ السلام به تنهايى كنار آن چاه آمد، آن سنگ را تنها از سر چاه برداشت و با دلو سنگينى كه چند نفر آن را مى‏ كشيدند، به تنهايى از آن چاه آب كشيد و گوسفندهاى آن دختران را آب داد، آن گاه موسى، از آن جا فاصله گرفت و به زير سايه ‏اى رفت و به خدا متوجه شد و گفت: 🍃رَبِّ اءِنَّى اَنزَلتَ اِلىَّ مِن خَيرٍ فَقيرٍ🍃 ✨پروردگارا! هر خير و نيكى به من برسانى، به آن نيازمندم(سوره قصص/آیه24)✨ ادامه دارد....
👈امانت‏دارى و پاكدامنى موسى عليه ‏السلام‏ 🌴دختران نزد پدر پير خود كه حضرت شعيب عليه ‏السلام (پيامبر) بود،بازگشتند و ماجرا را تعريف كردند، شعيب يكى از دخترانش (به نام صفورا) را نزد موسى عليه‏ السلام فرستاد و گفت: برو او را به خانه ما دعوت كن، تا مزد كارش را بدهم. 🌴صفورا در حالى كه با نهايت حيا گام بر ميداشت نزد موسى عليه‏ السلام آمد و دعوت پدر را به او ابلاغ نمود، موسى عليه ‏السلام به سوى خانه شعيب عليه ‏السلام حركت كرد، در مسير راه، دختر كه براى راهنمايى، جلوتر حركت مى ‏كرد، در برابر باد قرار گرفت، باد لباسش را به بالا و پايين حركت مى ‏داد، موسى عليه ‏السلام به او گفت: تو پشت سر من بيا، هرگاه از مسير راه منحرف شدم، با انداختن سنگ، راه را به من نشان بده. زيرا ما پسران يعقوب به پشت سر زنان نگاه نمى ‏كنيم. 🌴صفورا پشت سر موسى عليه‏ السلام آمد و به راه خود ادامه دادند تا نزد شعيب عليه‏ السلام رسيدند. ادامه دارد....
👈ملاقات موسى عليه‏ السلام با شعيب عليه ‏السلام و مهمان‏ نوازى شعيب عليه السلام 🌴شعيب عليه ‏السلام از موسى عليه‏ السلام استقبال گرمى كرد موسى عليه ‏السلام ماجراى خود را براى شعيب تعريف كرد. 🌴شعيب عليه‏ السلام او را دلدارى داد و به او گفت: نگران نباش از گزند ستمگران رهايى يافته‏ اى، اينجا شهرى است كه از قلمرو حكومت ستمگران فرعونى، خارج است.از غربت و تنهايى رنج مبر، همه چيز به لطف خدا حل مى ‏شود. 🌴موسى عليه ‏السلام دريافت كه در كنار استاد بزرگى قرار گرفته كه چشمه ‏هاى علم و معرفت از وجودش مى‏ جوشد، شعيب نيز احساس كرد كه با شاگرد لايق و پاكى روبرو گشته است. 🌴جالب اين كه: نقل شده هنگامى كه موسى عليه ‏السلام بر شعيب وارد شد، شعيب در كنار سفره غذا نشسته بود و غذايى مى ‏خورد، وقتى كه نگاهش به موسى (آن جوان غريب و ناشناس) افتاد، گفت: بنشين از اين غذا بخور. 🌴موسى گفت: اعُوذُ بِاللهِ؛ پناه مى ‏برم به خدا. 🌴شعيب: چرا اين جمله را گفتى، مگر گرسنه نيستى؟ 🌴موسى: چرا گرسنه هستم، ولى از آن نگرانم كه اين غذا را مزد من در برابر كمكى كه به دخترانت در آب كشى از چاه كردم قرار دهى، ولى ما از خاندانى هستيم كه عمل آخرت را با هيچ چيزى از دنيا، گرچه پر از طلا باشد، عوض نمى‏ كنيم. 🌴شعيب گفت: نه، ما نيز چنين كارى نكرديم، بلكه عادت ما، احترام به مهمان است. آنگاه موسى عليه‏ السلام كنار سفره نشست، و غذا خورد.(بحار، ج 13،ص58) در اين ميان يكى از دختران شعيب عليه ‏السلام گفت: 🍃يا اَبَتِ استَأجِرهُ اءنّ خَيرَ مَن استأجَرتَ القَوِىُّ الأَمينُ🍃 ✨اى پدر! او (موسى) را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه مى ‏توانى استخدام كنى همان كسى است كه نيرومند و امين باشد.(سوره قصص/آیه 26)✨ 🌴شعيب گفت: نيرومندى او از اين جهت است كه او به تنهايى سنگ بزرگ را از سر چاه برداشت و يا دلو بزرگ آب را كشيد، ولى امين بودن او را از كجا فهميدى؟ 🌴دختر جواب داد: در مسير راه به من گفت: پشت سر من بيا تا باد لباس تو را بالا نزند، و اين دليل عفت و پاكى و امين بودن او است.(بحار، ج 13،ص 58 و 59) ادامه دارد....
👈ازدواج موسى عليه ‏السلام با دختر شعيب عليه ‏السلام‏ 🌴شعيب عليه‏ السلام به موسى عليه ‏السلام گفت: من مى‏ خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو در آوردم به اين شرط كه هشت سال براى من كار (چوپانى) كنى، و اگر تا ده سال كار خود را افزايش دهى محبتى از طرف تو است، من نمى ‏خواهم كار سنگينى بر دوش تو نهم، ان شاء الله مرا از شايستگان خواهى يافت. 🌴موسى عليه ‏السلام با پيشنهاد شعيب موافقت كرد.(سوره قصص/آیات27 و 28) 🌴به اين ترتيب موسى عليه ‏السلام با كمال آسايش در مَديَن ماند و با صفورا ازدواج كرد و به چوپانى و دامدارى پرداخت و به بندگى خود ادامه داد تا روزى فرا رسد كه به مصر باز گردد و در فرصت مناسبى، بنى اسرائيل را از يوغ طاغوتيان فرعونى رهايى بخشد. ادامه دارد....
👈موسى عليه ‏السلام چوپانى مهربان! و پاداش او 🌴روزى حضرت موسى عليه‏ السلام در صحرا و دامنه كوه به چراندن گوسفندها سرگرم بود، يكى از گوسفندها از گله خارج شد و تنها به سوى بيابان دويد، موسى به طرف او رفت تا او را گرفته و برگرداند، موسى عليه‏ السلام بدنبال او، بسيار دويد و از گله، فاصله زيادى گرفت تا شب شد، سرانجام موسى عليه‏ السلام به گوسفند رسيد، با اين كه بسيار خسته شده بود، به آن گوسفند مهربانى كرد و دست مرحمت بر پشت او كشيد و مانند مادر نسبت به فرزندش، او را نوازش داد، ذره ‏اى نامهربانى با او نكرد، به او گفت: گيرم به من رحم نكردى، ولى چرا به خود ستم نمودى؟ 🌴وقتى كه خداوند اين صبر، تحمل و مهر را از موسى عليه ‏السلام ديد به فرشتگان فرمود: موسى عليه ‏السلام شايسته مقام پيامبرى است. 🌴پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند همه پيامبران را مدتى چوپان كرد و تا آن‏ها را در مورد چوپانى نيازمود، رهبر مردم نكرد، هدف اين بود كه آن‏ها صبرو تحمل و وقار را در عمل بيازمايند، تا در رهبرى انسان‏ها، با پاى آزموده قدم به ميدان نهند. ادامه دارد....
👈بازگشت موسى به مصر با عصاى مخصوص و گوسفندان بسيار 🌴موسى پس از ده سال سكونت در مدين، در آخرين سال سكونتش، به شعيب عليه ‏السلام چنين گفت: من ناگزير بايد به وطنم بازگردم و از مادر و خويشانم ديدار كنم. در اين مدت كه در خدمت تو بودم، در نزد تو چه دارم؟ 🌴شعيب گفت: امسال هر گوسفندى كه زائيد و اَبلَق (دو رنگ و سياه و سفيد) بود، مال تو باشد. 🌴موسى عليه ‏السلام (با اجازه شعيب عليه ‏السلام) هنگام جفت‏ گيرى گوسفندان، چوبى را در زمين نصب كرد و پارچه دو رنگى روى آن افكند، همين پارچه دو رنگ در روبروى چشم گوسفندان بود، هنگام انعقاد نطفه، در نوزاد آن‏ها اثر كرد و آن سال همه نوزادهاى گوسفندها، ابلق شدند، آن سال به پايان رسيد، موسى اثاث و گوسفندان و اهل و عيال خود را آماده ساخت تا به سوى مصر حركت كنند. 🌴موسى عليه ‏السلام هنگام خروج به شعيب عليه ‏السلام گفت: يك عدد عصا به من بده تا همراه من باشد. 🌴با توجه به اين كه چندين عصا از پيامبران گذشته مانده بود، و شعيب آن‏ها را در خانه مخصوصى نگهدارى مى ‏كرد، شعيب به موسى گفت: به آن خانه برو، و يك عصا از ميان آن عصاها براى خود بردار. 🌴موسى عليه‏ السلام به آن خانه رفت، ناگاه عصاى نوح و ابراهيم عليهماالسلام به طرف موسى عليه ‏السلام جهيد(اين عصا در عصر نوح عليه‏ السلام در دست نوح عليه ‏السلام بود، و در عصر ابراهيم عليه ‏السلام به دست ابراهيم افتاد، از اين رو به هر دو منسوب است)و در دستش قرار گرفت، شعيب گفت: آن را به جاى خود بگذار و عصاى ديگرى بردار. موسى عليه‏ السلام آن را سر جاى خود نهاد تا عصاى ديگرى بردارد، باز همان عصا به طرف موسى جهيد و در دست او قرار گرفت، و اين حادثه، سه بار تكرار شد. 🌴وقتى كه شعيب آن منظره عجيب را ديد، به موسى عليه ‏السلام گفت: همان عصا را براى خود بردار، خداوند آن را به تو اختصاص داده است. 🌴موسى عليه‏ السلام آن عصا را به دست گرفت و با همان عصا گوسفندان خود را به سوى مصر حركت مى‏ داد، همين عصا بود كه در مسير راه نزديك كوه طور، به اذن خدا به صورت مارى در آمد، و از نشانه ‏هاى نبوت موسى عليه‏ السلام گرديد(بحار، ج 13،ص 29 و 30)كه در قرآن آيه 17 تا 21 سوره طه مى ‏خوانيم: 🌴خداوند به موسى فرمود: آن چيست كه در دست راستت است؟ موسى گفت: اين عصاى من است، بر آن تكيه مى ‏كنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مى‏ ريزم و نيازهاى ديگرى را نيز با آن برطرف مى ‏سازم. خداوند فرمود: اى موسى! آن را بيفكن. موسى آن را افكند، ناگهان مار عظيمى به حركت در آمد. خدا فرمود: آن را بگير و نترس، ما آن را به همان صورت اول باز مى ‏گردانيم. ادامه دارد....
👈بعثت موسى عليه‏ السلام در كنار كوه طور 🌴موسى عليه ‏السلام اثاث زندگى و گوسفندان خود و عصاى اهدايى شعيب را برداشت و همراه خانواده ‏اش، مدين را به مقصد مصر، ترك كرد و قدم در راه گذاشت، راهى كه لازم بود با پيمودن آن در طى هشت شبانه ‏روز، به مصر برسد. موسى عليه‏ السلام در مسير، راه را گم كرد، و شايد گم كردن راه از اين رو بود كه او براى گرفتار نشدن در چنگال متجاوزان شام، از بيراهه مى‏ رفت. 🌴موسى در اين وقت در جانب راست غربى كوه طور بود، ابرهاى تيره سراسر آسمان را فراگرفته بود و رعد و برق شديدى از هر سو شنيده و ديده مى ‏شد، از سوى ديگر درد زايمان به سراغ همسرش آمده بود، موسى عليه‏ السلام در آن شرايط سخت و در هواى تاريك، حيران و سرگردان بود. ناگهان نورى در كوه طور مشاهده كرد. گمان برد در آن جا آتشى وجود دارد، به خانواده خود گفت: 🌴همين جا بمانيد تا من به جانب كوه طور بروم، شايد اندكى آتش براى گرم كردن شما بياورم. 🌴وقتى كه به نزديك آن نور رسيد، ديد آتش عظيمى از آسمان تا درخت بزرگى كه در آن جا بود، امتداد يافته است، موسى عليه‏ السلام با ديدن آن منظره ترسيد و نگران شد، زيرا آتشِ بدون دودى را ديد كه از درون درخت سبزى شعله ‏ور بود و لحظه به لحظه شعله‏ ورتر مى ‏شد.(در حقيقت آن شعله، آتش نبود، بلكه يك پارچه نور بود كه نمايى مانند آتش داشت) اندكى نزديك شد، ولى همان لحظه از ترس آن، چند قدم بازگشت. اما نياز او و خانواده ‏اش به آتش او را از بازگشتن منصرف ساخت. نزديك شد تا اندكى از آتش را بردارد، ناگهان از ساحل راست وادى، در آن سرزمين بلند و پربركت از ميان يك درخت ندا داده شد: 🍃يا مُوسى اءِنِّى اَنَا اللهُ رَبِّ العَالَمينَ🍃 ✨اى موسى! منم خداوند، پروردگار جهانيان.✨ عصاى خود را بيفكن. 🌴وقتى كه موسى عليه ‏السلام عصاى خود را افكند، مشاهده كرد كه عصا چون مارى با سرعت به حركت در آمد، ترسيد و به عقب بازگشت، حتى پشت سر خود را نگاه نكرد، به او گفته شد: برگرد و نترس تو در امان هستى، اكنون دستت را در گريبانت فرو بر، هنگامى كه خارج مى ‏شود، سفيد و درخشنده است! و اين دو برهان روشن از پروردگارت به سوى فرعون، و اطرافيان او است كه آن‏ها قوم فاسقى هستند.(مضمون آيات 29 تا 32، سوره قصص؛ بحار، ج 13،ص 61) 🌴به اين ترتيب موسى عليه ‏السلام به مقام پيامبرى رسيد و نخستين نداى وحى را شنيد كه با دو معجزه (اژدها شدن عصا و يد بيضاء) همراه بود(دو معجزه عصا و يد بيضاء، در آيه 20 تا 22 سوره طه نيز ذكر شده است)و مأمور شد كه براى دعوت فرعون به توحيد، حركت كند. ادامه دارد....
👈مأموريت موسى و هارون براى دعوت فرعون‏ 🌴حضرت موسى عليه‏ السلام به مصر نزديك شد، خداوند به هارون برادر موسى كه در مصر زندگى مى ‏كرد، الهام نمود كه برخيز و به برادرت موسى عليه ‏السلام بپيوند. 🌴هارون به استقبال برادر شتافت و كنار دروازه مصر، با موسى ملاقات كرد، همديگر را در آغوش گرفتند و با هم وارد شهر شدند. 🌴يوكابد مادر موسى از آمدن فرزندش آگاه شد، دويد و موسى عليه ‏السلام را در بر كشيد و بوسيد و بوييد. 🌴حضرت موسى عليه ‏السلام برادرش هارون را از نبوت خود آگاه ساخت و سه روز در خانه مادر ماند و در آن جا با بنى اسرائيل ديدار كرد و مقام پيامبرى خود را به آن‏ها ابلاغ نمود و به آن‏ها گفت: من از طرف خدا به سوى شما آمده ‏ام تا شما را به پرستش خداوند يكتا دعوت كنم. 🌴آن‏ها دعوت موسى را پذيرفتند و بسيار شاد شدند. 🌴از جانب خداوند به موسى عليه‏ السلام خطاب شد كه همراه هارون نزد فرعون برويد، و او را با نرمى و اخلاق نيك به سوى خدا دعوت كنيد، شايد پند گيرد و ايمان آورد. 🌴موسى و هارون عرض كردند: پروردگارا! از اين مى‏ ترسيم كه او بر ما پيشى گيرد يا طغيان كند. 🌴خداوند فرمود: نترسيد من با شما هستم، همه چيز را مى‏ شنوم و مى‏ بينم.(سوره طه/ آيات 42 تا 46) 🌴موسى و هارون با زحمات بسيار توانستند با شخص فرعون روبرو شوند، آن دو، دعوت خود را در پنج جمله كوتاه اما پرمحتوا و قاطع بيان كردند: 1⃣ ما فرستادگان پروردگار توايم. 2⃣ بنى ‏اسرائيل را همراه ما بفرست و به آن‏ها آزار نرسان. 3⃣ ما بيهوده و بى دليل سخن نمى ‏گوييم، بلكه از طرف پروردگارت نشانه (و معجزه‏اى) براى تو آورده ‏ايم. 4⃣ سلام و درود بر آن‏ها كه از راه هدايت پيروى مى ‏كنند. 5⃣ به ما وحى شده است كه عذاب الهى دامان كسانى را كه آياتش را تكذيب كنند، و سركشى نمايند خواهد گرفت. 🔸فرعون: اى موسى! پروردگار شما كيست؟ 🔹موسى: پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آن چه را لازمه آفرينش او بود داده، سپس راهنماييش كرده است. 🔸فرعون: پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد كه به خدا ايمان نياوردند؟ 🔹موسى: آگاهى مربوط به آن‏ها نزد پروردگارم در كتابى ثبت است، پروردگار من هرگز گمراه نمى ‏شود و فراموش نمى ‏كند. 🌴همان خدايى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد، و راههايى را در آن پديد آورد، و از آسمان آبى فرستاد كه به وسيله آن، انواع گوناگون گياهان را (از خاك تيره) بر آورديم....(سوره طه/آيات 56 تا 64) ادامه دارد....
👈عکس العمل فرعون به دعوت موسى و هارون 🌴فرعون خيره سر در برابر گفتار منطقى و نرم موسى عليه ‏السلام و هارون نه تنها هيچ گونه تمايلى نشان نداد، بلكه به رجال و شخصيت‏ هاى اطراف خود رو كرد و گفت: 🍃يا اَيُّها المَلَأُ ما عَمِلتُ مِن الهٍ🍃 ✨اى جمعيت (درباريان) من معبودى جز خودم براى شما سراغ ندارم.(سوره قصص/آیه 38) 🌴سپس فرعون با كمال غرور و گستاخى به وزيرش هامان گفت: قصر و برجى بسيار بلند، براى من بساز، تا بر بالاى آن روم و خبر از خداى موسى بگيرم، به گمانم موسى از دروغگويان است. 🌴هامان دستور داد در زمين بسيار وسيعى، به ساختن كاخ و برجى بلند مشغول شدند، پنجاه هزار بنّا و معمار مشغول كار گشتند و ده‏ها هزار كارگر، شبانه روز به كار خود ادامه دادند، و در همه جا سر و صداى آن پيچيد. به گفته بعضى، معماران آن را چنان ساختند كه از پله ‏هاى مارپيچ آن، مرد اسب سوارى مى ‏توانست بر فراز برج قرار گيرد. 🌴پس از پايان كار ساختمان، فرعون شخصاً بر فراز برج رفت، نگاهى به آسمان كرد، منظره آسمان را همانگونه ديد كه از روى زمين صاف معمولى مى‏ ديد، تيرى به كمان گذاشت و به آسمان پرتاب كرد، تير بر اثر اصابت به پرنده (يا طبق توطئه قبلى خودش) خون آلود بازگشت، فرعون از فراز برج پايين آمد و به مردم گفت: برويد فكرتان راحت باشد، خداى موسى را كشتم. 🌴فرعون با اين گونه تزوير و نيرنگ و نمايش قدرت، به عوام فريبى پرداخت و مدتى با اين حركات بيهوده، مردم را به امور پوچ و توخالى، سرگرم كرد و با اين سرگرمى ‏هاى خنده‏ آور، مى‏ خواست مردم را از موسى و خداى موسى عليه‏ السلام غافل و بى خبر سازد و با ايجاد مسائل انحرافى، آن‏ها را از مسائل اصلى دور نگهدارد، ولى به قدرت الهى برج آسمان‏ خراش او به لرزه افتاد و فرو ريخت و جمعى در ميان آن كشته شدند.(تفسير نمونه، ج 12،ص 85 تا 88) ادامه دارد....
👈عکس العمل فرعون در مقابل معجزات موسی علیه السلام 🌴موسى عليه ‏السلام در ملاقات با فرعون، نخست با استدلال و منطق، او را به سوى خداى يكتا دعوت كرد و به همه حاضران نشان داد كه دعوت او بر اساس استدلال محكم و منطق نيرومند است.(اين استدلال، در آيه 23 تا 28 سوره شعراء آمده است) 🌴ولى فرعون، موسى عليه‏ السلام را تهديد به زندان كرد و او را مجنون خواند.(سوره شعرا/ آیات 28 تا 29) 🌴اينجا بود كه موسى عليه ‏السلام صحنه مبارزه با فرعون را عوض كرد و با تكيه بر قدرت الهى، از طريق معجزه وارد شد و به فرعون گفت: حتى اگر نشانه آشكارى براى رسالتم برايت بياورم، نمى ‏پذيرى؟ 🌴فرعون گفت: اگر راست مى ‏گويى آن را بياور. 🌴در اين هنگام، موسى عليه‏ السلام عصاى خود را به زمين انداخت. ناگاه ديدند كه آن عصا به صورت مارى بزرگ آشكار شد. سپس موسى عليه ‏السلام دستش را در گريبان خود فرود برد و بيرون آورد. همه حاضران ديدند كه دست او سفيد و درخشنده گرديد (به گونه ‏اى كه نور خيره‏ كننده آن به سوى آسمان كشيده شد. 🌴فرعون به اطرافيان گفت: اين (موسى) ساحر آگاه و ماهرى مى‏ باشد!! مى ‏خواهد با سحر خود شما را از سرزمينتان بيرون كند، شما چه نظر مى‏ دهيد؟ 🌴اطرافيان گفتند: موسى و برادرش (هارون) را مهلت بده و مأمورانى را در تمام شهرها بسيج كن تا به جستجوى ساحران بپردازند و هر ساحر آگاه و زبردستى ديدند نزد تو بياورند. 🌴فرعون، همين كار را كرد و همه ساحران براى روز معينى جمع ‏آورى شده و به مصر آمدند.‏(مضمون آيات 30 تا 38 سوره شعرا/ و آيات 109 تا 111 سوره اعراف) ادامه دارد....
👈رویارویی موسى عليه‏ السلام با ساحران و پیروزی او 🌴روز موعود فرا رسيد. دهها هزارنفر براى تماشا اجتماع كردند. فرعون و اطرافيان در جايگاه مخصوص قرار گرفتند، در اين هنگام ساحران با غرور مخصوصى به موسى عليه ‏السلام گفتند: يا تو آغاز به كار كن و عصا را بيفكن و يا ما آغاز مى ‏كنيم و وسايل خود را مى‏ افكنيم. 🌴موسى عليه ‏السلام با خونسردى مخصوصى پاسخ داد: شما كار خود را آغاز كنيد. 🌴ساحران طناب ‏ها و ريسمان ‏ها و عصاهاى خود را به ميدان افكندند و با چشم ‏بندى مخصوص، سحر عظيمى را نشان دادند. 🌴صحنه ‏اى كه ساحران به وجود آوردند بسيار وسيع و هولناك بود(چنان كه در آيه 116 سوره اعراف آمده: وَ جاؤُوا بِسِحرٍ عَظيمٍ.)و به قدرى به پيروزى خود مغرور بودند كه گفتند: 🍃بَعزَّة فرعونَ اءِنَّا لَنَحنُ الغالِبُونَ🍃 ✨به عزت فرعون، قطعا ما پيروز هستيم.(سوره شعراء/ آیه 44)✨ 🌴وسايلى كه ساحران به ميدان افكندند به صورت مارهاى بسيار بزرگ و گوناگونى در آمدند و بعضى سوار بر بعضى ديگر مى ‏شدند و خلاصه غوغا و محشرى بر پا شد.(بحار، ج 13،ص 149) 🌴ساحران كه هم تعدادشان بسيار بود هم در فن چشم بندى و شعبده ‏بازى و استفاده از خواص مرموز فيزيكى و شيميايى آگاهى زيادى داشتند، با اعمال عجيب خود توانستند همه تماشاچيان را مجذوب و شيفته خود كرده و در آن‏ها نفوذ كنند. 🌴غريو شادى از فرعونيان برخاست و از هر سو نعره مستانه سر دادند. در اين غوغا و هياهوى عجيب و گسترده، موسى عليه‏ السلام كه تك و تنها همراه برادرش هارون بود، ترس خفيفى در دلش به وجود آمد.(سوره طه/آیه 67) (اميرمؤمنان عليه ‏السلام فرمود: موسى عليه ‏السلام به خاطر خودش احساس ترس نكرد، بلكه از آن مى ‏ترسيد كه جاهلان غلبه كنند و طاغوت‏هاى گمراه پيروز شوند. (نهج البلاغه، خطبه 6). 🌴در اين هنگام خداوند به موسى عليه ‏السلام وحى كرد: 🍃وَالقِ عَصاكَ يَمينِكَ تَلقَف ما صَنَعُوا🍃 ✨نترس! قطعا برترى و پيروزى با تو است.(سوره طه / آیه 69)✨ 🌴عصايى را كه در دست راست دارى بيفكن كه تمام آن چه را ساحران ساخته ‏اند مى ‏بلعد. 🌴موسى عليه ‏السلام عصاى خود را افكند. آن عصا به اژدهاى عظيمى تبديل شد و به جان مارها و اژدهاهاى مصنوعى ساحران افتاد و همه را بلعيد. حتى يك عدد از آن‏ها را به عنوان نمونه باقى نگذاشت. 🌴تماشاچيان آن چنان هولناك و وحشت‏زده شده بودند كه پا به فرار گذاشتند. 🌴به اين ترتيب موسى عليه‏ السلام پيروز و ساحران در مانده و مغلوب شدند. ادامه دارد....
👈ايمان ساحران‏ به موسى عليه‏ السلام 🌴ساحران با خود گفتند: قطعا تبديل عصاى موسى به اژدها، از نوع سحر نيست، اگر سحر مى ‏بود، وسايل ما را نمى ‏بلعيد و نابود نمى ‏كرد. رؤساى ساحران كه چهار نفر بودند به همراه 72 نفر از ريش سفيدان معروف آن‏ها به حقانيت موسى عليه‏ السلام پى برده و ايمان آوردند و به دنبال آن‏ها همه ساحران به خداى موسى عليه ‏السلام معتقد شدند. 🌴فرعون آن‏ها را تهديد به اعدام همراه شكنجه كرد، ولى ايمان به موسى عليه‏ السلام آن چنان در قلوب آن‏ها جاى گرفت كه از تهديدهاى فرعون ترسى نداشتند و در راه ايمان خود استوار و محكم باقى ماندند. قرآن در اين باره چنين مى ‏گويد: 🌴همه ساحران در برابر خداى موسى عليه‏ السلام به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم. 🌴فرعون گفت: آيا قبل از آنكه به شما اجازه دهم ايمان آورديد؟ قطعاً او (موسى ) بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته، به يقين دست و پاى شما را به طور مخالف قطع مى ‏كنم و بر فراز شاخه‏ هاى نخل به دار مى ‏آويزم و خواهيد دانست كدام يك از ما مجازاتش دردناكتر و پايدارتر است. 🌴ساحران ايمان آورنده به فرعون گفتند: به خدايى كه ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنى كه به ما رسيده، مقدّم نخواهيم داشت، هر حكمى مى ‏خواهى صادر كن كه تنها ميتوانى در زندگى دنيا داورى كنى. 🌴ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشد و خدا بهتر و باقى ‏تر است... هر مجرمى كه در محضر پروردگارش حاضر شود، آتش دوزخ براى اوست كه نه در آن مى ‏ميرد و نه زنده مى ‏شود...(سوره طه/ آیات 70 تا 74) 🌴سرانجام فرعون آن ساحران مؤمن را در همان روز به دار آويخت و همه را به شهادت رسانيد. (بحار، ج 13،ص 150؛ تفسير مجمع البيان، ج 4،ص 464) ادامه دارد....
👈شهادت همسر حزقيل و آسيه دو بانوى قهرمان و مقاوم‏ 🌴قابل توجه اين كه: دستگاه طاغوتى فرعون به قدرى جبار و بى رحم بود، كه براى پايدار ماندن خود به صغير و كبير و زن و مرد رحم نمى ‏كردند در اين راستا نظر شما را به دو ماجراى زير جلب مى ‏كنيم: 1⃣ فرعون در كاخش براى دخترانش آرايشگر مخصوصى داشت كه همسر حزقيل ( مؤمن آل فرعون) بودكه ايمان خود را مخفى مى ‏داشت. روزى او در قصر فرعون مشغول آرايش كردن سر و صورت دختر فرعون بود ناگهان شانه از دستش افتاد و طبق عادت خود گفت: بسم ‏الله (به نام خدا)، 🔹دختر فرعون گفت: آيا منظورت از خدا، در اين كلمه پدرم فرعون بود؟ 🔸آرايشگر: نه، بلكه منظورم پروردگار خودم، پرودگار تو و پروردگار پدرت بود. 🔹دختر فرعون: اين مطلب را به پدر خبر خواهم داد. 🔸آرايشگر: برو خبر بده، باكى نيست. او نزد پدر رفت و ماجرا را گزارش داد. 🌴فرعون آرايشگر و فرزندش را طلبيد و به او گفت: پروردگار تو كيست؟ 🌴آرايشگر: پروردگار من و تو خداست! 🌴فرعون دستور داد تنورى را كه از مس ساخته بودند پر از آتش كردند تا او و فرزندانش را در آن تنور بسوزانند. آرايشگر به فرعون گفت: من يك تقاضا دارم و آن اين كه استخوان‏هاى من و فرزندانم را در يك جا جمع كرده و دفن كنيد. 🌴فرعون گفت: چون بر گردن ما حق دارى، اين كار را انجام مى دهم! 🌴فرعون براى اين كه زن اعتراف به خدا بودنش كند، فرمان داد نخست فرزندان آرايشگر را يكى يكى در درون تنور انداختند، ولى او همچنان مقاومت كرد و فرعون را خدا نخواند، سپس نوبت به كودك شيرخوارش، كه آخرين فرزندش بود رسيد، جلادان او را از آغوش مادر كشيدند تا به درون تنور بيفكنند (مادر بسيار مضطرب شد) كودك به زبان آمد و گفت: اِصبِرى يا اُمَّاه! اءِنَّكِ عَلَى الحَقِّ؛ ✨مادرم صبر كن كه تو بر حق هستى✨ 🌴آنگاه او و كودكش را در ميان تنور انداخته، سوزاندند. 🌴رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از نقل اين حادثه جگرسوز فرمود: در شب معراج در آسمان بوى بسيار خوشى به مشامم رسيد، از جبرئيل پرسيدم: اين بوى خوش از چيست؟ 🌴جبرئيل گفت: اين بوى خوش (از خاكستر) آرايشگر دختران فرعون است كه به شهادت رسيد.(بحار، ج 13،ص 163) 2⃣ آسيه همسر فرعون از بانوان محترم بنى اسرائيل بود و به طور مخفى خداى حقيقى را مى ‏پرستيد. فرعون نزد او آمد و ماجراى شهادت آرايشگر و فرزندانش را به او خبر داد. 🔸آسيه: واى بر تو اى فرعون! چه چيز باعث شده كه اين گونه بر خداوند متعال جرأت يابى و گستاخى كنى؟ 🔹 فرعون: گويا تو نيز مانند آن آرايشگر ديوانه شده ‏اى؟! 🔸آسيه: ديوانه نشده‏ ام، بلكه ايمان دارم به خداوند متعال، پروردگار خودم و پروردگار تو و پروردگار جهانيان. 🔹فرعون مادر آسيه را طلبيد و به او گفت: دخترت ديوانه شده، سوگند ياد كرده ‏ام اگر به خداى موسى كافر نگردد او را با آتش بسوزانم. 🌴مادر آسيه در خلوت با آسيه صحبت كرد: كه خود را به كشتن نده و با شوهرت توافق كن... ولى آسيه، سخن بيهوده مادر را گوش نكرد و گفت: هرگز به خداوند متعال، كافر نخواهم شد. 🌴فرعون فرمان داد دست‏ها و پاهاى آسيه را به چهارميخى كه در زمين نصب كرده بودند بستند.(از اين رو در قرآن، فرعون به عنوان ذوالاوتاد (صاحب ميخها) ياد شده است. (فجر/ 89)و او را در برابر تابش سوزان خورشيد نهادند، و سنگ بسيار بزرگى را روى سينه‏ اش گذاشتند. او نيمه نيمه نفس مى ‏كشيد و در زير شكنجه بسيار سختى قرار داشت. 🌴موسى عليه‏ السلام از كنار او عبور كرد، او با حركات انگشتانش از موسى عليه ‏السلام استمداد نمود، موسى عليه‏ السلام براى او دعا كرد و به بركت دعاى موسى عليه ‏السلام او ديگر احساس درد نكرد و به خدا متوجه شد و عرض كرد: خدايا! خانه ‏اى در بهشت براى من فراهم ساز. 🌴خداوند همان دم روح او را به بهشت برد، او از غذاها و نوشيدنى ‏هاى بهشت مى‏ خورد و مى ‏نوشيد، خداوند به او وحى كرد: سرت را بلند كن، او سرش را بلند كرد و خانه خود را در بهشت كه از مرواريد ساخته شده بود، مشاهده كرد و از خوشحالى خنديد. فرعون به حاضران گفت: ديوانگى اين زن را ببينيد در زير فشار چنين شكنجه سختى مى ‏خندد!! 🌴به اين ترتيب اين بانوى مقاوم و مهربان، كه حق بسيارى بر موسى عليه ‏السلام داشت و او را در موارد گوناگونى از گزند دشمن نجات داده بود، به شهادت رسيد. (بحار، ج 13،ص 164؛ مجمع البيان، ج 10،ص 319) ادامه دارد.... 🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿 باقرآن تنفس کنیم
👈گرفتارى فرعونيان به نُه بلا و غرور آن‏ها 🌴پس از ماجراى پيروزى موسى عليه ‏السلام بر ساحران، گروه‏ هاى بسيارى از بنى اسرائيل و... به موسى عليه‏ السلام ايمان آوردند. موسى عليه ‏السلام طرفداران بسيارى پيدا كرد و از آن پس بين بنى اسرائيل (پيروان موسى) و قبطيان (فرعونيان) همواره درگيرى و كشمكش بود، فرعونيان همواره به ظلم و آزار بنى اسرائيل مى‏ پرداختند، و موسى عليه ‏السلام همواره پيروان خود را به صبر و مقاومت دعوت مى‏ كرد، و امدادهاى غيبى الهى را به ياد آن‏ها مى ‏آورد، و به آن‏ها مژده مى‏ داد كه به زودى وارث زمين مى ‏شوند و دشمنان دستخوش بلاهاى گوناگون و سخت خواهند گرديد.(مضمون آيات 127 تا 129سوره اعراف) 🌴بلاهاى گوناگونى كه پياپى (در فاصله سال به سال، يا ماه به ماه) بر فرعونيان وارد شد عبارت از بلاهاى نُه گانه زير بود. 1⃣ عصاى موسى 2⃣ يد بيضاء 3⃣ قحطى و خشكسالى 4⃣ كمبود ميوه 5⃣ طوفان 6⃣ هجوم ملخ 7⃣ آفت ‏هاى گياهى (مانند كنه، شپش و مورچه‏ هاى ريز) 8⃣ افزايش قورباغه 9⃣ خون شدن آب رود نيل، يا ابتلاى عموم مردم به خون دماغ. (اين معجزات نُه گانه، در آيات106و107 و 130 و 133 سوره اعراف ذكر شده است) 🌴ولى فرعون و طرفداران مغرور و خيره‏ سر او، با اين كه بر اثر اين بلاها، تلفات و خسارات زياد ديدند، در عين حال عبرت نگرفتند و به لجاجت و عناد خود افزودند، و آن نشانه‏ ها را سحر خواندند و با صراحت به موسى عليه ‏السلام گفتند: هر زمان نشانه ومعجزه اى براى ما بياورى، كه سحرمان كنى، ما به تو ايمان نمى ‏آوريم. (سوره اعراف/آیه132) ادامه دارد.... 🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿
👈غرق شدن فرعونيان و نجات موسويان‏ 🌴هر بار كه بلا مى‏ آمد، فرعونيان دست به دامن موسى عليه‏ السلام مى‏ شدند، تا از خدا بخواهد بلا بر طرف گردد و قول مى‏ دادند كه در صورت رفع بلا، ايمان بياورند، چندين بار بر اثر دعاى موسى عليه‏ السلام، بلا بر طرف شد، ولى آن‏ها پيمان ‏شكنى كردند و به كفر خود ادامه دادند، سرانجام بلاى عمومى غرق شدن فرعونيان در دريا و نجات بنى اسرائيل پيش آمد.(مضمون آيات 134 تا 136 سوره اعراف) 🌴موسى عليه ‏السلام و پيروانش از ظلم و فرعونيان به ستوه آمده بودند، و همچنان در فشار و سختى به سر مى ‏بردند، سرانجام موسى عليه ‏السلام تصميم گرفت كه با پيروانش، به سوى فلسطين (بيت المقدس) هجرت نمايند. 🌴خداوند به موسى عليه‏ السلام وحى كرد: پيروان خود را شبانه از مصر خارج كن. 🌴موسى عليه‏ السلام و پيروانش، شبانه از مصر به سوى فلسطين حركت كردند، در مسير راه به درياى سرخ رسيدند، و از آن جا نتوانستند عبور كنند. سپاه مسلح و بى كران فرعون همچنان به پيش مى ‏آمد، شيون و غوغاى بنى اسرائيل به آسمان رفت و نزديك بود از شدت ترس، جانشان از كالبدشان پرواز كند. 🌴در آن ميان يوشع بن نون (وصى موسى) فرياد مى ‏زد: اى موسى! تدبيرت چه شد؟ مگر طوفان حوادث را نمى ‏نگرى، اينك پيش روى ما و پشت سرمان سپاه دشمن است، و چاره و راه فرارى نداريم. 🌴در اين بحران شديد، خداوند با لطف خاص خود به موسى عليه ‏السلام وحى كرد:🍃فَاَوحَينا اِلى مُوسى اَنِ اضْرِب بِعَصاكَ البَحرَ...🍃 ✨عصاى خود را به دريا بزن(سوره شعراء/آیه 63)✨ 🌴و نيز فرمود: 🍃فَاضرِب لَهُم طَريقاً فِى البَحرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً و لا تَخفى🍃 ✨براى بنى اسرائيل راهى خشك در دريا بگشا كه از تعقيب (فرعونيان) خواهى ترسيد و نه از غرق شدن در دريا.(سوره طه / آیه 77)✨ 🌴موسى عليه ‏السلام به فرمان خدا عصاى خود را به دريا زد. آب دريا شكافته شد و زمين درون دريا آشكار گشت، موسى و بنى اسرائيل از همان راه حركت نموده و از طرف ديگر به سلامت خارج شدند. 🌴فرعون و سپاهيانش فرا رسيدند و از همان راهى كه در ميان دريا پيدا شده بود، بنى اسرائيل را تعقيب كردند، غرور آن چنان بر فرعون چيره شده بود كه به سپاه خود رو كرد و گفت: تماشا كنيد چگونه به فرمان من دريا شكافته شد و راه داد تا بردگان فرارى خود (بنى اسرائيل) را تعقيب كنم. 🌴وقتى كه تا آخرين نفر از لشگر فرعون وارد راه باز شده دريا شدند، ناگهان به فرمان خدا آبها از هر سو به هم پيوستند و همه فرعونيان را به كام مرگ فرو بردند. 🌴در همان لحظه طوفانى كه فرعون خود را در خطر شديد مرگ مى ‏ديد، غرورهايش فرو ريخت و درك كرد كه همه عمرش پوچ بوده و اشتباه كرده است با چشمى گريان به خداى جهان متوجه شد و گفت: 🍃آمَنتُ اَنَّهُ لا اءِلهَ اءِلَّا الَّذى آمَنَت بِهِ بَنُوا اسرائيلَ وَ اَنَا مِنَ المُسلِمينَ🍃 ✨ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز معبودى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده ‏اند وجود ندارد، و من از تسليم شدگان هستم.(سوره يونس/آیه 90) 🌴ولى ديگر وقت و فرصت گذشته بود، و لحظه‏ اى براى توبه نمانده بود، امواج سهمگين دريا، فرعون را غرق كرد و سپس كالبد بى جان او را به بيرون دريا پرتاب نمود تا مايه عبرت براى آيندگان گردد.(مضمون آيه 90 تا 92 سوره يونس) 🌴از آن سوى دريا، بنى اسرائيل همراه موسى عليه ‏السلام و هارون عليه ‏السلام به حركت خود به سوى بيت المقدس ادامه دادند، و براى هميشه از دست فرعون و فرعونيان نجات يافتند و فصل جديدى در زندگى آن‏ها پديدار شد. ادامه دارد.... 🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿 باقرآن تنفس کنیم
👈تمايل بنى اسرائيل به بت پرستى و سرزنش موسى از آن‏ها 🌴با واژگونى رژيم طاغوتى فرعون، گرفتارى ‏هاى داخلى سنگينى براى موسى عليه ‏السلام پديدار شد، از جمله اين كه: 🌴بنى اسرائيل كه تازه از دريا به ساحل رسيده بودند و به سوى فلسطين حركت مى ‏كردند، در مسير راه، قومى را ديدند كه با خضوع خاصى اطراف بت‏ هاى خود را گرفته و آن‏ها را مى ‏پرستند. 🌴افراد جاهل و بى خرد از بنى اسرائيل، تحت تأثير آن منظره بت ‏پرستى قرار گرفته و به موسى گفتند: براى ما نيز معبودى قرار بده، همان گونه كه آن‏ها (بت‏ پرستان) معبودانى دارند. 🌴موسى به سرزنش آن‏ها پرداخت و فرمود: 🌴شما جمعيّتى جاهل و نادان هستيد (اين بت‏ پرستان را بنگريد ، سرانجام كارشان هلاكت است، و آنچه انجام مى‏ دهند، باطل و بيهوده مى ‏باشد) آيا جز خداى يكتا معبودى براى شما بطلبم، خدايى كه شما را از مردم عصرتان برترى داد و از ظلم و ستم فرعون و فرعونيان رهايى بخشيد. 🌴اينك مراقب گفتار و كردارتان باشيد كه در آزمايشى بزرگ قرار گرفته‏ ايد(مضمون آيات 138 تا 141 سوره اعراف) ادامه دارد.... 🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿
👈رفتن موسى به كوه طور براى گرفتن الواح تورات‏ 🌴موسى عليه‏ السلام تا آن عصر، پيرو آيين ابراهيم عليه ‏السلام بود، و همان را براى بنى اسرائيل تبليغ مى ‏كرد. 🌴قوم موسى عليه ‏السلام در انتظار برنامه ‏هاى جديد و كتاب آسمانى جديد موسى عليه ‏السلام بودند، تا به آن عمل كنند. 🌴موسى عليه‏ السلام به آنها فرمود:: برادرم هارون را در ميان شما مى ‏گذارم و براى سى روز از ميان شما غيبت مى‏ كنم، و به كوه طور مى ‏روم تا احكام شريعت و (الواح تورات) را براى شما بياورم. 🌴از سوى ديگر جمعى از بنى اسرائيل با اصرار و تأكيد از موسى عليه ‏السلام خواستند كه خدا را مشاهده كنند، و اگر او را مشاهده نكنند هرگز ايمان نخواهند آورد، موسى عليه‏ السلام هرچه آن‏ها را نصيحت كرد، فايده نداشت، سرانجام موسى عليه ‏السلام از ميان آن‏ها هفتاد نفر را برگزيد و همراه خود به ميعادگاه پروردگار (كوه طور) برد، موسى عليه ‏السلام در كوه طور تقاضاى بنى اسرائيل را چنين به خدا عرض كرد: 🍃رَبّ اَرِنى انظُر اِلَيكَ🍃 ✨پروردگارا! خودت را به من نشان بده تا تو را ببينم.✨ 🌴خداوند فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد، ولى به كوه بنگر اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد. 🌴ناگاه موسى عليه‏السلام ديد تجلى خداوند باعث شد كه كوه نابود شود، و همسان زمين گردد، موسى عليه‏ السلام از مشاهده اين صحنه هول ‏انگيز، چنان وحشت‏ زده شد كه مدهوش بر روى زمين افتاد. وقتى كه به هوش آمد، عرض كرد: پروردگارا! تو منزه هستى، من به سوى تو باز مى ‏گردم، و توبه مىر‏كنم، و من از نخستين مؤمنان هستم. (سوره اعراف،/آیه 143) 🌴و در آيه 155 سوره اعراف چنين آمده: ✨موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردان را براى ميعادگاه ما برگزيد وقتى كه آنها را به كوه طور برد و زمين لرزه آن‏ها را فرا گرفت و همه آن‏ها هلاك شدند.✨ اين همان تجلى قدرت خدا بر كوه بود، چرا كه قوم موسى عليه‏ السلام از موسى عليه ‏السلام خواسته بودند از خدا بخواهد كه خود را نشان دهد، با اين كه خداوند ديدنى نيست، تجلى خدا بر كوه طور و هلاكت هفتاد نفر از قوم موسى عليه‏ السلام و مدهوش شدن خود موسى عليه ‏السلام، هم از معجزات آن‏ها بود كه چرا چنين تقاضايى كرده ‏اند و هم نشان دادن قدرت الهى بود، تا آن‏ها با ديدن جلوه‏ هاى قدرت الهى، با چشم باطن خدا را بنگرند. 🌴موسى عليه ‏السلام وقتى كه به هوش آمد و هلاكت نمايندگان بنى اسرائيل را ديد، عرض كرد: پروردگارا ! اگر تو مى ‏خواستى مى ‏توانستى آن‏ها و مرا پيش از اين هلاك كنى (يعنى من چگونه پاسخ قوم را بگويم كه بر نمايندگان آن‏ها چنين گذشت) آيا ما را به خاطر كار سفيهان از ما هلاك مى‏ كنى(سوره اعراف/آیات 155) 🌴سپس با تضرع و زارى گفت: پروردگارا! مى ‏دانيم كه اين آزمايش تو بود كه هر كه را بخواهى (و سزاوار بدانى) با آن گمراه مى ‏كنى و هر كس را بخواهى (و شايسته بينى) هدايت مى‏ نمايى. ✨بار الها! تو ولىّ و سرپرست ما هستى، ما را ببخش و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترين آمرزندگان هستى.(سوره اعراف/آیات 155 و 156) 🌴سرانجام هلاك شدگان زنده شدند و به همراه موسى عليه ‏السلام به سوى بنى اسرائيل بازگشتند و آن چه را ديده بودند براى آن‏ها بازگو كردند. 🌴موسى عليه ‏السلام در همين سفر الواح تورات را از خداوند گرفت. 🌴خداوند در كوه طور به موسى عليه‏ السلام فرمود: اى موسى! من تو را با رسالت ‏هاى خويش و سخن گفتنم (با تو) بر مردم بر گزيدم، پس آن چه را به تو داده‏ ام محكم بگير و از شكرگزاران باش. و براى مردم در الواح (تورات) از هر موضوعى اندرى نوشتيم، و از هر چيز بيانى كرديم، پس آن را با جديت بگير، و به قوم خود بگو به نيكوترين آن‏ها عمل كنند و آن‏ها كه به مخالفت بر مى ‏خيزند كيفرشان دوزخ است و به زودى خانه فاسقان را به شما نشان خواهيم داد.(سوره اعراف/آیات144و 145) 🌴به اين ترتيب موسى عليه ‏السلام در ميعادگاه طور، شرايع و قوانين آيين خود را به صورت صفحه ‏هايى از تورات، از درگاه الهى گرفت و به سوى قوم بازگشت تا آن‏ها را در پرتو اين كتاب آسمانى و قانون اساسى، هدايت كند و به سوى تكامل برساند. ادامه دارد... 🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿
👈آشوب سامرى منافق، در غياب موسى عليه ‏السلام‏ 🌴گفتيم حضرت موسى عليه ‏السلام اكنون كه از دست فرعونيان نجات يافته، مى ‏خواهد براى ملت بنى اسرائيل، حكومت تشكيل دهد و هر حكومتى نياز به قانون دارد. او با گروهى از برجستگان بنى اسرائيل به كوه طور رفت، تا الواح تورات را از درگاه خدا بگيرد، تا همان كتاب آسمانى، قانون اساسى مردم گردد. 🌴نخست طبق وعده خدا، به بنى اسرائيل فرمود: من سى روز از ميان شما غايب هستم، جانشين من برادرم هارون است. در پرتو راهنمايى او به زندگى ادامه دهيد تا من باز گردم. 🌴موسى عليه ‏السلام به كوه طور رفت و به مناجات و عبادت پرداخت سى شبانه روز به پايان رسيد، خداوند ده روز ديگر را به آن افزود و مجموع آن چهل روز گرديد. 🌴از آن جا كه در آغاز هر انقلابى، حوادثى انحرافى رخ مى ‏دهد، و خود انقلاب كرده ‏ها، گاهى حزب و گروه خاصى را به دور خود جمع مى ‏كنند، قوم موسى عليه ‏السلام نيز از اين انحراف مصون نماندند. موسى بن ظفر كه بعداً به نام سامرى معروف شد، از بنى اسرائيل بود (او همان كسى است كه در ماجراى درگيرى او با قبطى، موسى به كمك او شتافت و قبطى را كشت) سامر با اين كه سابقه انقلابى داشت، و از ياران موسى عليه‏ السلام بود، پس از پيروزى موسى عليه ‏السلام جزء منافقين گرديد، و در غياب موسى عليه ‏السلام، از زمين ه‏اى كه در ميان بنى اسرائيل وجود داشت سوءاستفاده كرده و از طلاهاى فرعونيان، كه جمع شده بود، با زيركى خاصى مجسمه گوساله‏ اى درست كرد، و مردم را به پرستش آن دعوت نمود. 🌴بر اثر وزش باد از سوراخ ‏هاى بدن اين مجسمه صدايى همچون صداى گوساله بيرون آمد و به اين ترتيب اكثريت قاطع جاهلان بنى اسرائيل، از راه توحيد خارج شده و گوساله ‏پرست شدند. 🌴هارون هر چه قوم را نصيحت كرد، و آن‏ها را در گوساله‏ پرستى برحذر داشت، به سخنش اعتنا نكردند، حتى با جوسازى ‏ها و هياهوى خود نزديك بود او را بكشند. ادامه دارد.... 🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿
👈برخورد شديد موسى عليه ‏السلام با آشوب سامری 🌴خداوند ماجراى گمراهى قوم توسط سامرى را به موسى عليه ‏السلام وحى كرد، موسى عليه ‏السلام با ناراحتى و خشم از كوه طور به سوى قوم خود بازگشت و آن‏ها را در زير رگبار سرزنش خود قرار داد.(مضمون آيات 90تا93 سوره طه) 🌴موسى عليه ‏السلام از شدت خشم و ناراحتى، الواح تورات را بر زمين زد و شكست، بنى اسرائيل، به پيش آمده و گفتند: ما در اين كار تقصيرى نداريم، بلكه سامرى اين كار را كرد. 🌴موسى عليه ‏السلام به برادرش هارون متوجه شد و از شدت خشم، سر و ريش او را گرفت و گفت: چرا وقتى كه ديدى آن‏ها گمراه شدند، از من پيروى نكردى؟ آيا از من نافرمانى نمودى؟ 🌴هارون: اى فرزند مادرم! ريش و سرم را مگير، من ترسيدم بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به كار نبستى. 🌴موسى عليه ‏السلام متوجه سامرى شد و او را محكوم و سرزنش كرد و سپس فرمود: برو كه بهره تو در زندگى دنيا اين است كه هر كس به تو نزديك شود، خواهى گفت: كه با من تماس نگيرد.(سوره طه/آيات 92 تا 96 ) 🌴آرى، سامرى كه منافقى خودخواه ولى با هوش بود، از نقاط ضعف، بنى اسرائيل سوءاستفاده كرد و فتنه عظيمى به پا نمود، سرانجام موسى عليه‏ السلام او را آن چنان مجازات كرد كه از كشتن بدتر بود يعنى او را از جامعه طرد كرد و مردم او را به عنوان يك مرد نجس و آلوده مى ‏دانستند و با او تماس نمى‏ گرفتند. 🌴روايت شده: سامرى به بيمارى مرموز و واگيردار لامساس گرفتار شد. هر كس با او تماس مى ‏گرفت به آن بيمارى مبتلا شده و بدنش آن چنان مى ‏سوخت كه گويى در ميدان آتش افتاده است.او سر به بيابان‏ ها نهاد و همچنان گرفتار بيمارى و نفرت جامعه بود تا به هلاكت رسيد.(تاريخ انبياء،ص551) 🌴گر چه سامرى، ضربه شديدى بر وحدت و انسجام بنى اسرائيل وارد ساخت، ولى موسى عليه ‏السلام به زودى به فرياد آنها رسيد، و با مقاومت و شدت عمل و برنامه ‏هاى انقلابى غائله سامرى را به زباله دان تاريخ سپرد، و فريب خوردگان را بازسازى نمود و براى چندمين بار، بنى اسرائيل را از انحراف و سقوط نجات داد، آن‏ها از كرده خود پشيمان شده و توبه كردند، و به فرمان موسى عليه‏ السلام مجسمه گوساله را خرد كرده و ريزه ‏هاى آن را به رود نيل ريختند.(بحار، ج 13،ص 246)
👈قرار گرفتن كوه بر بالاى سر بنى اسرائيل، و رفع آن به بركت توبه‏ 🌴هنگامى كه موسى عليه ‏السلام از كوه طور بازگشت، تورات را با خود آورد و آن را به قوم خود عرضه كرد و فرمود: كتاب آسمانى آورده ‏ام كه حاوى دستورهاى دينى و حلال و حرام خداست، دستورهايى كه خداوند آن را برنامه كار شما قرار داده است. آن را بگيريد و به احكام آن عمل كنيد. 🌴يهود به بهانه اين كه موسى عليه ‏السلام تكاليف دشوارى براى آنان آورده بناى نافرمانى و سركشى گذاشتند، خداوند فرشتگانى را مأمور كرد تا قطعه عظيمى از كوه طور را بالاى سر آن‏ها قرار دهند. فرشتگان چنين كردند. يهوديان وحشت‏ زده شدند. 🌴موسى عليه‏ السلام در اين هنگام به آن‏ها چنين اعلام كرد: چنان چه پيمان ببنديد و به دستورهاى خدا عمل كنيد و از تمرّد و سركشى توبه نماييد، اين عذاب و كيفر از شما برداشته و برطرف مى ‏شود وگرنه همه به هلاكت مى‏ رسيد. 🌴آن‏ها تسليم شدند و براى خدا سجده نمودند و تورات را پذيرفتند و در حالى كه هر لحظه انتظار سقوط كوه بر سر آن‏ها مى ‏رفت، به بركت توبه، آن عذاب از سر آن‏ها برطرف گرديد.(مجمع البيان، ج 1،ص 128؛ در آيه 63 بقره و 171 اعراف به اين مطلب اشاره شده است) ادامه دارد....
👈سرپيچى قارون از دستور موسى عليه‏ السلام‏ 🌴موسى عليه ‏السلام پس از نجات از شر فرعون و فرعونيان و سپس سامرى، به شر ديگرى در رابطه با قارون دچار شد. 🌴قارون بن يَصهُر بن قاهث پسر عمو يا پسرخاله حضرت موسى عليه‏ السلام بود(بحار، ج 13،ص 252)و از علم و حكمت بهره وافر داشت، به طورى كه جمعيت بنى اسرائيل به دو بخش تقسيم مى‏ شد، موسى عليه ‏السلام عهده دار قضاوت در يك بخش بود، و قارون دادستان بخش ديگر. 🌴قارون، داراى ثروت كلانى شد كه تنها كليدهاى خزانه‏ هاى ثروت او را شصت قاطر (و به نقلى چهل قاطر) حمل مى ‏كردند. 🌴قرآن در اين مورد مى‏ گويد: 🍃وَ آتَينا مِنَ الكُنوزِ ما اءنّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بالعُصبَةِ اُولِى القُوَّةِ🍃 ✨ما آن قدر گنج ها به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آن، براى يك گروه زورمند، مشكل و زحمت بود.(سوره قصص/آیه 70) 🌴تا اين زمان، بين او و موسى عليه‏ السلام دشمنى و جار و جنجال نبود، وقتى كه فرمان گرفتن زكات، از طرف خداوند بر موسى عليه‏ السلام صادر شد، موسى عليه‏ السلام نزد قارون رفت و از او مطالبه زكات نمود، آن هم زكات اندك يعنى از هر هزار دينار، يك دينار و از هزار درهم، يك درهم، و از هر هزار نوع كالا، يك نوع. 🌴قارون در آغاز اين دستور، سرپيچى نكرد ولى به خانه ‏اش آمد و به حسابرسى پرداخت، متوجه شد زكات مالش بسيار مى ‏شود. حرص و دنياپرستى باعث گرديد كه براى حفظ مال خود، به يك آشوب ناجوانمردانه دست بزند. ادامه دارد.... 🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿🍃🌸🌿
👈خنثى شدن تصميم ناجوانمردانه قارون‏ 🌴قارون، بنى اسرائيل را جمع كرد و براى آن‏ها سخنرانى نمود. در آن سخنرانى گفت: 🌴اى بنى ‏اسرائيل موسى عليه ‏السلام شما را به هر چيزى دستور داد، از او اطاعت كرديد، ولى اينك مى‏ خواهد (به عنوان زكات) اموال و ثروت شما را از دستتان خارج سازد. 🌴جمعيتى از بنى اسرائيل فريب اين سخنرانى را خوردند و گفتند: اى قارون! تو سرور و بزرگ ما هستى، ما مطيع تو هستيم. هرگونه تو دستور دهى، اطاعت مى ‏كنيم. 🌴قارون گفت: به شما دستور مى‏ دهم فلان زن بى عفت را به اينجا بياوريد و با او قرار بگذاريد تا او (در مقابل گرفتن فلان مبلغ رشوه) در انظار مردم بگويد: موسى با من زنا كرد. 🌴آن‏ها نزد آن زن رفتند و قراردادى در اين مورد با او بستند، و آن زن قبول كرد تا روزى قارون بنى اسرائيل را در يكجا جمع كرد، و سپس نزد موسى عليه‏ السلام آمد و گفت: اى موسى! قوم تو براى استماع سخنرانى و و موعظه شما، اجتماع كرده ‏اند. 🌴موسى عليه ‏السلام نزد قوم خود آمد، و شروع به سخن كرد، تا به اين جا رسيد، گفت: اى بنى اسرائيل! كسى كه دزدى كند، دستش را جدا مى ‏كنيم، كسى كه نسبت زنا (از روى دروغ) به كسى بدهد، هشتاد شلاق به او مى‏ زنيم، و اگر كسى زنا كند ولى همسر نداشته باشد، صد تازيانه به او مى‏ زنيم، ولى اگر همسر داشته باشد، او را سنگسار مى ‏كنيم تا جان بدهد. 🌴ناگهان قارون در ميان جمعيت فرياد زد: 🍃وَاءنْ كُنتَ اَنتَ؛ اگر چه زناكار خودت باشى؟ 🌴موسى گفت: 🍃وَ اءنْ كُنتُ اَنا؛ اگر چه خودم باشم. 🌴قارون گفت: بنى اسرائيل مى ‏گويند تو با فلان زن روسپى زنا كرده ‏اى. 🌴موسى عليه ‏السلام گفت: آن زن را به اينجا بياوريد، اگر گفت با من زنا كرده، سخن او را بگيريد و مرا سنگسار كنيد. 🌴عده‏ اى رفتند و آن زن را آوردند، موسى عليه ‏السلام به او رو كرد و گفت: اى زن، آيا من با تو زنا كرده ‏ام؟! آن گونه كه اين قوم مى ‏گويند؟ 🌴زن گفت: نه، آن‏ها دروغ مى‏ گويند، آن‏ها با من قرارداد بستند كه اين نسبت دروغ را به تو بدهم. 🌴موسى عليه ‏السلام به خاك افتاد و سجده شكر به جا آورد كه خداوند آبرويش را حفظ نمود. در اين جا بود كه مجازات قارون زشت‏ سيرت، از طرف خدا صادر شد. 🌴خداوند بر قارون و آن جمعيت، غضب كرد و به موسى عليه‏ السلام فرمود: به زمين فرمان بده تا قارون و خانه ‏اش را در كام خود فرو برد. 🌴موسى عليه ‏السلام به زمين گفت: آنها را بگير. زمين آن‏ها را تا ساق پايشان گرفت، بار ديگر موسى گفت: اى زمين آن‏ها را بگير. زمين آن‏ها را تا زانوانشان گرفت، بار ديگر موسى عليه ‏السلام گفت: اى زمين آن‏ها را بگير زمين آن‏ها را تا گردن هايشان گرفت، آن‏ها ناله و گريه مى ‏كردند و به موسى التماس مى ‏نمودند كه به آن‏ها رحم كند، موسى براى آخرين بار گفت: اى زمين آن‏ها را بگير. زمين همه آن‏ها را در كام خود فرو برد. 🌴خداوند به موسى عليه ‏السلام وحى كرد: به التماس آن‏ها توجه و ترحم نكردى، ولى اگر به من استغاثه مى ‏كردند، من جواب مثبت به آن‏ها مى‏ دادم.(اقتباس از تاريخ طبرى، ج 1،ص 262 الی 265) ادامه دارد....
👈توهين قارون به موسى عليه ‏السلام و نفرين موسى عليه ‏السلام‏ 🌴طبق بعضى از روايات، هنگامى كه بنى اسرائيل در مسير خود به بيت المقدس، چهل سال در بيابان تيه، ماندند، براى نجات خود از سرگردانى، همواره به قرائت تورات و دعا و گريه اشتغال داشتند. قارون بسيار خوش صدا بود و تورات و دعاها را با صداى شيواى خود مى‏ خواند، و بر اثر آگاهى به علم كيمياگرى، ثروت كلانى به دست آورد. وقتى كه ماندگار شدن بنى اسرائيل به طول انجاميد، قارون از آن‏ها كناره گرفت و در مجالس مناجات و دعاى آن‏ها شركت نمى‏ كرد. روزى موسى عليه‏ السلام نزد او رفت و به او هشدار داد كه: اگر از جمعيت ما كناره بگيرى در مجالس ما شركت نكنى، مشمول عذاب الهى خواهى شد. 🌴قارون بر اثر خودخواهى گفتار موسى عليه ‏السلام را به باد استهزاء گرفت، موسى عليه ‏السلام با غم و اندوه از نزد او خارج شد، و در كنار قصر او نشست، قارون به خدمتكارانش دستور داد كه خاكسترى را با آب تر كنند و به سر و صورت موسى عليه‏ السلام بريزند، آن‏ها اين اهانت را به آن حضرت نمودند، موسى عليه ‏السلام بسيار ناراحت و دل شكسته شد و در مورد قارون نفرين كرد، خداوند آسمان‏ها و زمين را مطيع موسى عليه‏ السلام قرار داد، موسى عليه ‏السلام به زمين فرمان داد: قارون و كاخ قارون را در كام خود فرو ببر. 🌴زمين، قارون و كاخش را در كام خود فرو برد... .(بحار، ج 13،ص 251) ادامه دارد....
👈حسرتى كه تبديل به تنفر شد 🌴قارون با ثروت‏ هاى كلان و اسكورت هاى مجلل و مركبهاى راهوار از خانه بيرون مى ‏آمد و بر اثر جنون نمايش ثروت، ثروت خود را به رخ مردم مى ‏كشيد. 🌴حتى بعضى نوشته‏ اند: قارون با يك جمعيت چهل هزار نفرى، در ميان بنى اسرائيل رژه رفت، در حالى كه چهار هزار نفر بر اسب‏هاى گران‏قيمت، با پوشش‏هاى سرخ سوار بودند و نيز كنيزان سپيدرو با خود آورد كه بر زين‏هاى طلايى كه بر استرهاى سفيد رنگ قرار داشت سوار بودند، لباسهايشان سرخ بود و همه غرق در زينت آلات طلا جلوه مى ‏كردند، و مطابق گفته بعضى، تعداد آن‏ها هفتاد هزار نفر بود. 🌴اكثريت دنياپرست كه عقلشان در چشمشان بود، وقتى آن صحنه پرزرق وبرق را ديدند، با حسرت عميق، آه سوزان از دل برمى ‏كشيدند و چنين آرزو مى ‏كردند كه ‏اى كاش به جاى قارون بودند، و حتى يك روز و يك ساعت و يك لحظه مانند قارون بودند. مى ‏گفتند: به راستى كه قارون داراى بهره عظيمى از نعمت‏ها است. آفرين بر قارون و ثروت سرشارش، چه جاه و جلالى و چه حشمتى كه تاريخ نظير آن را سراغ ندارد؟! 🌴در حقيقت هم قارون و هم آن آرزو كنندگان در كوره عظيم الهى قرار گرفته بودند. 🌴ولى در مقابل اين اكثريت دنياپرست، گروه اندكى از آگاهان و پرهيزگاران نيز بودند كه مى ‏گفتند: 🍃وَيلَكُم ثَوابُ اللهِ خَير لِمَنِ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً🍃 ✨واى بر شما، ثواب و پاداش الهى براى كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مى ‏دهند، بهتر است.(مضمون آيات 79و80 سوره قصص) 🌴اما طولى نكشيد كه همان اكثريت دنياپرست نيز، حقيقت را درك كردند، و به جاى حسرت و آه، اظهار تنفر به زرق و برق قارون مى ‏نمودند، و اين در آن هنگام بود كه خداوند بر قارون غضب كرد، و همه خانه و تشكيلاتش را در كام زمين فرو برد. در اين وقت همان آرزومندان پرحسرت مى ‏گفتند: واى بر ما گويى خداوند روزى را بر هر كس بخواهد گسترش مى ‏دهد، بر هر كس بخواهد تنگ مى ‏گيرد، و كليد آن تنها در دست خداست. 🌴از اين رو، در اين فكر فرو رفتند كه اگر آرزوى مصرانه ديروز آن‏ها به اجابت مى ‏رسيد و خدا آن‏ها را به جاى قارون قرار مى‏ داد، چه خاكى بر سر مى ‏كردند. از اين رو، در مقام شكر بر آمده و گفتند: اگر خداوند بر ما منت نگذارده بود، ما را هم به قعر زمين فرو مى ‏برد، اى واى مثل اين كه كافران هرگز رستگار نمى ‏شوند.(سوره قصص/آیه 82)اكنون حقيقت را با چشم خود مى ‏نگريم، و نتيجه غرور و سركشى و شهوت‏ پرستى را مى ‏بينيم و مى ‏فهميم كه اين گونه زندگى هايى كه دورنماى دل انگيزى دارد، بسيار وحشتزا است. 🌴آرى، قارون كه يك روز از دانشمندان مورد احترام بنى اسرائيل بود، امروز بر اثر غرور اين گونه به خاك مذلت نشست. ادامه دارد....
👈چهل سال سرگردانى بنى اسرائيل در صحراى سينا 🌴پس از هلاكت فرعون و فرعونيان، خداوند به بنى اسرائيل فرمان داد تا به سرزمين مقدس فلسطين حركت كنند و آن جا را محل سكونت خود قرار دهند. موسى عليه ‏السلام فرمان خداوند را به آن‏ها ابلاغ كرد. 🌴بنى اسرائيل گفتند: تا ستمگران (يعنى قوم عمالقه) از فلسطين بيرون نروند، ما به اين فرمان عمل نمى ‏كنيم و وارد سرزمين فلسطين نمى ‏شويم. 🌴موسى عليه ‏السلام از اين سخن، سخت ناراحت شد، و به پيشگاه خداوند شكايت كرد، خداوند بر بنى اسرائيل غضب كرد و چنين مقرر داشت كه آن‏ها چهل سال در بيابان (صحراى سينا) سرگردان بمانند. 🌴گروهى از آنان از كار خود، سخت پشيمان شدند، و به درگاه خداوند روى آوردند، خداوند بار ديگر بنى اسرائيل را مشمول نعمت ‏هاى خود قرار داد كه قسمتى از آن‏ها در آيه 57 سوره بقره بازگو شده است آن جا كه مى ‏خوانيم: 🌴و ابر را بر شما سايبان ساختيم و با مَنّ (شيره مخصوص ولذيذ درختان) و سَلوى (پرندگان مخصوص شبيه كبوتر) از شما پذيرايى به عمل آورديم و گفتيم از نعمت‏هاى پاكيزه ‏اى كه به شما روزى داديم بخوريد. 🌴آرى بنى اسرائيل در بيابان خشك و سوزان براى يك مدت طولانى (چهل سال) نياز به مواد غذايى كافى داشتند، اين مشكل را نيز خداوند براى آن‏ها حل كرد، و يك سايه گوارا همچون سايه ابر، براى آن‏ها تشكيل داد كه از آزار تابش سوزان آفتاب در امان بمانند. 🌴از يك سو پرندگان از فضاهاى دور مى ‏آمدند، و بنى اسرائيل آن‏ها را صيد كرده و غذاى لذيذ از گوشت آن‏ها تهيه مى ‏كردند، و از سوى ديگر بر اثر بارش باران‏ها، درختانى در بيابان روييد و سبز شد، و داراى صمغ و شيره مخصوصى شدند، و به اين ترتيب از گرسنگى و تشنگى نجات يافتند. 🌴(سرگردانى چهل سال آن‏ها در بيابان، بر اثر كوتاهى و گناه خودشان بود كه ذلت را بر جهاد ترجيح دادند، اگر آن‏ها وارد شهر فلسطين مى ‏شدند، و با عمالقه مى‏ جنگيدند و آن ستمگران را از آن جا بيرون مى ‏كردند، اين گونه گرفتار بيابان نمى ‏شدند، گويى لازم بود چهل سال بگذرد تا نسل انقلابى جديد روى كار آيند و به جنگ عمالقه بروند، و خود و مردم را از حاكمان زورمند و ياغى نجات دهند.) ادامه دارد....