eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
عزیزان تعداد استوری های آقای اکبری زیاد بود و همشون تکراری چون به ایشون تبریک گفته بودن برای تئاترشون و ایشونم تک کرد بودنو جواب داده بودن من یه تعدادو گذاشتم
#پست_مجید_نوروزی #سرباز_امام_زمان #پست_بازیگران کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_6 #پارت_22 امید: رویا به مامان گفتی ماجرای رعنا رو دیگه؟ رویا: اولن رعنا نهُ رعنا خ
امنیت🇮🇷 آرزو: الو مامان یه کاری واسم پیش اومده یکم دیر میام خونه نگران نشیا... ـــــ بیمارستان ـــــ آرزو: آقای اسماعیلی خوبید؟ صدای منو میشنوید! فرزاد: با سر جواب دادم آرزو: خداروشکر... یه شماره بدید بدم به بیمارستان که به خانوادتون زنگ بزنن فرزاد: 0918........ ــــــــــــــــــ ژینوس: سلام... مادر فرزاد اسماعیلی هستم... گفتن اوردنش اینجا... بچم کجاست! پرستار: طبقه دوم اتاق 39 ـــــــــــــــــــ ژینوس: الهی مادر برات بمیرررره😭 چیشدی پسرم... خوبی الان قربونت بر..... با دیدن اون دختر حرفم نصفه بود.. آرزو: لبخند زدمو سلام کردم.. ژینوس: سلام دختر قشنگ و به صورت سوالی به فرزاد و اون دختر نگاه میکردم فرزاد: یکم از روی تخت جا به جا شدمو گفتم: داشتم.... از... خیابون... رد... میشدم.... که... ماشین... بهم.... زد..... بعد.... خانم... حسینی..... لطف.... کردن... زنگ... زدن.... اورژانس.. ژینوس: خیلی جا خوردم و با بهت به اون دختر نگاه کردم... حسینی! آرزو: و دوباره لبخند... بله🙂 ژینوس: با بهت لبخندی زدم.. با تردید پرسیدم: اسمت چیه خوشگل خانم آرزو: آرزو☺️ ژینوس:😲😳🤐 آرزو: چیزی شده!؟ ژینوس: نــــــــــــه😵 توی ذهنم پر بود از سوالای بی جواب... یعنی خودشه... یا تشابه اسمیه یا دارم اشتباه میکنم یا...... با صدای فرزاد از افکارم بیرون پریدم.. فرزاد: ما... مان! چیزی..... شده؟! ژینوس: نه... نه هی... هیچی نشده🙂 پ.ن¹:.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_6 #پارت_23 آرزو: الو مامان یه کاری واسم پیش اومده یکم دیر میام خونه نگران نشیا... ــ
امنیت🇮🇷 دقایقی بعد::: ژینوس: من میرم دارو هاتو بگیرم آرزو: با اجازه من از خدمتتون مرخص برم ژینوس: خداحافظ دختر جان ممنون.. ـــــــــــــــــــــــــــ آرزو: سلام مامان روژان: سلام عزیزم کجا تشریف داشتید؟😂 آرزو: ها.... هیجا... من برم یکم بخوابم خیلی خستم... فعلا... روژان: 😐💔 ــــــــــــــــ آرزو: رو تخت دراز کشیده بودم... نمیتونستم بخوابم... تا چشمامو میبستم فرزاد میومد تو ذهنم... یه حال عجیبی داشتم... باید با یکی حرف میزدم... ــــــــــــــــــــــ رویا: باز چیشده به فکر من افتادی😂 آرزو: خیلی بدی! من که همیشه باتوام😒😂 رویا: شوخی کردممم😐😂 خب؟! آرزو: خب! رویا: خب که خب.... بگو ببینم چی شده آرزو: سیر تا پیازو تعریف گفتم رویا: چشمم روشن بیمارستانم که بردیش😐 آرزو: من که نبردم، آمبولانس برد... منم به عنوان همراه گفتن باید برم... مجبور بودم میفهمی!؟ رویا: خب ادامش؟! آرزو: ادامه نداره دیگه تموم.... رویا: آرزو این پسره دست بردار نیست... باید به دایی بگی تا محکم توروش وایسه و بهش بگه آرزو؟! دستمو جلوی صورتش تکون دادمو صداش زدم: آرزو..... آرررزووو کجاااااایی😐 میشنوی صدای منو📢 آرزو: ها! چی شده؟ چیه! رویا: میگم به دایی بگو با فرزاد برخورد جدی کنه🤦🏻‍♀ تو که جوابت منفیه، پس بگو دایی بهش حالی کنه جوابتو آرزو: به یه گوشه خیره شده بودم گفتم: شادم منفی نباشه! رویا: اول نفهمیدم چی شد گفتم: اهوم باشه بعد به خودم اومد: یعنی چی😳 آرزو: یعنی باید به پیشنهادش فکر کنم.... رویا: دیوونه نشو آرزو یعنی چیییی😳 آرزو: زمانی که ماشین بهش زد از ته ته قلبم نگرانش شده بودم.... دیگه ازش بدم نمیومد، تو اون مدت تنها خواستم از خدا بهبودی فرزاد.....اسماعیلی بود... (وفتی گفت فرزاد یکم مکث کرد بعد اسماعیلی رو گفت) رویا: نـــه....🔪😐 آرزو:...🙂😞 رویا: یعنی توهم رفتی قاطی مرغا!؟ پ.ن¹:.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_6 #پارت_24 دقایقی بعد::: ژینوس: من میرم دارو هاتو بگیرم آرزو: با اجازه من از خدمتت
امنیت🇮🇷 شب:::: فرزاد: رو تخت دراز کشیده بودمو تو فکر آرزو بودم.... ژینوس: فرزاد مامان بیا شام.. فرزاد: میل ندارم مامان ژینوس: چرا؟! جاییت درد میکنه... پاشو بریم بیمارستان فرزاد: نه قربونت برم.. ژینوس: نکنه....؟ فرزاد: اهوم... و سرمو به معنی ارع تکون دادم ژینوس: ای جانم، کی هست حالا؟ فرزاد: آرزو ژینوس: آ... آ.. آر... آرزو😳 فرزاد: اهوم، چیزی شده؟ ژینوس: نه... نه و از اتاق خارج شدم... ــــــــــــــ فردا ـــــــــــــ آرزو: میخواستیم بریم سایت... بابا میخواست ماشینو از حیاط بیاره بیرون رفتم درارو باز کنم که.... عه آقای اسماعیلی اینجا چیکار میکنید😥 فرزاد: سلام... آرزو: سلام😬 فرزاد: چی شده؟ آرزو: چیزی نشده بابام داره میاد بیرون بفرمایید برید لطفا... فرزاد: فقط میخواستم جوابتونو بدونم... آرزو: هی به عقب نگاه میکردم که نکنه بابا بیاد گفتم: جواب چیرو! فرزاد: اینکه بیایم خاستگاری یا نه؟!😅 آرزو: از نظر من اشکالی نداره🙂 خبببب برررررید بابااااام اوووووووومد ـــــــــ سایت ـــــــــ رسول: چند روزی بود قرصامو نخورده بودم... اوناییم که آرزو بهم میدادو نمیخوردم... آخه یعنی چی وقتی میخورم خوابم میگیره نمیتونم کارای سایتو انجام بدم..😕😂 دردام دوباره شروع شده بود..🤧🤒 سعی میکردم بروز ندم اما اصلا حالم خوب نبود.. آرزو: بابا وقت استراحته پاشید بریم قرصارو بهتون بدم... رسول: از جام بلند شدم که سرگیجه اومد سراغم... دوباره نشستم.... آرزو: بابا دستتونو بدید به من کمکتون کنم.. ـــــــــــ نمازخونه ــــــــــ رسول: خودم میرم تو عزیزم... آرزو: باشه.. پس بشینید تا من قرصارو بیارم رسول: با سر جواب دادم... رفتم تو...پاهام توان نداشت.. به زور خودمو نگه داشته بودم... درد بدی تو قفسه سینم حس کردم و سیاهی مطلق... پ.ن¹: یه مدته با رسول کاری ندارم گفتم یه بلایی چیزی سرش بیارم😌😈 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام علیکم... اینم سه تا پارت خدمتتون💫
مامان این اسماعیلی جاسوس
سلام بعدازظهر قشنگتون بخیر
#استوری_پندار_اکبری #سرباز_امام_زمان #استوری_بازیگران کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
#پست_سوگل_طهماسبی #سرباز_امام_زمان #پست_بازیگران کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_ستاره_سادات_قطبی #سرباز_امام_زمان #استوری_بازیگران کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷