eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
1.4k شدنمون مباررک باشه😍❤️
آمارمون مونده رو دو سال پیش😂
الان اومدیم تو امسال😂👌🏻
♥️00:00♥️ دعا برای ظهور آقا امام زمان فراموش نشه📿
سلام سلام 💚
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_6 1 ماه بعد: سارا: شریف یک روز درمیون با شارلوت تماس میگیره و گزارش کار میده
دو هفته بعد: سعید: آقا محمد.... محمد: چیشده سعید؟ سعید: سریف داره میاد ایران... سارا: در زدمو وارد شدم... سلام... سلام... شارلوت داره میاد ایران... با شریف هماهنگ شده... قرار گذاشتن بیان ایران.. دقیقا توی یک روز و یک ساعت... قرار شده شارلوت بیاد افغانستان که با شریف باهم بیان ایران.. حدس میزنم با رحمانی کار داشته باشن.. محمد: درمورد روز و ساعت پروازشون حرفی نزدن؟ سارا: فعلا خیر... محمد: بسیار خب.. ممنونم خانم بفرمایید... سارا: با اجازه... ــــ چند روز بعد ــــ سارا: سارلوت امشب ساعت 2 راه میوفته سمت افغانستان.. شریف دوتا بلیط هواپیما گرفته که ساعتش حدود 12 شبه... تاریخشم دقیقا فردای روزیه که شارلوت میره افغانستان.. پ.ن: دارن میان ایران.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
عضو های جدید توجه کنید💕 سلام به همه شما عزیزان بنده مدیر کانال و نویسنده رمان هستم منو با #سرباز_آق
عزیزانی که تازه تشریف آوردن.. این متن رو بخونید بهتون کمک میکنه رمانی که میخوایدو پیدا کنید... طبق پیام هایی که بهم دادید رمان رو میخواید بخونید... متن رو بخونید وارد لینکی که نوشته بشید...
سلام سلام حالتون چطوره؟
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_7 دو هفته بعد: سعید: آقا محمد.... محمد: چیشده سعید؟ سعید: سریف داره میاد
فردا: رسول: آقا محمد.. شارلوت همین الان رسید افغانستان.. محمد: خیلی خب... ــــــ فردا ــــــ رسول: آقا شارلوت و شریف حدودا یک ساعت دیگه میرسن ایران.. محمد: تلفنو برداشتم... علی آقای سایبری چطوره؟ با خانم حسینی بیا اتاق من... ــــــــ محمد: همونطور که در جریانید شارلوت و شریف اومدن ایران... باید متوجه بشیم کجا مستقر میشن... با کی رفت و آمد دارن... چیکار میکنن... علی تو به جای رسول تو سایت میمونی... رسول و خانم حسینی هم همراه من میان.. ـــــــــ سارا: آقا هواپیما تا 5 دقیقه دیگه فرود میاد... محمد: رسول.. برو تو فردگاه ببین کی میاد به استقبالشون.. ــــــــــ رسول: قیافش خیلی اشنا بود..ولی نمیشناختمش... دستمو روی گوشم گذاشتمو گفتم: آقا نمیشناسمش.. ولی عکسشو فرستادم... سارا: عکسشو باز کردم... اطلاعاتش بالا اومد.. آقا... یکی از کارکنان شرکت غلامرضا رحمانیه.. ولی اینجوری کخه معلومه دست راستشه... اسمشم.. صابر سالاری 39 سالشه و مجرده... محمد: رسول.. کارمند رحمانیه.. حتما خودش منتظرشونه.. از در فرودگاه که خارج شدن حواستو خوب جمع کن.. ببین میرن داخل کدوم ماشین... (چون با ون اومدن رفتن اونور تر وایسادن) ــــــــــ رسول: بعد خروجشون بلافاصله سوار ون شدم.. محمد: چیشد؟ رسول: همونطور که دریچه رو باز میکردم تا با حسین اقا حرف بزنم گفتم: سوار یه ماشین شاسی بلند شدن... حسین آقا دنبال این ماشینه برو.. حواست باشه گمش نکنیا... پ.ن: گمش نکنیا😂🔪 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام سلام صبحتون بخیر😌💚