«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
+سلااااام خوبی؟ _سلام نه😞 +چرا چیشده؟ _خودت که میدونی! یه کانال گاندویی دارم ولی آمارم بالا نمیره
بابااا مگه پارت نمیخواییددد
خوب این کانالو 80 تایی کنیید
3تا پارت میزارم
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
+سلااااام خوبی؟ _سلام نه😞 +چرا چیشده؟ _خودت که میدونی! یه کانال گاندویی دارم ولی آمارم بالا نمیره
خبببب 80 تایی شدیم...
بریم واسه 3تا پارت👇🏻
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_4 #پارت_42 داوود: ببخشید خانم حسینی میشه این برگه هارو کپی کنید زینب: بله داوود: ..
امنیت🇮🇷
#فصل_4
#پارت_43
بهداری سایت:
روژان: اقای دکترچیشده🥺
دکتر: چیزی نیست نگران نباشید
هم به خاژر خستگی زیاده
هم فشار اصبی
جدیدا خبر نگران کننده بهش دادید؟
روژان: خواستم بگم نه که یا ماجرای اقا فرشید افتادم...
گفتم: بله....
دکتر:خب پس
چیز خطرناکی نیست
فقط یکم بیشتر مواطبش باشید
نزارید به کمرش فشار بیاره....
روژان: چشم😥
سایت::
محمد: رسووول باز تو اومدی سر میزت
رسول: ای واییی فهمیدن در رفتم😂
س..ل...ا...م
محمد: علیک سلام
پاشو برو خونه
خانمتم ببر یکم استراح کنه
رسول: به روژان میگم بره
محمد: زدم رو میز و جدی گفتم
پاشو برو خونه میگم....
رسول: بدون اینکه چیزی بگم از رو صندلی بلند شدم سویشرتمو برداشتم و باصدای اروم گفتم خدافظ.....
محمد: چشمام مالیدم و نشستم جای رسول...
ــــــــــــــــــــــــــــ
روژان: رسول بهم گفت اماده شم بریم خونه رفتم تو حیاط یکم دلم باز شه دید زینب نشسته رونیمکت...
سلام عروس خانممم
زینب: نگوووو تروخدا
روژان:😂😂 ببخشید
خب؟!🤨
زینب: خب چی🙄😬
روژان: چه خبر از اقا داو......
با سلام رسول حرفم نصفه موند
رسول: کووش این روژان
عه اوناهاش رو نیمکته
یکم دقت کردم دیدم کنار زینبه
رفتم جلو و گفتم سلاااام
زینب: چشم غره ای رفتم و بلد شدم رفتم توسایت😒🚶🏻♀
رسول: این چش بود
روژان: بلد شدم داشتم چادرمو درست میکردم و گفتم
از دستت ناراحته..معلوم نیست؟!
سویچو از دست رسول کشیدم و رفتم بشینم تو ماشین
رسول: شونه هامو بالا انداختم و پشت سر روژان راه افتادم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عبدی: محمد باید از فرشید بازجویی بشه...
محمد: ولی اقا....
عبدی: همین که گفتم
خودت ازش بازجویی کن
محمد: نمیتونم اقا😓
عبدی: گفتم خودت بازجویی کن
محمد: اقا من واقعا نمیتونم
اگر حدسمو غلط باشه دیگه نمیتونم تو چشای فرشید نگاه کنم....
پ.ن¹:......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_4 #پارت_43 بهداری سایت: روژان: اقای دکترچیشده🥺 دکتر: چیزی نیست نگران نباشید هم به خ
امنیت🇮🇷
#فصل_4
#پارت_44
عبدی: خیلی خب!
میگم اقای شهیدی انجام بده
محمد: اقا ببخشید قصد جسارت ندارم اما یکم زود اقدام نمیکنید؟
عبدی: محمد از روی احساسات نمیشه امنیت مملکتو به خطر انداخت
یک درصد احتمال بده حرف شریف درست باشه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
روژان: رفتیم داخل خونه...
رسول: روژان یه چایی دم میکنی
روژان: چشم
رسول: چشمت بی بلا♥️
ــــــــــــــــــ
روژان: بفرمایید اینم چایی
رسول: دستت درد نگه..
روژان:🤗
رسول: یه قلپ از چایی رو خوردم و نگاهی به روبه رو کردم
روژان ژل زده بود به من..
لبخندی زدم و گفتم:
چیزی شده😆
روژان: نه...😅
رسول: چایی رو گذاشتم و میز و دستامو به هم گره کردم و گفتم:
نه...یه چیزی شده😂
انقدر مهربون شدی
بدون غر زدن چایی دم میکنی
زل زدی به من
ایما طبیعی نیست
یه خواسته ای یه حرفی داری
بگو عزیزم راحت باش🤣
روژان: بالشتک مبل رو برا رسول پرت کردم اما گرفتش😬
گفتم: خیلی بدی یعنی من همیشه اینجوریم😒
یه بارم میام لطف کنم ببین لیاقت نداری🤣😐
رسول: ببخشید بابا اشتباه کردم😂
روژان: روم اون ور بود رمو کردم روبه رسول و گفتم
اصن میدونی چیه..
یه مدته باهات قهر نکردم
قهر لازم شدی
این دفعه یه قهر جانانه میکنم کیف کنی
رسول: ببخشید🥺
روژان: پاشدم برم تو اتاق
اههه نذاشت حرفمو بزنممم😂😂
که صدای آخ و اوخ رسول بلند شد.....😥
پ.ن¹: آخ و اوخ....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_4 #پارت_44 عبدی: خیلی خب! میگم اقای شهیدی انجام بده محمد: اقا ببخشید قصد جسارت ندارم
امنیت🇮🇷
#فصل_4
#پارت_45
شهیدی: اتهاماتی مه بهتون وارده رو قبول میکنیپ
فرشید: با شنیدن حرفای اقای شهیدی خشکم زده بود....
گفتم
معلومه که قبول ندارم
اقای شهیدی چی میگید
واقعا فکر کردید من نفوذیمممم
درسته تازه اومدم اما این کارو نکردم
شهیدی: فرشیدو مثل پسرم دوست داشتم
اما...امیر حسین گفته بازجویی کنم
واسه خودم خیلی سخت بود
ـــــــــــــــــــــــــــ
رسول: تصمیم گرفتم خودمو به مریضی بزنم شاید بخشید منو...
روژان: رسول جان خوبی
رسول
اصن اشتی
رسول خوبی اخ.....
تو این وضعیت دلم خیلی درد گرفت
از درد چشمامو روی هم فشار میدادم و رسولو صدا میکردم....
رسول: سریع از رو مبل بلند شدم...
یدونه زدم تو سرم
آخ یادم نبود وضعیت روژانو😱
روژان دستاشو گذاشته بود رو مبل و نفس نفس میزد.....
رفتم کنار روژان
روژان غلط کردممم ببخشید
خوبیییی
روژان: آییییییییییییی😩😖
ــــــــــــــــــ
دکتر: اقا این چه وضع مراقبت از یه زن بارداره
چرا انقدر بهش استرس وارد شده
رسول: چیزی نمیتونستم بگم و سرم پایین بود...
دکتر: خداروشکر خطر رفع شده به موقع رسوندیدش
لطفا دیگه نزارید اینجوری بشه
الانم سرمش تموم شه میتونید ببریدش
رسول: چشم، ممنون
ـــــــــــــــــــــ
رسول: سلام😓
روژان: 😒
رسول: غلط کردم اقاجان
روژان: رسول تو درک نداری
اصن من به درک من به جهنمممم
با این کارات جون بچمونو به خطر میندازی
واقعا تو از این لچه تو شکمم منم بچه ترییییییی
رسول: روژان جان😓
روژان: حرف نزن بااااا من
رسول: میشه اشتی کنی
روژان: خیییر
رسول: لطفا...
روژان: بس کن رسوول
رسول: قول میدم دیگه از این شک ها ندم😅
روژان: قول؟
رسول: صدامو شبیه بچه ها کردمو گفتم
چشممم مامانی😂
روژان: دیوونه ای ب خدا😂
پ.ن¹:.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_4 #پارت_45 شهیدی: اتهاماتی مه بهتون وارده رو قبول میکنیپ فرشید: با شنیدن حرفای اقای
نبااااید اینوووو میزاشتممم تا تو خماری بمووونید
امااا خب قول داده بودم🤝💔
توجه
بچه ها من به خاطر تبادلات خیلی سرم شلوغه لطفا کمتر پیام بدید🙏🏻💔
ممنون از درکتون.....🍃
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
+سلااااام خوبی؟ _سلام نه😞 +چرا چیشده؟ _خودت که میدونی! یه کانال گاندویی دارم ولی آمارم بالا نمیره
بچه هاچون پارتو گذاشتم لفت ندیدا😐😂
وگرنه بعدا هم نمیزارم😌😂
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
سلااااااام صبجتون پراز انرژی😍❤️💫
سلام عزیزم
صبحبخیر♥️
شجاع باش، بر ترس هایت غلبه کن و اولین قدم را بردار…
موفقیت پشت قدم های تو نهفته است!
#متن_انگیزشی
#سرباز_زهرا 🍁
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
دقت کردی!
درد آزارت میده ولی قوی تر می شی
ترس شجاع ترت می کنه
وقتی دلت می شکنه عاقل تر می شی.
#متن_انگیزشی
#سرباز_زهرا 🍁
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
در جهان تنها چیزی که باعث می شود به آرزوهای مان نرسیم، ترس از شکست است
“پائولو کوئیلو”
#متن_انگیزشی
#سرباز_زهرا 🍁
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷