«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_52 چند روز بعد:: سایت:: محمد: از اونجایی که خیلی خوب کاراتو انجام میدی پس
#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_53
محمد: بشینید..
خب چ خبر!
رسول: شارلوت میخواد رحمانی رو ببینه...
قرارشون باهم تو پارک لاله هاست
قرار شده شارلوت روز و ساعت رو اعلام کنه
محمد: که اینطور!
خانم حسنی شما یه گزارش کامل بنویسنید از سفرمون به کانادا
آوا: به نشانه تایید سرمو تکون دادم
ـــــــــــــــ
محمد: بیا تو
رسول: آقا، شارلوت به رحمانی زنگ زدو گفت چهارشنبه راس ساعت 1 بره باغ گلها.. مثل اینکه میخوان ناهارو اونجا بخورن
خیلی خب به خانم حسنی بگو بیاد بالا خودتم بیا
رسول: به نشانه متوجه شدم سری تکون دادم..
ــــــــــــــــــ
رسول: همین که نزدیک میز خانم حسنی شدم.. دوباره اون حال اومد سراغم...
سعی کردم پنهان کنم حالمو..
نگاهمو به کاشی ها دادمو سلام کردم..
آوا: همین که دیدمش دوباره تپش قلب گرفتم...
اما خون سرد گفتم:: سلام.. بفرمایید؟
رسول: آقا محمد گفتن بریم اتاقشون...
آوا: به نشانه تایید سرمو تکون دادم...
ـــــــــــــــ
محمد: شارلوت و رحمانی چهارشنبه دارن میرن باغ گلها برای ناهار..
روبه رسول و اوا گفتم: چون این دونفر کیس شمان باید خودتون برید...
قطعا فقط واسه خوردن ناهار نمیرن و کارای دیگه ای هم دارن که میخوان با پوشش انجام بشه...
احتمالا نفراتی روشون سوار باشن پس خیلی باید مراقب باشید..
پ.ن¹: چهارشنبه!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت #فصل_دوم #پارت_52 چند روز بعد: نرگس: آوا رو بغل کردمو سلام کردم... آوا: لبخند زد
#مدافعان_امنیت
#فصل_دوم
#پارت_53
دو هفته بعد:
عطیه: علی رو بغل کرده بودم...
بوسیدمشو شروع کردم به حرف زدن:
الهی مادر فدات بشه که مثل بابات آرومی...
اگه بدونی بابایی چقدر دلش میخواست تو زودتر به دنیا بیای و یه دل سیر بغلت کنه... ولی نشد... یکم باید تحمل کنی مامان... بهت قول میدم بابایی خیلی زود میاد پیشت...
تو فقط دعا کن....
دعا کن بابایی سالم و سلامت برگرده پیشمون..
ــــــ فردا ــــــ
رسول: از صبح بیخودی حالم خوب بود...
انگار هیچ غم و قصه ای نداشتم...
راه افتادم سمت بیمارستان...
ــــــ
رسول: با شوق وارد اتاق محمد شدم...
سلام فرمانده...
نمیخوای بیدار شی؟ نمیخوای چشماتو باز کنی بگی سلام استاد رسول...
نمیخوای زودتر سر پا بشی... بیای اداره... همه منتظرتنا... همه چشم به راهتنا...
اشک تو چشام جمع شده بود...
لبخند زدمو گفتم: از همه مهم تر... علی... پسرن چشم به راهته...
یادمه همیشه میگفتی آرزو دارم خدا یه پسر بهم بده اسمشو بزارم علی...
الان علی تو خونه منتظره که تو از در بیای تو...
بری بغلش کنی... بوسش کنی...
عطیه منتظرته.. آوا منتظرته...
دستای مثل یخشو تو دستام گرفتم...
م.... منم... خیلی دلم برات تنگ شده....
با حسرت به مانیتوری که به قلب محمد وصل بود نگاه کردمو آهی کشیدم...
حرکاتی که توی مانیتور تکرار میشد داشت متفاوت میشد...
احساس کردم انگشت محمد داره تکون میخوره...
با دست اشکای تو چشممو پاک کردم تا بهتر ببینم...
پ.ن: علی منتظرته...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_52 امیر: خانم حسینی... خانم حسینی... چیشد.. سارا: عه اینجایید... من با سما
#عشق_بی_پایان
#پارت_53
رسول: سلامممم رویا خانوووم
رویا: با تعجب گفتم: سلام😳
چیشده؟
رسول: چیزی نشده...
رویا: تا یه ساعت پیش نمیتونستی یه کلمه حرف بزنی...
الان چطوری انقدر سرحال شدی...
با سارا حرف زدی؟
رسول: نه...
سارا: با اقا امیر حرف زدی؟
رسول: ابروهامو بالا انداختمو گفتم نچ
سارا: عهههه خب بگو ببینم چیشد
رسول: اصن امیر سارارو نمیخواسته😂
سما رو میخواست...
یه تشابه فامیلی داشت زندگیمو از بین میبرد😂
رویا: زدم زیرخنده 😂
پ.ن: خب...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ