eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_6 #پارت_25 شب:::: فرزاد: رو تخت دراز کشیده بودمو تو فکر آرزو بودم.... ژینوس: فرز
امنیت🇮🇷 آرزو: رفتم دیدم بابا افتاده تو نماز خونه... لیوان و قرصا از دستم افتاد... ـــــــ بهداری سایت ـــــــ آرزو: عه عمو اینجا چیکار میکنید.. علی: اومدم سر بزنم چیزی شده که اومدی بهداری؟ آرزو: با حسرت و نگرانی به بابا نگاه کردم... علی: ای وای... سریع رفتم کنار تختش آرزو: فک کنم قرصارو نخورده... علی: احتمالا حالا باید بیدار شه تا بازجویی رو شروع کنیم😂 ــــــــــــ آرزو: عه بابا😍 خوبی؟! رسول: با سر جواب دادم... علی: به به اقا رسول... مگه ما شمارو تو بیمارستان ببینیم رسول: 😬😆 علی: حالت خوله الان؟ رسول: بازم با سر جواب دادم... علی: رسول قرصاتو نخورده بودی درسته؟! رسول:..... علی: پس قرصاتو نخوردی😐 رسول: من گفتم نخوردم؟😂😐 علی: با زبون نه ولی چشات میگه نخوردی رسول: ای چشای لعنتی😂 علی: رسول خان رسول: جان😂 علی: جانت بی بلا😂 من الان میتونم بستریت کنم ولی اگه قول بدی.. رسول: پریدم وسط حرفش:: پسر خوبی باشیو اذیت نکنی شوکولات میدم بهت😂😐🔪 علی: از دست تو😂😐 نخیر، اگه قرصاتو به موقع بخوری میزارم بری رسول: به همین راحتی میزاری برم؟ من که مریض میشم برات قرص میریزی تو حلقم میزاری برم؟؟ (با حالت شعر بخونید😂👆🏻) علی: رسول چیشده؟ خوشمزه شدی😂 پ.ن¹:.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_6 #پارت_26 آرزو: رفتم دیدم بابا افتاده تو نماز خونه... لیوان و قرصا از دستم افتاد...
امنیت🇮🇷 چند روز بعد::: آرزو: رفتم پیش مامان تا باهاش صحبت کنم... مامان میشه حرف بزنیم؟ روژان: جونم؟ آرزو: سیر تا پیازو گفتم روژان: عزیزممم😍 اسمش چیه؟ آرزو: فرزاد☺️ روژان: فرزاد و آرزو😂😍 باشه مامان بده شماره رو با مامانش صحبت کنم.. آرزو: راستی مامان.. میشه شما به بابا بگی؟ روژان: باشه قربونت برم... ــــــــــــــــــــــ فرزاد: با اشاره و بی صدا لب زدم:: مامان چی میگه؟ ژینوس: گوشیو اوردم پایین دستامو تکون دادم که چیزی نگه... گوشیو گذاشتم دم گوشم و گفتم:: قربان شما، مچکر... پس ما فرداشب مزاحمتون میشیم... خداحافظتون سلام برسونید.... گوشبو قط کردمو با کمی اصبانیت گفتم:: واااااای فررررزااااد بس کن مامااااااان دیوونم کردیییی ازبس اشاره دادی😐 فرزاد: ببخشید.... حالا چیشد😅 ژینوس: لبخند جای اخممو گرفت گفتم: فرداشب تشریف میبریم خاستگاری😌😂 ـــــــــــــــــــ آرزو: چیشد مامان😬 روژان: فرداشب میان..☺️ آرزو: ف...فر... فرررردا شبببببب😳😱 روژان: اهوم، آررروم😐 اگه دیره بگم همین امشب بیان😂 آرزو: نـــه... خیییلیییی زوووووده🙄 روژان: نه خوبه... برو برو لباستو انتخاب کن فردا 6 ساعت نگردی دنبال لباس آخرشم مجبور بشیم بریم بگیرم... آرزو: چشم میرم🙄 ولی الان خیلی زووده حالا فردا نگا میکنم... روژان: خب دیگه، تاوقت داریم برو ببین اگه نداری بریم خرید... پ.ن¹:.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_6 #پارت_27 چند روز بعد::: آرزو: رفتم پیش مامان تا باهاش صحبت کنم... مامان میشه حرف
امنیت🇮🇷 روژان: وای خدا، چجوری به رسول بگم🤦🏻‍♀😐 دیدم داره میره تو اتاق که طبق معمول گزارش هارو بنویسه...دیدم بهترین فرصته یه چایی ریختم و رفت تو اتاق... اهم اهم رسول: برگشتم به سمت صدا... بَه روژان خانوم... روژان: چایی رو گذاشتم رو میز::: بفرمایید رسول: دستت درد نکنه♡ روژان: با لبخند مسخره و ضایعی داشتم رسولو که چایی میخورد نگاه میکردم... رسول: چیزی شده؟ 😂 روژان: واسه آرزو خاستگار اومده... رسول: لبخند تلخ و احساسی زدمو گفتم: کیه؟ آرزو: هم دانشگاهیش... مامانش امروز زنگ زد و واسه فردا شب قرار شد بیان... رسول: فرداشب زود نیست🤨 روژان: مادرش گفت، منم تو رودرواسی گیر کردمو قبول کردم ـــــــــــ شب ـــــــــــ روژان: آرزو اومدنا.... حاضری؟(منظورش لباسو ایناست...) آرزو: آ... آر... آره مامان.... روژان: خوبی؟ آرزو: خ.. خو...بم روژان: فک نکنما! مطمعنی خوبی آرزو: خوبم ماما... مامان.... ف... فقط...ا...استرس... دارم.. ــــــــ اومدن توـــــــ روژان: سلام خوش آمدید.. ژینوس: سلا..... با دیدن چهره هاشون خشکم زد.... یع.. یعنی... یعنی... همونان... خودمو جمع و جور کردمو گفتم: سلام مچکر ـــــــ اومدن تو و نشستن ـــــــ فرزاد: مامان تو شک بود و به یه گوشه خیره بود...بابای آرزو از کار مامان متعجب بود... با اومدن مادر آرزو، مامان به خودش اومد... رسول: خب آقا فرزاد... از خودت بگو مدرکتون چیه؟ شغلتون چیه؟ فرزاد: فوق لیسانس حسابداری دارم توی یه شرکت هم مشغلول به کارم رسول: ماشین و خونه هم دارید؟ فرزاد: بله.. رسول: بسیار عالی... ژینوس: عروس خانم نمیخوان چایی بیارن؟ پ.ن¹:.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_6 #پارت_28 روژان: وای خدا، چجوری به رسول بگم🤦🏻‍♀😐 دیدم داره میره تو اتاق که طبق معمول
امنیت🇮🇷 دوروز بعد::: رسول: سلاااام عروس خانوووووم چطوری بابا؟ آرزو: خوبم بابایی، ولی نه به داره نه به باره😅 رسول: واقعا؟ 🤨😂 آرزو: سرمو پایین انداختمو لبخند زدم... ـــــــــــــــــــــــــ ژینوس: دوروزه داری با من میجنگی... میگم این ازدواج به صلاح نیست، درست نییست اینو بفهم بچه فرزاد: چرا نباید ازدواج کنیم مامان... ژینوس: چون.... چون.... دلیل قانع کننده ای پیدا نکردم گفتم:: نباااید دیگه نباااید فرزاد: مامان اگه شما راضی نبودی چرا اومدی خاستگاری.. ژینوس: میخواستم مطمعن بشم... که شدم فرزاد: از چیییی ژینوس: به تو مربوط نمیشه... فرزاد جان مامان به جای این دختره بیا پارمیدارو بگیر... تازه اون دیوانه وار عاشقته فرزاد: مامان مگه یه کیلو پیازه اونو بگیرم.... من دیوانه وار عاشق آرزو ام من اصن از این دختره پارمیدا خوشم نمیاد! دختره ی... ای بابا😒 مامان زجرم نده تروخدا... بزار من با آرزو ازدواج کنم.... ژینوس: نـــــــــه.... پ.ن¹: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
4 تا پارت تقدیم شما👆🏻
شبتون بخیر
‌‌‌♥️00:00♥️ دعا برای ظهور آقا امام زمان فراموش نشه📿
سلام ظهر قشنگتون بخیر
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_مجید_نوروزی #سرباز_امام_زمان #استوری_بازیگران کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_علی_افشار #سرباز_امام_زمان #استوری_بازیگران کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷