eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
سلاام وقت بخیر امیدوارم حالتون خوب باشه و ساز دنیا کوک خواسته‌هاتون بنده‌های خوب خدا...🌱✨ 🦋
یه خبر دارم براتون صبوری کنید که قرار بدم... 🦋
۷ روز دیگه محرمه...🖤 روزی‌که ما دلمون رو بیشتر به اربابمون حسین(ع) می‌سپاریم... روزایی که میتونن ما رو از هر پلیدی دور نگه دارند‌‌💛 خب... برای این ۷ روزی که برای دل‌بی‌قرار‌ ما مونده ، من یک فکری کردم... 🦋
میخواییم به پیشواز محرم بریم🖤 میخواییم به پیشواز اربابمون حسین(ع) بریم🖤 میخواییم دل به دل نگرانِ خانم زینب(س) بدیم...🖤 🦋
حالا من چه پیشنهادی دارم؟! از امروز تا ۳ مرداد میتونید برای ما آمادگی خودتون رو به صورت کلیپ یا عکس ارسال کنید. من نتیجه‌گیری میزارم و رأی میدن اعضا... به برنده هدیه‌ای ناقابل و محرمی تعلق میگیرد. بدلیل مشغله زیاد بنده ، تا ۳ مرداد گفتم باهاتون باشم ، درکنار هم... ولی میدونید که معشوق‌دلمان همیشگیست🖤❤️... فقط ‌یک‌چیز دیگه... حتماا در کنار کلیپی که میفرستید ، عکس هم باشه از همون فضا ، چون ممکنه کلیپ برای من در این کانال ارسال نشه‌...و دیگه عکسو قرار میدم... منتظرتونم‌ رفقا... 🦋
آیدی بنده...👇🏻 فقط ‌و فقط برای کارهاتون پی‌وی‌بنده بیایید. در غیر این صورت . 🦋
سلام سلامم
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_25 یک هفته بعد:: محمد: اینجوری نمیشه... شارلوت هرجا میره بیشتر مواقع با
🇮🇷 محمد: آوا در چه حالید! آوا: تازه یه جارو پیدا کردیم... چطور؟ محمد: جیمز داره میاد بالا...! آوا: وای.... عطیه: چیشده اوا آوا: جیمز داره میاد بالا.... ــــــــــــ رسول: هدفونو دراوردمو رفتم سمت در.... محمد: سرمو مابین دستام گرفته بودمو فکر میکردم... دیدم رسول بلند شد.... سریع رقتم دنبالش و دستشو گرفتم:: رسول کجا! رسول: یه فکری دارم.... من میرم پایین یه دعوا الکی درست میکنم تا یکم زمان بخریم... توهم با عطیه اینا در ارتباط باش بگو سریع کارو انجام بدن... محمد: رسول خودت نرو که! رسول: محمد وقت نیست... محمد: دستاشو رها کردم... آوا... داری صدامو؟؟ آوا: بگو.. محمد: یکم زمان میخریم... سریع مارتونو انجام بدید بدویید.. ـــــ رسول: رسیدم پایین... داشت میرفت سمت آسانسور... ای خداا چیکار کنم... رفتمو زدم رو شونش (مکالمه ها به انگایسی هستن برای راحتی شما به فارسی مینویسمشون)👇🏻 رسول: آقا... جیمز: برو جای دیگه روزیتو پیدا کن.. کار دارم من رسول: منتظر بهونه بودم... بهترین فرصت بود... یدونه زدم تو گوشش... بلافاصله یقمو گرفتو دعوا شروع شد.... همه مسافرا اومدن که جدامون کنن... اما همش به هم بدوبیراه میگفتیم😂💔😐 ــــــــــــــ آوا: محمد کار ما تمومه... محمد: صبر کن دوربینارو چک کنم... بیاید بیرون سریع سفیده ـــــــــــــــ رسول: سعی کرد خودشو از دست مردم نجات بده و نزدیکم شد... یهو تیزی تو بازوم حس کردم... گرمی خونُ روی بازوم حس میکردم... پ.ن¹: 🙂💔 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ