#یاران_عاشورا
#آینه_داران_آفتاب
🌷یزید شهید
یزید بن زیاد همپای یاران میجنگید. رجز میخواند و شمشیر میچرخاند و صدای رسایش در میدان میپیچید:
انا یزید و ابی مهاصر
اشجعُ من لیث بغیل خادر
یا ربّ انّی للحسین ناصر
و لابن سعد تارکٌ و هاجر
من یزید فرزند مهاصرم. بیپرواتر و شجاعتر از شیر میجنگم.
پروردگارا، حسین را ناصر و یاور و سربازم و از سپاه عمرسعد روبرگردانم و بر آنان میتازم.
اندک اندک، یاران اندک میشدند. دشت ارغوانی و لالهگون بود. خورشید عاشورا به میانهی آسمان رسید. نماز غریب عاشورا برپا شد. یزید لبریز شوق برپایی آخرین نماز با امام خویش بود.
در پایان نماز دوست همراه و محبوب خویش سعید بن عبدالله حنفی را دید که دوازده چوبهی تیر در بدن، جان خویش را به پاسداری از نماز مولای خویش بخشیده بود.
پس از نماز یاران بیتابتر و پرشورتر نبرد تن به تن را آغاز کردند. با شهادت عابس، تنها چند تن، جز بنیهاشم، از صحابه مانده بودند. یزید به پیشگاه امام آمد. تیردان سنگین خویش را بر شانه انداخته بود.
– مولای من، دعایم کن تا این تیرها را به قلب سپاه دشمنان بنشانم.
یزید بر زانو نشست. نخستین تیر را بیرون کشید و در کمان گذاشت. امام دست برداشت و دعا کرد: اللّهم سدّد رمیته و اجعل ثوابه الجنّه؛ خدایا تیرهایش را به هدف بنشان و بهشت را پاداش جهاد او گردان.
یزید در بازوان خویش توانی تازهتر یافت. تشنگی را دوردستها تاراند. لحظهای برگشت. نگاه خشنود امام را کاوید. کمان را کشید. نخستین تیر آنچنان بر قلب تاریک یکی از سوارن نشست که از پشت، سر برآورد.
یاران تکبیر گفتند و امام بار دیگر دعایش کرد.
تیر دوم و سوم در چلّه نشست...
🔹🔸🔹متن کامل در آدرس زیر👇
http://www.roozedahom.com/?p=24653
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
🏴"کانال تخصصی عاشورایی روز دهم در ایتا و سروش"🏴👇
ایتا:
http://eitaa.com/joinchat/1790640141C1372ba36fc
سروش:
https://sapp.ir/roozedahom
#یاران_عاشورا
#آینه_داران_آفتاب
🚩 پس از برادر
🌴محمّد بن مسلم بن عقیل
🔘 سیزده ساله است؛ یک سال کوچکتر از برادرش عبدالله و آن قدر محبوب و دوستداشتنی و خوشرفتار که زبانزد همگان است.
🔘 در انتهای راه کودکی چنان وقار و عظمتی در رفتارش نشسته است که همۀ چشمها را اعجاب و همۀ زبانها را ستایش میبخشد.
🔘 روز هشتم ذیالحجّه وقتی کاروان آهنگ سفر کرد و امام طواف کعبه را گسست و به سفر عشق پیوست، محمّد با شور و شوق به برادرش عبدالله گفت: من عهد بستهام که تا پایان این راه همراه امامم باشم. شنیدی عمویمان حسین، چه گفت؟ او گفت: هرکس آماده است خون جگرش را در این راه بدهد، با ما همراه شود. این راه خونین و جانستان است. امّا مرا باک و هراسی نیست.
🏴 در منزل زرود خبر شهادت مسلم رسید. محمّد شنید که امام میخواند: رحم الله مُسلماً فقد صار الی روح الله و ریحانه و جنّته و رضوانه.
◾️ خبر شهادت مسلم ......
💢متن کامل در آدرس زیر👇
http://www.roozedahom.com/?p=45117
🏴"کانال تخصصی عاشورایی روز دهم در ایتا و سروش"🏴👇
ایتا:
http://eitaa.com/joinchat/1790640141C1372ba36
سروش:
https://sapp.ir/roozedahom
#یاران_عاشورا
#آینه_داران_آفتاب
🗡پژواک شمشیر
🚩حلقۀ محاصره تنگتر شد. گاه سنگ بود و گاه پرتاب نیزه.
💔زخمها بر تن او دهان گشودند. از میان محاصره گوشهچشمی به حاشیۀ میدان انداخت.
🚩 امام ایستاده بود و نظارهگر نبردش. توانی تازه یافت. با آخرین رمق و توان شمشیر را چرخاند. مثل گریز روبهکان از روبهروی شیران شرزه، سپاه درهم ریخت. امّا مجال درنگ و نفس تازه کردن نبود. سنگ بود که میآمد. تیر بود که میبارید و نیزه بود که پرتاب میشد. دوباره حلقۀ محاصره تنگتر شد.
🚩موسی تکبیرگوی و رجزخوان خود را به میان سپاهیان انداخت. عمرو بن صبیح صیداوی از پشت سر با نیزۀ بلندی که در دست داشت پهلوی او را نشانه گرفت. موسی از اسب به زیر افتاد. اینک تن زخمآگین او آماج نیزهها و تیغها بود.
🗡خشم و خشونت در شمشیرها مینشست و بر سینه و سر و پهلوی موسی فرود میآمد. موسی زمزمه میکرد: السّلام علیک یا رسول الله، السّلام علیک یا امیرالمؤمنین، السّلام علیک یا فاطمه الزّهرا، السّلام علیک یا اباعبدالله.
💔💧صدا آرام شده بود. سپاه از هم میگسست. سواران پیکر خونین و قطعه قطعۀ موسی را رها میکردند و فرزند رشید عقیل بر خاک داغ و ارغوانی عاشورا، آیینۀ ایثار و عشقبازی و معرفت شده بود. کُفر زبون جشن پیروزی گرفته بود. ایمان بر خاک میوزید و افلاکیان به شوق زیارت شهیدی دیگر به سمت آسمانیترین نقطۀ خاک بالوپر میگشودند.
🔹🔸🔹متن کامل👇
http://www.roozedahom.com/?p=39125
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🔰خیمه عاشورایی "روز دهم"
@roozedahom10
#یاران_عاشورا
🌴 مسلم بن عقیل بن ابی طالب، سفیر امام به کوفه
💠 فرزند عقیل ،پسر عموی اباعبدالله مادرش امّ ولدی به نام علیّه یا حلیه از زنان آزاد نبط واز خاندان «فرزندا» بوده و احتمالا نژاد ایرانی داشته است. زادگاه مسلم را کوفه نوشتهاند.
🚩 از مدینه به مکه همراه اباعبدالله الحسین(ع)بوده وسپس از مکه درمقام سفیر، نخستین سفیر ،رهسپار کوفه شد.
🍃 امین و رشید، فصیح وبلیغ، مدیر،کارآمد،چالاک وچابک، فداکار وپاکباز،صاحب فضایل ومکارم اخلاقی وروحی، مقید به احکام واوامر الهی،دین شناس،راوی روایات وبصیر به آیات ومضامین قرآنی،شیفته ومحب ومحبوب اباعبدالله الحسین(ع)بود.
🏴 او را پشت بام داره الاماره کوفه بردند.او تسبیح گو واستغفار کننده بود .وبر پیامبر وفرشتگان سلام ودرود می فرستاد ومیگفت :اللّهم احکم بیننا وبین قوم غرونا و کادونا وخذلونا. او را به سمت وجهتی که بازار قصابان بود بردند.بکیر بن حمران او را گردن زد وتنش را از پشت بام پایین انداخت وسرش را نزد عبیدالله برد وشهادت او روز چهارشنبه نهم ذی الحجّه (روز عرفه)بود....
📚 منبع: آینه داران آفتاب، دکتر محمدرضا سنگری،ج۱، ص۲۲۲٫
🏴💧🏴💧🏴💧🏴💧
ایتا:
http://eitaa.com/joinchat/1790640141C1372ba36fc
سروش:
https://sapp.ir/roozedahom10
#یاران_عاشورا
#آینه_داران_آفتاب
🌾 موجیم که آسودگی ما عدم ماست
🌴 عون بن علی بن ابی طالب
⚫️ رزمگاه کربلا داغ و خونرنگ بود. آیههای ارغوانی برخاک نازل شده بودند. شهید در کنار شهید خفته بود. خطر و عطش در دشت میوزید. امام در ساحل موّاج خون یاران را نگریست. جز اندکی نمانده بود. چند تن، نزدیکترین یاران، آخرین اندوختههای حسین بودند. این چند تن برادران امام در غربت عاشورا بودند.
⚫️ عون خاطرات اسماء را زنده میکرد. امام صمیمانه دوستش میداشت و حرمت میگذاشت. عون در مقابل برادرش حسین، ایستاد. السّلامُ علیک یا مولای.
🚩سلام سلامِ رخصت بود؛ اجازۀ میدان رفتن و جاننثاری.
⚫️ گاه بر یمین و گاه بر یسار میتاخت. مردی از سپاه عمرسعد به نام صالح بن سیّار پیش تاخت. خاطرهای تلخ از عون در ذهن سیاه خویش داشت. او در روزگار امیرمؤمنان شراب نوشیده بود و امام مجازات تازیانهاش را به عون سپرده بود.
⚫️ سیاهروی سیاهدل به نام خالد بن طلحه کمین کرد و نیزه در پهلوی عون نشاند. عون از اسب فرو افتاد. باران نیزه بود و شمشیر، سنگ و چوب.
🏴 عون در آخرین لحظهها زمزمه میکرد: بسم الله و بالله و علی ملّه رسول الله.
🎋 صدای پای اسب ابوالفضل و حسین، روبهکان را تاراند. امام به بالین عون رسید. عون چشم گشود. محبوبش را در کنار خویش دید.
🚩چه دلپذیر و شیرین است سر بر زانوی تو رفتن....
🏴کانال تخصصی عاشورایی روز دهم🏴👇
ایتا:
http://eitaa.com/joinchat/1790640141C1372ba36fc
سروش:
https://sapp.ir/roozedahom10
#یاران_عاشورا
#آینه_داران_آفتاب
💠 برادر در مقابل برادر
🌴 عمروبن قرظه بن کعب بن عمرو بن عائذ بن زید بن مناه بن ثعلبه
🏴روز ششم محرم است؛ روز ورود عمرو به کربلا. بیست هزار سپاهی این سو ایستاده اند و سپاه حسین اندک شمار و مصمم در دیگرسو.
🚩 عمرو امده است تا روشنای عمر خویش را به پای عشق بریزد و علی به امید فتح پله هایی از طلا تن به دره های تاریک سپرده است.
🔘 شاید شب تاسوعا بود که از امام فرصتی طلبید تا با برادر سخن بگوید. حس غریبی بر تارو پودش چنگ می انداخت. آشوبی غریب هستی اش را در خود میپیچد.
🔘 نمیتوانم دید که برادرم علی، رویاروی حسین(ع) باشد. اگر در جنگ در مسیر شمشیرم قرار گیرد، اگر به دست من کشته شود... نه، باید فکری کرد.
⚫️ عمروبن قرظه اینک برادر را در مقابل دارد.
- عمرو نزدیکتر شد. اینک در چشم برادر ایستاده بود.
🍃 برادرم علی، تو حلاوت بودن با حسین را به شرنگ زیستن با یزید بخشیده ای.....
🍂 اینک با توام علی! رشته اسارت بگسل، با حق باش. سمت سپاه عمرسعد، سمت سیاه سقوط است و این سو صعود، رستگاری و سعادت ابدی.
🌾 عمرو گفت و گفت؛ اما علی به تمسخر و شماتت روی برگرداند. عنان اسب را پیچید و تلخ و تند برادر را پاسخ داد: تو دیوانه ای، دیوانه، تو جنون حسین داری. اگر کشته شدی من میدانم و حسین!
🚩 عمرو بازگشت و برادر را در ظلمت خویش رها کرد.....
*********
▫️▪️متن کامل در آدرس زیر👇
http://www.roozedahom.com/?p=42333
🏴کانال تخصصی عاشورایی روز دهم🏴👇
ایتا:
http://eitaa.com/joinchat/1790640141C1372ba36fc
سروش:
https://sapp.ir/roozedahom10
#یاران_عاشورا
#آیینه_داران_آفتاب
💠 پرواز با بالی از تیرها
🌴 سعیدبن عبدالله حنفی
🍃 امام میگفت برو و عشق می گفت نرو. امام میگفت: برو، اینان مرا میخواهند و تو گفتی نه!
🍂 تو در افقی ایستاده ای که مجال تماشایت نیست.
🌟 مگر چند ستاره از جنس تو آسمان ارغوانی کربلا را روشن کرده اند؟
🎋 وقت نماز است. امام نماز میخواند. چه نمازی، چه هنگامه ای! چه خوشبختی سعید، که جانت سپر جان فرزند پیامبر باشد. چه مباهات و افتخاری که امام با واسطه ی جان تو با جانان سخن بگوید. سعید استوار باش استوار. زهیر نیز در کنار توست.
🏴 نماز تمام شده است. رمق در تو نمانده است. به زانو افتی. با خاک فاصله نداری. نفرین کن این آخرین نفس ها دشمن را. نفرین کن سعید، دعای پس از نماز مستجاب است...
**********
🏴کانال تخصصی عاشورایی روز دهم🏴👇
ایتا:
http://eitaa.com/joinchat/1790640141C1372ba36fc
سروش:
https://sapp.ir/roozedahom10
#یاران_عاشورا
#آیینه_داران_آفتاب
🌱 خجسته تر از همه
🌴عمر بن علی بن ابیطالب
🍃 عمر فرجام سفر را میداند. اینک آزاد و رها از همۀ داشتهها پس از انفاق همۀ اموال و وداع با فرزندش محمّد و همسر و خویشاوندان همپای قافلۀ برادر به سوی شهر وحی و رسالت راه میسپُرد. با خویش زمزمه میکند: تو همسفر آخرین یادگار مباهلهای، یاور نفس مطمئنهای، همراه کهیعص. میروی و مصباح هدایت پیش رویت و تکیهگاه امن سفینۀ نجات، پشتوانهات.
🍂 خوش آمدی عمر! اینجا کربلاست؛ همان زمینی است که قلب تو پیشتر به آن رسیده بود. اینجا کعبۀ توست؛ کعبۀ دلهایی که سعی صفا کردهاند؛ از سنگباران شیطان آمدهاند؛ تیغ بر حلقوم اسماعیلِ تعلّقات نهادهاند و جز محبوب را طواف و لبّیک نشناختهاند.
◾️▫️ عمر! تو فرزند علی هستی، خانهزاد خدا، شهید محراب و مسجد؛ و اینک سرباز فرزند علی، برادرت حسین. در این خاک چنان جانفشانی کن که پدرت برای پیامبر بود. عمر پس از نجوا با خویش سر بر خاک کربلا گذاشت. جان را از بوی خوش و شگفت خاک پر کرد. نمازگزارد و در خیمهای در کنار برادرانش حادثۀ بزرگ را آمادهتر شد.
◽️▪️ عمر حمله کرد. میجنگید و میخواند:
🔘 ای دشمنان ستیزهگر خدا، میدان را واگذارید و بگریزید و از شیر خشمگینِ چین بر چهره انداخته بپرهیزید. او با شمشیر مرگ بر شما میریزد و از میدان نمیگریزد و چونان ترسومردمان به سوراخی نمیخزد.
🏴 روزی که خبر شهادت او به مدینه رسید، سالم که روزگاری سلامت ایمان خویش را از عمر یافته بود و آبادانی قبیلۀ خویش را مدیون او میدانست، در رثایش سرود:
🚩درود خدا بر مزاری که فرزند علی، جانشین برگزیدۀ خدا، را در خویش گرفته است.
***********
🏴"کانال تخصصی عاشورایی روز دهم در ایتا و سروش"🏴👇
ایتا:
http://eitaa.com/joinchat/1790640141C1372ba36
سروش:
https://sapp.ir/roozedahom
#یاران_عاشورا
#آیینه_داران_آفتاب
🎋 سربلند و رفیع
🌴 رافع بن عبدالله ازدی شنوئه مولا(غلام) مسلم بن کثیر
◾️▫️ رسته از هرچه هست، سرمست از جام ولای دوست، دست افشان و پایکوبان می آیم. می آیم با تن پوشی از تقوا، زرهی از زهد، پای افرازی از ارادت و عشق و شمشیری صیقل یافته از معرفت، سیراب از بصیرت و ادراک، تا جان در هوای تو پرواز دهم.
◽️▪️ هرچه باشد من عاشقم، دل باخته مولایم و مومن این خاندان. میدانم که نوازش و کرامت آنان نیز بر سر من سایه خواهد انداخت.
◾️▫️آن چنان در قلب دشمن فرو رفت که گویی هیچ پروای انبوه نیزه و تیغ و تیر و سنانش نیست.صفوف را میدرید و میدان را به لاشه های تباه میسپرد. عرق و خون از اندامش می چکید. عطش آخرین رمق هایش را می ربود. از همه سو محاصره اش کردند. از دور سنگ و تیر می انداختند و غلام رشید مسلم بن کثیر تکبیر گویان زخم میدید و می جنگید.
🏴 اندکی بعد در خاموشی صدای رافع تن خونپالای او بر خاک داغ دشت افتاده بود. روح رفیع رافع به دوست پیوسته و نام او روشن و جاودانه دفتر شهیدان را زینت بسته بود.
***********
🏴"کانال تخصصی عاشورایی روز دهم در ایتا و سروش"🏴👇
ایتا:
http://eitaa.com/joinchat/1790640141C1372ba36
سروش:
https://sapp.ir/roozedahom
آخرین نماز با محبوب
✨
🌹 ابوثُمامه عمرو (عُمر) بن عبدالله صائدی
🕊 عاشقی شنیدهایم و شیوهی عاشقی شیوهی شیرین پاکباختگان شوریده است که در هر نفس نام یار زمزمه میکنند
و با نام محبوب مشق عاشقانه میکنند و به پاس مویی از محبوب جان میافشانند و سر قربانی میکنند.
🕊 در سرزمین طف ابوثمامه از تفتیدهترین جانها، سینهچاکترین عاشقان و دلدادهترین صحابه است.
🕊 با نام حسین برمیخاست
🕊 با این نام مینشست
🕊 و به این نام هرچه فرصت گفتن و سرودن بود، ناز و نیاز و نجوا داشت....
📎ادامه متن در:
http://www.roozedahom.com/?p=31762
#چهره_ها_در_کربلا
#یاران_عاشورا
🔆 کانال تخصصی عاشورایی روز دهم
http://eitaa.com/joinchat/1790640141C1372ba36
#یاران_عاشورا
#آینه_داران_آفتاب
سربلند و رفیع
✨
🌹 رافع بن عبدالله ازدی شنوئه مولا(غلام) مسلم بن کثیر
🕊 رَسته از هرچه هست، سرمست از جام ولای دوست، دستافشان و پایکوبان میآیم. میآیم با تنپوشی از تقوا، زرهی از زهد، پایافرازی از ارادت و عشق و شمشیری صیقلیافته از معرفت، سیراب از بصیرت و ادراک، تا جان در هوای تو پرواز دهم.
🕊 رافع همراه مسلم بن کثیر، مولایش، از کوفه بیرون آمده بود. آخرین روز ذیالحجّه هوا اندکی دم کرده بود و عرق پیاپی میهمان پیشانی بود. سرود میخواند و مسلم با او دم میگرفت: رَسته از هرچه هست، سرمست از جام ولای دوست، دستافشان و پایکوبان میآیم…
🕊 راه از گزند گزمگان تهی نبود. هر شبحی از دور پیامآور مرگ و هراس بود. امّا عشق هراسناشناس قلب عبدالله و ایمان شورآمیز مسلم راه را پرشتاب میپیمود.
🕊 نخستین روز محرّم از میانه گذشته بود و امام منزلگاه قصر بنیمقاتل را به سمت نینوا ترک میگفت که دو سوار، دو رهسپار فداکار، دو خاکسار کوی محبوب به مولا و مقتدایشان رسیدند
📎ادامه متن در:
http://www.roozedahom.com/?p=32790
#چهره_ها_در_کربلا
#یاران
🔆 کانال تخصصی عاشورایی #روز_دهم 👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/1790640141C1372ba36
خیمه عاشورایی "روز دهم"
#چهره_ها_در_کربلا
#یاران_عاشورا
🌹برير بن خضير همداني
▪️اهل کوفه بودم و به سیدالقرّاء کوفهام میشناختند، اما هرگز کوفی نبودهام! اصل و تبار من به اعراب يمن باز ميگردد. از تابعينم و اسلام خويش را در کلام و سيرت امامم علي(ع) يافتم.
▪️از جمله افتخارات زندگيام، شمشير زدن در صفين است. خدا را شاكرم كه در برههاي از حياتم قاري، مدرس و مفسر كلام نورانياش و راوي بندگان برگزيدهاش علي و حسن(عليهما السلام) بودهام و باز سپاس خدا را كه توانستم گوشهاي از تعاليم آن دو امام همام را در مكتوبي به نام "قضايا و احكام" گرد آورم؛ اما هرگز در تصورم نميگنجيد كه افتخاري بالاتر از همهي اينها نصيبم شود.
🔅قصه از آن روزي شروع شد كه فرياد مظلومانهی"هل من ناصر" امام زمان خويش را از كعبه شنيدم. او براي نابودي ظلم و ارتداد و بدعت عازم شهر من بود.
من شصت ساله بودم، سر از پا نشناخته كلاس درس و قرآن را رها كردم و به ياري قرآن ناطق، حسين بن علي(ع) شتافتم. خستگي راه كوفه تا مكه با نگاه دلنشين مولايم حسين(ع) از تن و جانم زدوده شد.
✔️هشتم ذي الحجه با كاروان حسين(ع) همسفر شدم. راهي كه پايانش را از آغاز ميدانستم و این راه را بی هیچ سستی و درنگ طی میکردم.
▪️دوم محرم به سرزمين موعود رسيديم. من در مسير صفين وصف کربلا را از مولايم علی(ع) شنيده بودم .
▪️روز سوم محرم تا روز نهم امام اجازه دادند با سپاه دشمن خصوصاً عمر سعد سخن بگويم؛ افسوس كه سپاه در اسارت دنیا پرستی و خودپرستی بودند و سخنان من بيتأثیر بود.
🌙ليلة القدر كربلا، شب عاشورا، زيباترين شب زندگي من بود، آن شب چنان شوق شهادت داشتم كه با دوستانم به مطایبه و شوخی پرداختم.
▪️روز عاشورا از امام رخصت گرفتم تا بار ديگر با كوفيان سخن بگويم. به ميدان آمدم و مولايم حسين(ع) را معرفي كردم و نامهها و وعدههاي آنان را به امام يادآور شدم و آنها را به خاطر پيمان شكني مذمت كردم. اما پاسخ سپاه جهل همچنان اين بود:
"حسين را دست بسته يا كشته ميخواهيم".
♨️يزيد بن معقل به كارزار من آمد. او را به مباهله دعوت كردم. پذيرفت، و هر دو دست به دعا برداشتيم، همگان دیدند که او در کارزار با اولین ضربت من زمین خورد و در مباهله شکست خورد اما در دلهای سنگ و زنگار گرفتهشان اثر نکرد.
▪️پس از آن رضي بن منقذ به سوي من آمد. او را از اسب پايين كشيدم و بر سينهاش نشستم. رضي ديگران را به كمك طلبيد؛ در اين حال كعب بن جابر خود را به من رساند و نيزهاش را دركمرم فرو برد. با ضربات پي در پي شمشير او و سپاه دشمن گلگون و افروخته از خاک داغ کربلا معراج به بهشت سبز دیدار را ادراک کردم.
✨دقايقي بعد سر بر دامان مولايم حسين(ع) داشتم و لبخند نوازشگر او مرا تا بهشت بدرقه کرد.
🌷آری من مباهله کنندهی کربلا بودم و معلم قرآن و این پرشکوهترین و والاترین هدیهی خداوند به زندگیام بود.
🏴کانال #روزدهم
واتساپ۳
https://chat.whatsapp.com/CjAw5lrnoqS9ZVzKHDiW2G
ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1790640141C1372ba36fc
تلگرام
http://T.me/roozedahom