🔆 #پندانه
✍ به ناخدای کشتی زندگیات اعتماد کن
🔹زن و شوهری با کشتی به مسافرت رفتند.
🔸کشتی چند روز آرام در حرکت بود که ناگهان طوفانی آمد و موجهای هولناکی به راه انداخت. کشتی پر از آب شد.
🔹ترس همگان را فراگرفت و ناخدا گفت:
همه در خطرند و نجات از این گرفتاری نیاز به معجزه خداوند دارد.
🔸زن نتوانست اعصاب خود را کنترل کند و سر شوهر داد و بیداد کرد، اما با آرامش شوهر مواجه شد، پس بیشتر اعصابش خرد شد و او را به سردی و بیخیالی متهم کرد.
🔹شوهر با چشمان و روی درهمکشیده به زنش نگریست. خنجری بیرون آورد و بر گلوی زن گذاشت.
🔸سپس در نهایت جدیت گفت:
آیا از خنجر میترسی؟
🔹زن گفت:
نه.
🔸شوهر گفت:
چرا؟
🔹زن گفت:
چون خنجر در دست کسی است که به او اطمینان دارم و دوستش دارم.
🔸شوهر تبسمی زد و گفت:
حالت من نیز مانند توست. این امواج هولناک را در دستان کسی میبینم که به او اطمینان دارم و دوستش دارم.
🔹آری! زمانی که امواج زندگی، تو را خسته و ملول کرد و طوفان، زندگی تو را فراگرفت، زمانی که همه چیز را علیه خود دیدی، نترس!
🔸زیرا خدایت تو را دوست دارد و اوست که بر همه طوفانهای زندگیات توانا و چیره است.
💠به کانال نشر آثار استاد رائفی پور بپیوندید 👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1707147264Cb54b6c0cea
✨﷽✨
#پندانه
🔴قانون 15 دقیقه چیست؟
✍این قانون به قدرت تغییرات کوچک اشاره دارد!
🔻تکرار کارهای کوچک نه تنها شخصیت انسان را میسازد بلکه شخصیت اجتماع را نیز تعیین میکند.
1. اگر روزی 15 دقیقه را صرف خودسازی کنید در پایان یک سال، تغییر ایجاد شده در خویش را به خوبی احساس خواهید کرد.
2. اگر روزی 15 دقیقه از کارهای بیاهمیت خویش بکاهید، ظرف چند سال موفقیت نصیبتان خواهد شد.
3. اگر روزی 15 دقیقه را به فراگیری زبان اختصاص دهید، از هفتهای یک بار کلاس زبان رفتن بهتر است.
4. اگر روزی 15 دقیقه را به پیادهروی سریع اختصاص دهید از هفتهای چند بار به باشگاه ورزشی رفتن، نتیجه بهتری خواهید گرفت.
5. اگر روزی 15 دقیقه مطالعه و سلولهای خاکستری خویش را درگیر کنید؛ به پیشرفتهای عظیم یادگیری دست خواهید یافت.
🔺زیبایی روش یا قانون 15 دقیقه در این است که آنقدر کوتاه است که هیچوقت به بهانه اینکه وقت ندارید، آن را به تاخیر نمیاندازید.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
https://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
✨﷽✨
#پندانه
✅حواسمون هست که دوربین خدا همیشه روشنه؟
✍دیدین گاهی میریم عروسی یا جشن تولد، دوربین داره فیلمبرداری میکنه و تا نوبت به ما میرسه، خودمون رو جمعوجور میکنیم؟ چرا؟ چون دوربین روی ما زوم میکنه؛ نکنه زشت و بدقیافه بیفتیم!
اگه فقط به این فکر کنیم که دوربین خدا همیشه روشنه و روی ما زوم شده، شاید یه جور دیگه زندگی میکردیم!
شاید اخلاقمون یه جور دیگه بود! شاید لحن صحبتمون یه جور دیگه میشد!
مطمئن باشیم که دوربین خدا همیشه روشنه و روی تکتک ما زوم شده؛ چون خودش فرمود:
«ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری؛
آیا نمیدانند خدا میبیند؟»(علق:14)
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
https://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
🔆 #پندانه
✍ دریاب کزین جهان گذر خواهد بود
🔹عارفی از بازاری عبور میکرد که دید پیرمردی با کارگرِ باربری بر سر یک درهم جنگ میکند و با شلاق بدهی خود را از او میخواهد.
🔸جمعی آن صحنه را نگاه میکردند. عارف شلاق از دست پیرمرد گرفت و بدهی جوان را در دستش گذاشت.
🔹سپس گفت:
ای پیرمرد! بر خود چقدر عمر میبینی که چنین در سن پیری به دنبال درهم و دیناری؟!
🔸به خدا قسم من میترسم ذکر «لا إله إلّا الله» را بر زبان بیاورم و نمیگویم. چون ترس دارم «لا إله» را بگویم و بقیه را اجل امانم ندهد تا بر زبان آورم و کافر بمیرم.
🔹من به اندازۀ فاصله «لا إله» تا «إلّا الله» گفتن که چشم برهمزدنی زمان لازم دارد، بر خود عمری نمیبینم.
🔸در این بین، جوانی چون این سخن شنید بیهوش شد و افتاد و جان داد.
🔹عارف گفت:
ای پیرمرد برو و در کسب دنیای خود مشغول باش، آن کس که باید پند مرا میگرفت، گرفت.
⛔ بنظرتون ماها هم اینقدر به فکر مرگ هستیم اصلا میدونیم چرا به این دنیا اومدیم یا داریم ببخشید اینو میگم یه زندگی حیوانی داشته باشیم و فقط شکم و زیر شکم سیر بشه و تمام ⛔
⛔ بیاید یکم فکر کنیم اصلا چرا به این دنیا اومدیم دوستداشتید سخنان استاد شجاعی رو براتون میذارم #انسان_شناسی🌺
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_عج
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
❤️🦋 @dastan9 🦋❤️
•
💠 #پنــــدانــــه
✍ صدقه دهید چون کفن بدون جیب است
🔹مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین میآورد تا آن را برای روز عید، قربانی کند.
🔸گوسفند از دست مرد جدا شد و فرار کرد. مرد شروع کرد به دنبالکردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد.
🔹عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در میایستاد و منتظر میماند تا کسی غذا و صدقهای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایهها هم به آن عادت کرده بودند.
🔸هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد، مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد. ناگهان همسایهشان ابومحمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده.
🔹زن گفت:
ابومحمد! خداوند صدقهات را قبول کند.
🔸او خیال کرد که مرد گوسفند را بهعنوان صدقه برای یتیمان آورده.
🔹مرد هم نتوانست چیزی بگوید، جز اینکه گفت:
خدا قبول کند، خواهرم! مرا بهخاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش.
🔸بعد مرد رو به قبله کرد و گفت:
خدایا ازم قبول کن.
🔹روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند.
🔸کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده. گوسفندی چاق و چنبهتر از گوسفند قبلی انتخاب کرد.
🔹فروشنده گفت:
بگیر و قبول کن و دیگر باهم منازعه نکنیم.
🔸مرد گوسفند را برد و سوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند.
🔹فروشنده گفت:
این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچهگوسفندان زیادی به من ارزانی کرد. نذر کردم اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم، هدیه باشد. پس این نصیب توست.
┄┄┅┅┅❅🌿❅┅┅┅┄┄
@labeik_ya_fatemata_zahra
✨﷽✨
#پندانه
🔴 از جر و بحث با فرد نادان بپرهیز
✍روزی عالمی، شاگرد خود را در حال دست به یقه شدن با یک نادان دید.
به او گفت:
مدتها بهدنبال این سؤال بودم که چرا خداوند به هیچ پرندهای شاخ نداده است؟
سرانجام فهمیدم، چون پرنده در زمان برخورد با خطر میتواند پَر بکشد و پرواز کند، پس نیازی به شاخ در آفرینش او نبوده است.
انسان نیز، زمانی که میتواند از جر و بحث با یک فرد نادان پَر بکشد و فرار کند، نباید بایستد و با او جر و بحث کند.
🔺بدان زمانی که پَر پرواز داری، نیازی به شاخ گاو نداری. این پَر پرواز را فقط علم به انسان میدهد و شاخ گاو را جهالت.
🔆 #پندانه
🎥 برای دیگران مثل سایه باش
🔹مردی همراه پسر خود بر سر مزار پدرش رفت. درختی بر بالای مزار سایه انداخته بود.
🔸پدر گفت:
پسرم! میدانی چرا درختان در بهار با شروعشدن گرما برگ درمیآورند و با سردشدن هوا در پاییز برگهای خود میریزند؟!
🔹چون برگ درخت برای فصول گرم سال است که سایهای برای زیرنشین خود داشته باشد. با شروع فصل سرما، آفتاب را هم حرارتی برای آزار نیست که برگی در روی درختی باشد.
🔸اگر برگ درختان را در تابستان از شاخههای آنان جدا کنی، شاخه درختان خشک خواهد شد، چون حق تعالی حیات یک درخت را به برگ آن منوط کرده است و هیچ درختی را سودی از سایه خود چندان نیست.
🔹بدان خداوند تو را عافیت و قدرت بدن فقط برای استفادۀ خودت نداده است، بلکه باید برای نیازمندان و ضعفا هم سایه داشته باشی.
🔸سعی کن در زمان سختی و حرارت تابستان، کسی را سایه شوی.
☑️ @Masaf
#پندانه
✅نقش پررنگ افکار در حل مشکلات زندگی
✍شخصی ﺳﺮﮐﻼﺱ ﺭﻳﺎﺿﯽ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. وقتی ﺯﻧﮓ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ، ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ و ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﻭ مسئله ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭی ﺗﺨﺘﻪﺳﻴﺎﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ شده ﺑﻮﺩ، ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺁنها ﺭﺍ بهعنوان ﺗﮑﻠﻴﻒ ﻣﻨﺰﻝ ﺩﺍﺩﻩ، ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺑﺮﺍی ﺣﻞ ﺁنها ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ.
هیچیک ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮐﻮﺷﺶ ﺑﺮﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻳﮑﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ ﺁﻭﺭﺩ.
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪﮐﻠﯽ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺷﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁنها ﺭﺍ بهعنوان ﺩﻭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞﺣﻞ ﺭﻳﺎضی نوشته ﺑﻮﺩ.
ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ میدانست، ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﺁن را ﺣﻞ نمیکرد، ﻭلی ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺗﻠﻘﻴﻦ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ مسئله ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞﺣﻞ ﺍﺳﺖ و ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻓﮑﺮ میکرد ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﺁن ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ، ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍی ﺣﻞ مسئله ﻳﺎﻓﺖ.
ﺣﻞ ﻧﺸﺪﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩماﻥ ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭد.
🔅 #پندانه
✍ اگر مشکلی داری یعنی زندهای
🔹مرد جوانی از مشکلات خود به حکیمی گلایه میکرد و از او خواست که راهنماییاش کند.
🔸حکیم آدرسی به او داد و گفت:
به این مکان که رسیدی ساکنان آن هیچ مشکلی ندارند، میتوانی از آنها کمک بطلبی.
🔹مرد هیجانزده بهسمت آدرس رفت. با تعجب دید آنجا قبرستان است.
🔸به راستی تنها مُردگانند که مشکل ندارند. اگر مشکلی داری، یعنی تو زندهای.
#پندانه
🔴 مشت خدا از همه بزرگتره
🔹دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی رو بهطرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته رو لطفاً بهم بدین، اینم پولش.
🔸بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشتهشده در کاغذ رو فراهم کرد و به دست دختربچه داد.
🔹بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش میدی، میتونی یک مشت شکلات بهعنوان جایزه برداری.
🔸ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد!
🔹مرد بقال که احساس کرد دختربچه برای برداشتن شکلاتها خجالت میکشه، گفت:
دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار.
🔸دخترک پاسخ داد:
عمو! نمیخوام خودم شکلاتها رو بردارم، میشه شما بهم بدین؟
🔹بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی میکنه؟
🔸دخترک با خندهای کودکانه گفت:
آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!
🔹خیلی از ما آدمبزرگها، حواسمون بهاندازه یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت آدمها و وابستگیهای اطرافشون بزرگتره.
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
🔅 #پندانه
✍ بابت کار نیکی که انجام میدهی منت مگذار
🔹چندین دهۀ قبل در عروسیها مانند امروز ارکستر و خواننده نبود. در آذربایجان برخی مطربان بودند که سازی بر گردن میآویختند و میزدند و خودشان هم میخواندند که به آنها در زبان محلی عاشیق میگفتند.
🔸یکی از این عاشیقها، فردی به نام عاشیققادر بود که کنار او جوانی به نام محمد هم تنبک مینواخت. مجلس که تمام میشد عاشیققادر با محمد از مجلس خارج میشدند.
🔹روزی عاشیققادر به محمد گفت:
چند درصد از مبالغ برداشتی را به تو بدهم؟!
🔸محمد جوان جملهای گفت و برای همیشه در دل عاشیققادر رفت.
🔹او گفت:
استاد من که باشم و چه کرده باشم که سهمی از دسترنج تو بر خود معین کنم؟! همهکاره مجلس تویی و همه برای ساز و صدای توست که تو را دعوت میکنند.
🔸مرا تنبکی بر دست است که اگر نزنم هم چیزی از مجلس تو کم نمیکند. اگر من هم تنبک نزنم کسی هست که اگر نیاز شد، سطلی به دست گیرد و با چنگ به آن زند و صدایی درآورد.
🔹حقتعالی میفرماید:
«وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ» بر کار خیری که میکنی هرگز منت بر من و خلایق من مگذار و آن را زیاد نبین.
🔸به عبارت بهتر ای انسان! اگر کار خیری به تو عنایت شد، بدان از جانب من بود برای بخشش گناهانت و تقربت به من. بدان مرا کار ناقصی در خلقتم نبود که تو را نیازمند تکمیل آن خلق کرده و آن کار را به تو سپرده باشم.
🔹همانا داستان محمد، داستانِ تواضع و خشوع در برابر خداوند است که مرتبهای عظیم بر بنده نزد خالق میبخشد.
#پندانـــــــه
درسم تموم بشه، راحت بشم.
نماز بخونم، راحت بشم.
غذام رو بپزم، راحت بشم.
اتاقم رو تميز کنم، راحت بشم.
الهی بزرگ بشی، راحت بشم.
اوه چه پروژهای، تموم بشه راحت بشم.
🔷 تموم بشه که چی بشه؟ تا زنده هستيم و زندگی میکنیم، هيچ کاری تمومشدنی نيست.
🔸پس چه بهتر که موقع انجامدادن هر کاری، لذتبردن رو فراموش نکنيم. نه مثل يک ربات فقط به انجامدادن و تمومشدن و فارغشدن فکر کنیم.
📚 📚
کپی باذکر منبع مجازه🔸
@dorehamiyebanovan
#پندانه
👌حقیقت صدقه؟
✍پیرزن کمر خمیده 👵عصا زنان و آرام به من که منتظر تاکسی 🚙بودم نزدیک شد و در حالی که سعی میکرد نفسی تازه کند گفت:
👵«پسرم خیر از جوونیت ببینی یه کمکی به من میکنی؟»
ازش فاصله گرفتم و زیر لب گفتم: منِ دانشجویِ یک لا قبا پولم کجا بود؟
😲پیرزن چند قدم دیگر دنبالم آمد و صدای خواهشش به گوش رسید که:
👵پسرم «از صبح هیچی نخوردم، یه کمکی بکن دیگه، منم جای مادرت...»
🔸عصبانی برگشتم سمت پیرزن، خواستم بگویم،که پولی برای کمک ندارم، لذا اسرار نکند،
🔹اما با کمال ناباوری دیدم پیرزن اسکناس10 هزار تومانی را سمتم گرفت و گفت:
👵 «خیر ببینی پسرم، من پای سالم ندارم برم اونور خیابون، از سوپر اونطرف یه کیک بخر برام، ثواب داره!»🙏
👌خیلی خجالت زده شدم،
دلم می خواست زمین دهن باز می کرد و مرا می بلعید🤦♂🤦?🤔
👉bababdan is my village🙏
...................................................
پاورقی:
🔸هیچگاه عجولانه تصمیم نگیریم،تا موجب پشیمانی یمان نشود🙇♂،
🔹صدقه فقط مادی و پول دادن به فقیر نیست،
💥ابعاد صدقه متفاوت است:
👈گاهی کمک به رفتن افراد سالخورده به آنطرف خیابان یا حمل بار خرید آنها صدقه است،
👈زکاتِ علم انتشار آن است،که صدقه است.
👈 امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد و دادن آگاهی به دیگران از طرق مختلف،صدقه است.
👈حل اختلاف بین زن و شوهر،صدقه است،
👈صله رحم و سر زدن به نزدیکان و...صدقه است،
👈لبخند زدن به فرد غمگین و دلجوئی از وی صدقه است،
👈آشتی کردن با کسی که باهات قهره،صدق است
👈و...
#پندانه
#شش_بیست
امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم ،
شش و بیست دقیقه صبح بود.
دوباره خوابیدم.
بعد پاشدم.
به ساعت نگاه کردم شش و بیست دقیقه صبح بود.
فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه حتما دفعه اول اشتباه دیده ام.
خوابیدم.
وقتی پاشدم هوا روشن بود ولی ساعت همون شش و بیست دقیقه صبح بود.
سراسیمه پاشدم.
باورم نمیشد ساعت مرده باشد.
به این کارها عادت نداشت من هم توقع نداشتم.
آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت، مرتب،همیشگی.
آنقدر صبور دورت میچرخند که چرخیدنشان را حس نمیکنی.
بودنشان برایت بی اهمیت میشود. همینطور بی ادعا میچرخند.
بی آنکه بگوید باتریشان دارد تمام میشود.
بعد یهو روشنی روز خبر میدهد که دیگر نیست.
" قدر این آدم ها را بدانیم
قبل از شش و بیست دقیقه صبح!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
فقط مادر میتونه اینقدر فداکار باشه
🎥 @pandaaneh
🔆 #پندانه
🔺 چرا ظالمها سالمترند؟
🔸چرا بعضی آدمها با کوچکترین گناهی تو همین دنیا مجازات میشن اما یه سری هر گناهی دلشون میخواد میکنن و روز به روز هم پیشرفت دارن؟ پس عدالت خدا کجاست!!
🔻 آدمها سه دستهاند:
عینک
ملحفه
فرش
🔸وقتی یک لکه چای بنشیند روی عینک بلافاصله آن را با دستمال کاغذی پاک میکنی!
🔸وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه، میگذاری سر ماه که با لباسها و ملحفهها جمع شود و همه را با هم با چنگ میشوری!
🔸اما وقتی همان لکه بنشیند روی فرش میگذاری سر سال با دسته بیل به جانش میافتی!
🔹خدا هم با بندههای مومنش مثل عینک رفتار میکند. بندههای پاک و زلال که جایشان روی چشم است تا خطا کردند بلافاصله حالشان را میگیرد (البته در دنیا و خفیف)، دیگران را به موقعش تنبیه میکند آن هم با چنگ و آن گردنکلفتهایش را میگذارد تا چرکهایشان جمع شود.
📌کانال قدیم ندیما
👇___________________
@Ghadim_ir
🔆 #پندانه
🔴 جنس آدمها
🔹هر وقت خواستی «پارچهای» بخری؛
آن را در دست «مچاله كن» و بعد رهايش كن،
اگر «چروک» برنداشت، «جنس خوبی» دارد.
🔸آدمها نیز همينطورند!
🔹آدمهايی كه بر اثر فشارها و مشكلات، اخلاق و رفتارشان عوض میشود
و «چروک» برمیدارند، اينها جنس خوبی ندارند
و برای رفاقت، معاشرت، مشارکت، ازدواج و اعطای مسئولیت به آنها، به هیچوجه «گزینهٔ مناسبی» نخواهند بود.
🔰 مراقب انتخاب آدمهای اطرافمان باشیم،
هرکسی لیاقت هر چیزی را ندارد.
@kashkolMarefat
🔆 #پندانه
✍ برای مهربانیهایتان منتظر جبران نباشید
🔹«رابرت داوینسن» قهرمان مشهور گلف، وقتی در یک مسابقه قهرمان شد، زنی به سویش دوید و گفت:
بچهام مریضه، به من کمک کن وگرنه میمیره!
🔸رابرت بلافاصله همه پولی رو که برنده شده بود به اون زن داد.
🔹هفته بعد یکی از مقامات ورزش گلف با رابرت تماس گرفت و به او گفت:
خبر بدی برات دارم، اون زن کلاهبردار بود و اصلا ازدواج نکرده که بچه مریض داشته باشه.
🔸رابرت داوینسن در پاسخ گفت:
اینکه خبر خیلی خوبیه، یعنی بچهای مریض نبوده که در حال مرگ باشه، خدا رو شکر!
🔹 دنیا رو انسانهایی زیبا میکنند که بیهیچ توقعی مهربانند
موکب فاطمه الزهرا
اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
دوستی نقل میکرد که پدرِ بسیار بهانهگیر و بدخلق و بددهان و بداخلاقی داشتم. روزی پدرم در خانۀ من میهمان بود. خانواده همسرم هم بودند. همسرم برای او چای آورد و او شروع به ایراد گرفتن کرد که چرا چای کمرنگ آورده است.
ناراحت شد. قهر کرد و بعد از کلی فحش و ناسزا خواست که برود. دستش را بوسیدم و التماس کردم ببخشد، اما پدرم پیش همه سیلی محکمی بر گوشم زد و گفت: تو پسر من نیستی و... با این شرایط نتوانستم مانع رفتنش شوم.
پدرزنم که از این اتفاق زیاد هم ناراحت نبود، به من گفت: واقعا تحمل زیادی داری، با این پدر بداخلاق و بددهان چگونه میسازی؟اجازه ندادم حرفش را ادامه دهد و گفتم: اشک چشم شور است و نمک هم شور؛ اما اشک چشم چون از خود چشم تراوش میکند، هرگز چشم را نمیسوزاند!
فحش و ناسزا و سیلی پدرم که من شیرۀ جان او هستم هرگز مرا نسوزاند، اما این کلام تو مانند شوری نمک بود که از بیرون در چشم من ریختی!شرمنده شد و تا پایان میهمانی سکوت کرد.
ما هرگز نباید اجازه دهیم دیگران بین ما و والدین و خواهر و برادرانمان رخنه و شکاف ایجاد کنند. باید هوشیار باشیم. هرگز بین دو سنگ آسیاب که روی هم میچرخند، انگشت فرو نکنیم.
#پندانه
💠 💠
🔅#پندانه
✍️ یک جوان هرگز نمیتواند اقتضای سالخوردهای را بفهمد
🔹مردی نزد عالمی از پدرش شکایت کرد و گفت:
پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیر شده است و از من میخواهد یک روز در مزرعه گندم بکارم. روز دیگر میگوید پنبه بکار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانهگیریهایش خسته کرده است. بگو چه کنم؟
🔸عالم گفت:
با او بساز.
🔹گفت:
نمیتوانم!
🔸عالم پرسید:
آیا فرزند کوچکی در خانه داری؟
🔹گفت:
بلی.
🔸عالم گفت:
اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب کند آیا او را میزنی؟
🔹گفت:
نه، چون اقتضای سن اوست.
🔸عالم گفت:
آیا او را نصیحت میکنی؟
🔹گفت:
نه، چون در مغزش نمیرود و…
🔸عالم گفت:
میدانی چرا با فرزندت چنین برخورد میکنی؟!
🔹گفت:
نه.
🔸عالم گفت:
چون تو دوران کودکی را طی کردهای و میدانی کودکی چیست، اما چون به سن پیری نرسیدهای و تجربهاش نکردهای، هرگز نمیتوانی اقتضای یک پیر را بفهمی!
🔹در پیری انسان زودرنج میشود، گوشهگیر میشود، عصبی میشود، احساس ناتوانی میکند و…
✍پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا کن. #اقتضای_سن_پیری جز این نیست.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
@Dastanhaeamozande
#پندانه
✨🏵️✨
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش میداد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشیاش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمناً به او گفت:«وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.» وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: «نمیخواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟» زن جواب داد:« نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان میبرد.»
🌸شب خوش🌸
🍁
#پندانه
✅به دادهها و ندادههای خدا اعتماد کن
✍در بيمارستانها وقت شام و ناهار، غذاها خيلی متفاوت است!
به يک نفر سوپ، چلوكباب و دسر میدهند، به يکی فقط سوپ میدهند، به يک نفر حتی سوپ هم نمیدهند و میگويند كه فقط آب بخور، به يک كسی میگويند كه حتی آب هم نخور.
جالب است كه هيچكدام از اين بيماران اعتراض ندارند!
زيرا آنها پذيرفتهاند كسی كه اين تشخيصها را داده، طبيب است و آن كسی كه طبيب است، حكيم است.
🔹گپس اگر خدا به كسی كم داده يا زياد داده، شما گله و شِكوه نكنيد كه چرا به او بيشتر دادهای و به من كمتر! اين كارها روی حساب و حكمت است.
🤲 خدایا به داده و ندادهات شکر.
# کانال راه خدا⇩⇩⇩
@masirkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه...
🔴 أبابیل تنها پرنده ای که در ماه رمضان موقع خوردن آب صورتش را میپوشاند...
👌فتبارک الله احسن الخالقین
(سوره مؤمنون۱۴)
🔅#پندانه
🔹#ایناستحکایتدنیا
✍قطره عسلی بر زمین افتاد.
مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه عسل برایش اعجابانگیز بود.
پس برگشت و جرعه دیگری نوشید.
🔸باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمیکند و مزه واقعی را نمیدهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد.
🔹مورچه در عسل غوطهور شد و لذت میبرد.
اما افسوس که نتوانست از آن خارج شود. پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت.
در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد.
🔸دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات مییابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک میشود.
🔅#پندانه
✍ عجیبترین موجود عالم
🔹از حكيمى پرسيدند:
عجيبترين موجود عالم چيست؟
🔸گفت:
انسان.
🔹گفتند:
چرا انسان؟
🔸گفت:
زيرا براى بهدستآوردن مال، سلامتىاش را بهخطر مىاندازد و پس از آنكه مالى بهدست آورد، براى بازيابى صحت و سلامتىاش مصرف میکند.
🔹چنان غم آينده را میخورد كه از امروز خود لذتى نمیبرد.
🔸چنان زندگى میكند كه گويا هرگز نمیميرد.
🔹و چنان میميرد كه گويى اصلاً زنده نبوده است.