eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19.2هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
12.4هزار ویدیو
68 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  محمد عبدالهی
🔴 پس از 40 سال گفتن " #مرگ_بر_اسرائیل" و شعار مبارزه با #اسرائیل، چه نتیجه ای گرفته اید؟! چه گیرتان آمده و..👆 #فلسطین #جنبش #جهانی #تحریم #مقاومت #غزه #سلبریتی #هالیوود #انزوا #حماس #حزب_الله #مبارزه #bds ✍ متن یادداشت در خبرگزاری فارس: http://fna.ir/bmminm 👉 ☑️ @abdollahy
#خون بر #شمشیر پیروز میشه.. #بادبادک بر #جنگنده و #موشک و #گنبد_آهنین!! 😉 #فلسطین #غزه #کرانه_باختری #مبارزه #مقاومت #جنگ_نامتقارن #سلاح #جنگ #خلاقیت #بامزه #palestine #gaza #israel @roshangarii
هدایت شده از  محمد عبدالهی
🔴 اسرائيل چگونه فرو خواهد پاشيد؟! 🔴 بنيان‌هاي رژيم بر چند ستون متزلزل و دروغ بنا شده است؛ 1⃣ اسرائيل، موجوديت خود را بر «زمين» ملت ديگري ساخته است. شرط اول تشکيل يک جامعه و حکومت، است. جامعه و حکومتي که حتي زمين آن اشغالي و از آن مردم ديگري است، چگونه میتواند به بقاي خود اميدوار باشد. وجود فلسطينيان چه 5 ميليون در ديگر کشورها، چه (ساکن سرزمين‌هاي اشغالي) چه فلسطينيان در و ، چالش دائمي اسرائيل است. نه آن‌گونه که متوهمانه القا مي‌کرد: «فلسطيني اي وجود ندارد» نه مثل شارون و بقیه مي‌توانند با و خونريزي، فلسطيني را از روي زمين بردارند! 2⃣ دومين چالش بزرگ اين رژيم شهروندان و است. ، نه تنها حکومتي بدون زمين است که حتي واحدي ندارد. ساکنان آن مهاجراني از بيش از 100 کشور و مليت مختلف، با رنگ و نژاد و زبان و فرهنگ‌هاي متفاوتند که به صرف بودن، به فلسطين آمده اند. آنها هويتي يکسان و واقعي ندارند و گسلهاي فعال و شديدي بين آنها وجود دارد که مهمترين آن سياست و برتري است! برتري اشکنازي ها بر سفاردي ها! برتري سفيدها بر سياه‌ها! برتري يهودي ها بر عرب‌ها و مسيحي ها و... اخراج اجباري 40 هزار پناهجوي سوداني و حتي جدايي کودکان آفريقايي تبار از سفيدپوست در مدارس تلاويو از مصاديق برجسته اين گسل هویتی است. 3⃣وجه سوم موجوديت و پاشنه آشیل اسرائيل، ايدئولوژي آن است: و . اکثريت ساکنان اين رژيم، و هستند. به تعبير ، اسرائيلي ها مي‌گويند را به آنها بخشيده، ولي خدايي که آنها به وجودش باور ندارند! با افزايش زاد و ولد ها و رسيدن آنها به 25% جمعيت اسرائيل، دعواي هميشگي سکولارها با يهوديان و حريدي ها در سال‌هاي اخير شدت گرفته، بحران سياسي «قداست شنبه يهودي»، بحران خدمت اجباري سربازي، آزادي همجنسبازان و اختلاط‌هاي زن و مرد و.. کشمکشهاي متعددي را برانگيخته است. ها معتقدند دولت اسرائيل يک دولت است و نه يهودي و بر مبناي ! آنها حاضر به خدمت در نيستند، نظام آموزشي دولتي و جامعه کاري اسرائيل و حتي ازدواج و آداب و رسوم سکولارها را قبول ندارند و از اول تا آخر عمر در مدارس ديني يهودي (يشيوا) به سر مي‌برند! از آن سو، سکولارها حريدي ها را مشکل اصلي رژيم صهيونيستي مي‌دانند که آموزش ديني را بهانه اي براي فرار از خدمت مي‌کنند و مفت مي‌خورند و مي آشامند. طيف ديگري از يهوديان ارتدوکس (مثل ) حتي موجوديت اسرائيل به‌عنوان يک يا را قبول ندارند و معتقدند طبق تورات و تلمود، براي بازگشت به سرزمين موعود بايد منتظر فرمان الهي و ظهور و به‌صورت آرام و صلح آميز بود. تامير پاردو، رئيس سابق موساد گفته: «جنگ داخلي بزرگ‌ترين تهديد براي موجوديت اين رژيم به شمار مي‌رود حتی بزرگ‌تر از تهديد ايران و حزب‌الله و يا گروه‌هاي فلسطيني» 4⃣ پس از سالها «ايده سازش» اينک فلسطيني به عيان فهميده که تنها راه آزادي فلسطين، همان راهي است که باعث فلسطين شده: . مبارزه . مبارزه اي. مبارزه در هر شکلي و با هر ابزاری. امروز جبهه جديدي از ناامني را براي اسرائيل گشوده که اسرائيل ناتوان از مواجهه با آن است. با وجود کشتارهاي وسيع، اسرائيل نتوانسته هاي پي در پي را مهار کند و تنها در خون بيشتر در حال دست و پا زدن است. ايجاد ناامني دائمي براي اشغالگران بهترين راه براي ضعيف کردن اين رژيم است. يوآو گالانت وزير مسکن اين رژيم اعلام کرده: "ما در سالهاي آتي بر و حضور در سوريه تمرکز خواهيم کرد و هيچ نفعي در مبارزه مستمر با غزه نداريم!" اين نشانه درستي راه حماس و حزب الله و نيروهاي مقاومت در فلسطين است. اگر قرار به مبارزه نظامي با اسرائيل براي فروپاشي آن باشد،👈 کانون مبارزه بايد در غزه، کرانه باختري و خود سرزمين هاي اشغالي باشد. ادامه 👇👇
✍ یك شب در تنهایی همانطور كه داشتم می‌نوشتم، چشمم به یك نقّاشی 🎨 كه در تقویمی ‌چاپ شده بود، افتاد. یكی از نقّاشی‌ها زمینه‌ای كاملا سیاه داشت و وسط این سیاهی، شمع كوچكی🕯 می‌سوخت كه نورش در مقابل این ظلمت، خیلی كوچك بود. زیر به عربی شاعرانه‌ای نوشته شده بود: 🌟«من ممكن است نتوانم این تاریكی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی كوچك، فرق ظلمت و و حق و باطل را نشان می‌دهم و كسی كه دنبال نور است، این نور هر چقدر كوچك باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود».❤️ آن شب، تحت تاثیر این شعر و نقّاشی خیلی گریه كردم. هنوز پس از گذشت این مدّت، نمی‌توانم نهایت حیرتم را در اوّلین برخورد با آن شعر و نقّاش آن تصویر درك كنم. او كسی نبود جز « »... . ✍ راوی : (رک. کتاب نیمه پنهان ماه)🌹 سالروز شهادت آسمانی دکتر مصطفی اسطوره و گرامی باد🌹 👉 @roshangarii 🌹
✍ یك شب در تنهایی همانطور كه داشتم می‌نوشتم، چشمم به یك نقّاشی 🎨 كه در تقویمی ‌چاپ شده بود، افتاد. یكی از ها زمینه‌ای كاملا سیاه داشت و وسط این سیاهی، كوچكی🕯 می‌سوخت كه نورش در مقابل این ظلمت، خیلی كوچك بود. زیر نقّاشی به شاعرانه‌ای نوشته شده بود👆 🌹سالروز شهادت آسمانی دکتر مصطفی اسطوره و گرامی باد🌹 👉 @roshangarii 🌹
🚩 امروز سالگرد شهادت یک واقعی است.. ما با امثال این بزرگ و آسمانی کردیم و هزاران با معجون و و و و قرار بود مثل ، ، نماینده ، و. ما باشند کاش حرفهایش برسد به مسئولان همه جناحها 👉 @roshangarii 🌹
🔶 میدانی چرا دشمنان #اسلام، این همه از یک #روسری وحشت دارند؟👆 ✅ چون #حجاب یک #پرچم است.. یک #نماد است.. یک #سبک_زندگی است .. #محجبه #چادر #پوشش #مبارزه #جاهلیت #جهل #حریم #زن #زن_بی_حریم #آزادی = #بی_حریم #بیحجابی #علینژاد #ایمان #یکتاپرست #مسلمان #سلبریتی #هرزه #حیا 👉 @roshangarii 🌹
🔵 نتیجه #مبارزه 👆 #روحانی #حرم #مذاکره #مدافعان_حرم #شیعه #اسلام #سپاه #سپاه_قدس #اصلاحات #اصلاحطلبان #انقلاب #امنیت #ارتش #سردار_سلیمانی #ظریف #عراق #ایران #زیارت 👉 @roshangarii 🌹
🔸 بعضیا هستند تا #ظلم و مصیبتی میبینن، یه گوشه می نشینن و میگن: کی بشه #امام_زمان بیاد و اوضاع رو درست کنه! پاسخ این حرف نادرست از زبان #رهبر انقلاب👆 #انتظار #بسترسازی #حرکت #قائم (ع) #فلسطین #یمن #مبارزه #صلح #عدالت #تبلیغ #امام_مهدی #منجی #انتظار #حجت_بن_الحسن(ع) #روحانی #مداحی #روحانیت #مبلغ #شیعه #اسلام #حضرت_مهدی #مهدی (عج) 👉 @roshangarii 🌹
🚩 ما برای #مبارزه با #اسرائیل و دفاع از مظلومیت #فلسطین همیشه حاضریم.. حتی با این حال..👆 #قدس #روز_قدس #عجیب #معامله_قرن #القدس_عاصمة_فلسطین #القدس_لنا #عودة_القرن #نحوالقدس #نه_به_معامله_قرن #معامله_قرن #لا_لصفقة_القرن #مقاومت #غیرت #ایران #israel #FreePalestine #palestine #occupation #dealofthecentury #resistance #oppression #trump #donaldTrump #america #QudsDay 👉 @roshangarii 🌹
💚 تو کجای دنیا #وزیر_جنگ سراغ دارید که #عارف باشه.. #عاشق باشه.. #شاعر باشه.. قلبش از آب روشنتر و پاکتر باشه.. توی کجای دنیا #دانشمند #فیزیک_پلاسما سراغ دارید که کار و زندگیش و حتی زنش را رها کنه بره برای بچه #یتیم های #لبنان مدرسه بسازه .. فقط بین #شیعه ها و #مسلمان ها چنین انسانهای شگفت و خارق العاده ای میشه دید.. یه #شهید_چمران.. یه #سردار_سلیمانی.. سالروز #شهادت شهید #چمران اسوه #مبارزه و #عرفان تسلیت باد.. #چمران #دکتر_چمران #جنبش_امل #حزب_الله #جمهوری_اسلامی #انقلاب #انقلاب_اسلامی #چریک #دهلاویه #جنگ_تحمیلی #شهید 👉 @roshangarii 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 پاسخ محکم و قاطع #رهبر انقلاب به تهمت و تهدید #ترامپ 🔻 رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار #پرستاران: ‌‌ 🔹 حالا نکته‌ی قابل توجه این است که وقتی از این حوادث برای #آمریکایی ‌ها پیش می‌آید –ملاحظه میکنید در #بغداد و سراسر #عراق هیجان ضدآمریکایی چقدر است– باز آن جناب #توییت کرده که ما این را از چشم #ایران می‌بینیم و پاسخ ایران را خواهیم داد. ‌‌ 👈 اوّلاً غلط میکنید؛ ثانیاً منطقی باشید، که نیستید. مردم کشورهای این منطقه از #آمریکا متنفرند. شما آمریکایی‌ها در عراق و #افغانستان جنایت کردید و آدم کشتید. ‌‌ 🔹 مردم عراق و #سوریه و افعانستان از آمریکایی‌ها متنفرند و این تنفر یک جایی بیرون میزند. 🔹 لازمه‌ی حرکت سیاسی و امنیتی که آمریکا در منطقه میکند، همین نفرت است.‌‌ 👈 #جمهوری_اسلامی اگر تصمیم بگیرد با کشوری معارضه و #مبارزه کند، صریح این کار را میکند. ‌‌ 🔺 ما به #منافع و مصالح کشور و ملتمان پایبندیم؛ به عزت و پیشرفت و عظمت ملت ایران بشدت پایبندیم و هر کس اینها را تهدید کند، بدون هیچ ملاحظه‌ای با او روبه‌رو میشویم و ضربه‌ی خود را وارد میکنیم. ۹۸/۱۰/۱۱ ‌‌ 🏷 #دیدار_پرستاران 💚 @khamenei_ir 💚 👉 @roshangarii 🌹
✍️ 💠 واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟» هر آنچه از حجم حرف هایم در دلش جمع شده بود با نفسی بلند بیرون داد. دقیقاً مقابلم ایستاد، کف دستش را به دیوار کنار سرم گذاشت، صورتش را به من نزدیک تر کرد طوری که فقط چشمانش را ببینم و صادقانه شهادت داد :«فرشته جان! من اگه تو دفتر میشینم واسه با بچه هاس، همین! همونطور که بچه های دیگه مناظره می کنن، نشریه می زنن، فعالیت می کنن، ما هم همین کارا رو می کنیم!» 💠 برای لحظاتی محو نگاه گرم و مهربانی شدم که احساس می کردم هنوز برایم قابل هستند، اما این چه شومی بود که پای عشقم را می لرزاند؟ باز نتوانستم ارتباط نگاهم را با نگاهش همچون گذشته برقرار کنم که مژگانم به زیر افتاد و نگاهم زیر پلک هایم پنهان شد و او می خواست بحث را عوض کند که با مهربانی زمزمه کرد :«مثل اینکه قرار بود فردا که تولد (علیهاالسلام) هستش، بیایم خونه تون واسه تعیین زمان عروسی، یادت رفته؟» 💠 از این حرفش دلم لرزید، من حالا به همه چیز شک کرده بودم، اصلاً دیگر از این مرد می ترسیدم که بیشتر در خودم فرو رفتم و او بی خبر از تردیدم، با آرامشی ادامه داد :«یه برگزار شد، من و تو هر کدوم طرفدار یه بودیم، این مدت هم کلی با هم کلنجار رفتیم، حالا یکی بُرده یکی باخته! اگه واقعاً به سطح شهر و مردم هم نگاه می کردی، می دیدی اکثر مردم طرفدار بودن.» سپس با لبخندی معنادار مقنعه سبزم را نشانه رفت و برایم دلیل آورد :«اما بخاطر همین رنگ سبزی که همه تون استفاده می کردید و تو تجمعات تون می دیدید همه هستن، این احساس براتون ایجاد شده بود که طرفدارای بیشترن، درحالی که قشر اصلی جامعه با احمدی نژاد بودن. خب حالا هم همه چی تموم شده، ما هم دیگه باید برگردیم سر زندگی خودمون...» 💠 و نگذاشتم حرفش به آخر برسد که دوباره کاسه صبرم سر رفت :«هیچ چی تموم نشده! تو هنوزم داری می گی! میرحسین نباخته، اتفاقاً میرحسین انتخابات رو بُرده! شماها کردید! شماها دروغ میگید! اکثریت جامعه ما بودیم، اما شماها مون رو دزدیدید!!!» سفیدی چشمان کشیده اش از عصبانیت سرخ شد و من احساس می کردم دیگر در برابر این مرد چیزی برای از دست دادن ندارم که اختیار زبانم را از دست دادم :«شماها میخواید هر غلطی بکنید، همه مردم مثل گوسفند سرشون رو بندازن پایین و هیچی نگن! اما من گوسفند نیستم! با تو هم سر هیچ خونه زندگی نمیام!» 💠 از شدت عصبانیت رگ پیشانی‌اش از خون پُر شد، می دیدم قلب نگاهش می لرزد و درست در لحظه ای که خواست پاسخم را بدهد صدای بلندی سرش را چرخاند. من هم از دیوار کَندم و قدمی جلوتر رفتم تا ببینم چه خبر شده که دیدم همان دوستان دخترم به همراه تعداد زیادی از دانشجوهای دختر و پسر که همگی از طرفداران و بودند، در انتهای راهرو و در محوطه باز بین کلاس ها، چند حلقه تو در تو تشکیل داده و می چرخند. 💠 می چرخیدند، دستان شان را بالای سرشان به هم می زدند و سرود "" را با صدای بلند می خواندند. اولین باری نبود که دانشگاه ما شاهد این شکل از بود و حالا امروز دانشجوها در اعتراض به تقلب در انتخابات، بار دیگر دانشکده را به هم ریخته بودند. 💠 می دانستم حق دارند و دلم می خواست وارد حلقه اعتراض شان شوم، اما این دست و پایم را بند کرده بود. دیگر حواسم به مَهدی نبود، محو جسارت دوستانم شده بودم که برای احقاق حق شان کرده و اصلاً نمی دیدم مَهدی چطور مات فرشته‌ای شده است که انگار دیگر او را نمی شناخت. 💠 قدمی به سمتم آمد، نگاهش سرد شده بود، اصلاً انگار دلش یخ زده بود که با نفسی که از اعماق سینه اش به سختی برمی آمد، صدایم کرد :«دیگه نمی شناسمت فرشته...» هنوز نگاهم می کرد اما انگار دیگر حرفی برای گفتن نداشت که همچنانکه رویش به من بود، چند قدمی عقب رفت. 💠 نگاهش به قدری سنگین بود که احساس کردم همه وجودم را در هم شکست و دیگر حتی نمی خواست نگاهم کند که رویش را از من گرداند و به سرعت دور شد. همهمه یار دبستانی من، دانشجویانی که برای به پا خواسته بودند، عشقی که رهایم کرد و دلی که در سینه ام بیصدا جان داد؛ اصلاً اینها چه ارتباطی با هم داشتند؟ 💠 راستی مَهدی کجا می رفت؟ بی اختیار چند قدمی دنبالش رفتم، به سمت دفتر بسیج دانشکده می رفت، یعنی برای می رفت؟ بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
✍️ 💠 بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم. دفتر چند متری با حلقه دانشجویان فاصله داشت و درست مقابل در دفتر، به او رسیدم. بی توجه به حضورم وارد دفتر شد و در دفتر تنها بود که من پشت سرش صدا بلند کردم :«چیه؟ اومدی گرای بچه ها رو بدی؟» 💠 به سمتم چرخید و بی توجه به طعنه تلخم، با چشمانی که از خشمی مردانه آتش گرفته بود، نهیب زد :«اگه خواستی بری قاطی شون، فقط با نرو!» نمی دانم چرا، اما در انتهای نهیبش، را می دیدم که همچنان نگرانم بود. هیاهوی بچه ها هرلحظه نزدیک تر می شد و به گمانم به سمت دفتر بسیج می آمدند. مَهدی هم همین را حس کرده بود که نزدیکم شد و می خواست باز هم عشقش را پنهان کند که آهسته نجوا کرد :«اینجا نمون، خطرناکه! برو خونه!» و من تشنه عشقش، تنها نگاهش می کردم! 💠 چقدر دلم برای این دلواپسی هایش تنگ شده بود و او باز تکرار کرد :«بهت میگم اینجا نمون، الانه که بریزن تو دفتر، برو بیرون!» و همزمان با دست به آرامی هُلم داد تا بروم، اما من مطمئن بودم دوستانم وحشی نیستند و دلم می خواست باز هم پیشش بمانم که زیر لب گفتم :«اونا کاری به ما ندارن! اونا فقط شون رو می خوان!» از بالای سرم با نگاهش در را می پائید تا کسی داخل نشود و با صدایی که در بانگ بچه ها گم می شد، پاسخ داد :«حالا می بینی که چجوری حق شون رو می گیرن!» 💠 سپس از کنارم رد شد و در حالی که به سمت در می رفت تا مراقب اوضاع باشد، با صدایی عصبانی ادامه داد :«تو نمی فهمی که اینا همش بهانه اس تا کشور رو صحنه کنن! امروز تا شب نشده، دانشگاه که هیچ، همه شهر رو به آتیش می کشن...» و هنوز حرفش تمام نشده، شاهد از غیب رسید و صدای خُرد شدن شیشه های آزمایشگاه های کنار دفتر، تنم را لرزاند. مَهدی به سرعت به سمتم برگشت، دید رنگم پریده که دستم را گرفت و همچنان که مرا به سمت در می کشید، با حالتی مضطرب هشدار داد :«از همین بغل دفتر برو تو یکی از کلاس ها!» 💠 مثل کودکی دنبالش کشیده می شدم تا مرا به یکی از کلاس های خالی برساند و می دیدم همین دوستانم با پایه های صندلی، همه شیشه های آزمایشگاه ها و تابلوهای اعلانات را می شکنند و پیش می آیند. مرا داخل کلاسی هُل داد و با اضطرابی که به جانش افتاده بود، دستور داد :«تا سر و صداها نخوابیده، بیرون نیا!» و خودش به سرعت رفت. 💠 گوشه کلاس روی یکی از صندلی ها خزیدم، اما صدای شکستن شیشه ها و هیاهوی بچه ها که هر شعاری را فریاد می زدند، بند به بند بدنم را می لرزاند. باورم نمی شد اینجا است و اینها همان دانشجویانی هستند که تا دیروز سر کلاس های درس کنار یکدیگر می نشستیم. 💠 قرار ما بر بود، نه این شکل از ! اصلاً شیشه های دانشگاه و تجهیزات آزمایشگاه کجای ماجرای بودند؟ چرا داشتند همه چیز را خراب می کردند؟ هم دانشگاه و هم مسیر را؟ گیج که دوستانم آتش بیارش شده بودند، به در و دیوار این کلاس خالی نگاه می کردم و دیگر فکرم به جایی نمی رسید و باز از همه سخت تر، نگاه سرد مَهدی بود که لحظه ای از برابر چشمانم نمی رفت. 💠 آن ها مدام شیشه می شکستند و من خرده های احساسم را از کف دلم جمع می کردم که جام عشق من و مَهدی هم همین چند لحظه پیش بین دستانم شکست. دلم برای مَهدی شور می زد که قدمی تا پشت در کلاس می آمدم و باز از ترس، برمی گشتم و سر جایم می نشستم تا حدود یک ساعت بعد که همه چیز تمام شد. 💠 اما نه، شعار "" همچنان از محوطه بیرون از دانشکده به گوش می رسید. از پشت پنجره پیدا بود جمعیت معترض از دانشکده خارج شده و به سمت در خروجی دانشگاه می روند که دیگر جرأت کرده و از کلاس بیرون آمدم. از آنچه می دیدم زبانم بنده آمده بود که کف راهرو با خرده های شیشه و نشریه های پاره، پُر شده و یک شیشه سالم به در و دیوار دانشکده نمانده بود. 💠 صندلی هایی که تا دقایقی پیش، آلت قتاله بود، همه کف راهرو رها شده و انگار زلزله آمده بود! از چند قدمی متوجه شدم شیشه های دفتر بسیج شکسته شده که دلواپس مَهدی، قدم هایم را تندتر کردم تا مقابل در رسیدم. 💠 از نیمرخ مَهدی را دیدم که دستش را روی میز عصا کرده و با شانه هایی خمیده ایستاده است. حواسش به من نبود، چشمانش را در هم کشیده و به نظرم دردی بی تابش کرده بود که مرتب پای چپش را تکان می داد. تمام دفتر به هم ریخته، صندلی ها هر یک به گوشه ای پرتاب شده و قفسه کتب و نشریه ها سرنگون شده بود. نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ را روی زمین دیدم... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
✍️ 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌دیدین بعضیا هر چی میشه میگن کی بشه ظهور کنه، خودش مشکلاتو درست کنه؟!😳 خودش درسته کنه؟ 🔺 بعضی ها را به این میدانند که بنشینند در خانه و کنند و دیگر کاری نکنند.. 🔹 این طور نیست که حالا که ما منتظر امام زمان- سلام الله علیه- هستیم پس دیگر بنشینیم تو خانه‌هایمان، تسبیح را دست بگیریم و بگوییم «عَجّلْ عَلی‌ فَرَجِهِ». 🔹 عجّل، با کار شما باید تعجیل بشود. 🔸 به معنای گوشه گیری نیست.. به معنای حرکت و آماده سازی است.. 👇 را با هم مجتمع کنید.. خود را برای با زورگویان و شیاطین آماده کنیم (عج) 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
🔴 چرا می گوییم اسرائیل به زودی نابود شدنی ست؟ ✍ 🔺بنيان‌هاي رژيم بر چند ستون متزلزل و دروغ بنا شده است: 1⃣ اسرائيل، موجوديت خود را بر «زمين» ملت ديگري ساخته است. شرط اول تشکيل يک جامعه و حکومت، است. جامعه و حکومتي که حتي زمين آن اشغالي و از آن مردم ديگري است، چگونه میتواند به بقاي خود اميدوار باشد؟ 2⃣ دومين چالش بزرگ اين رژيم شهروندان و است. ، نه تنها حکومتي بدون زمين است که حتي واحدي ندارد. ساکنان آن مهاجراني از بيش از 100 کشور و مليت مختلف، با رنگ و نژاد و زبان و فرهنگ‌هاي متفاوتند که به صرف بودن، به فلسطين آمده اند. آنها هويتي يکسان و واقعي ندارند و گسلهاي فعال و شديدي بين آنها وجود دارد که مهمترين آن سياست و برتري است! برتري اشکنازي ها بر سفاردي ها! برتري سفيدها بر سياه‌ها! برتري يهودي ها بر عرب‌ها و مسيحي ها و... 3⃣وجه سوم موجوديت و پاشنه آشیل اسرائيل، ايدئولوژي آن است: و . اکثريت ساکنان اين رژيم، و هستند. به تعبير ، اسرائيلي ها مي‌گويند را به آنها بخشيده، ولي خدايي که آنها به وجودش باور ندارند! با افزايش زاد و ولد ها و رسيدن آنها به 25% جمعيت اسرائيل، دعواي هميشگي سکولارها با يهوديان و حريدي ها در سال‌هاي اخير شدت گرفته، بحران سياسي «قداست شنبه يهودي»، بحران خدمت اجباري سربازي، آزادي همجنسبازان و اختلاط‌هاي زن و مرد و.. کشمکشهاي متعددي را برانگيخته است. ها معتقدند دولت اسرائيل يک دولت است و نه يهودي و بر مبناي ! آنها حاضر به خدمت در نيستند... تامير پاردو، رئيس سابق موساد گفته: «جنگ داخلي بزرگ‌ترين تهديد براي موجوديت اين رژيم به شمار مي‌رود حتی بزرگ‌تر از تهديد ايران و حزب‌الله و يا گروه‌هاي فلسطيني» 4⃣ پس از سالها «ايده سازش» اينک فلسطيني به عيان فهميده که تنها راه آزادي فلسطين، همان راهي است که باعث فلسطين شده: . مبارزه . مبارزه اي. مبارزه در هر شکلي و با هر ابزاری. امروز جبهه جديدي از ناامني را براي اسرائيل گشوده که اسرائيل ناتوان از مواجهه با آن است. با وجود کشتارهاي وسيع، اسرائيل نتوانسته هاي پي در پي را مهار کند و تنها در خون بيشتر در حال دست و پا زدن است. ايجاد ناامني دائمي براي اشغالگران بهترين راه براي ضعيف کردن اين رژيم است. 5⃣ بر اساس جنگ رسانه اي و خدعه هاي رواني شکل گرفته که مهمترين آن و معروفترین آن ادعای است. اما با فراگير شدن جنايات اين رژيم در رسانه ها، ظهور مورخان نوانديش انکارکننده هولوکاست و شهادت فعالان صلح غربي بدست اسرائيل و...، اينک تابلوي مظلوم نمايي اسرائيل فرو ريخته است. جنبش جهاني تحريم و انزواي اسرائيل توسط فعالان و اکتيويست هاي اروپايي و آمريکايي، امروز به يکي از چالش هاي جدي رژيم جنايتکار اسرائيل تبديل و سبب شده دول غربي نيز بتدريج حمايت هاي خود از اسرائيل را کاهش دهند و حتي مجالس کشورهاي مختلف غربي (ايرلند، انگلستان، فرانسه، سوئد و 136 کشور جهان و..) «دولت فلسطين» را به رسميت بشناسند. همين باعث شده اسرائيل با صرف هزينه هاي هنگفت در صدد اتحاد با کشورها و گروهک هاي جنايتکار و بدنام مثل ميانمار، نيجريه، سودان جنوبي و کشورهاي عربي حامي داعش يعني امارات و عربستان برآيد. 6⃣ براي فروپاشي اسرائيل، ترکيب همه اين عوامل ضروري است. فعال شدن گسست هويتي و مذهبي و نژادي در جامعه اسرائيل، ادامه مقاومت نظامي و شبکه سازي حماس در کل فلسطين، ايجاد شکايات حقوقي از اسرائيل براي اشغال کرانه باختري، قدس، جولان، سينا و.. با هدف آزادي کامل مناطق اشغالي، تداوم مقاومت نظامي و ايجاد ناامني و ترس و وحشت دائمي در اسرائيل براي پايان اشغال 70 ساله. تداوم کمپين هاي سياسي و رسانه اي (مثل کمپين تظاهرات بازگشت) و خصوصا آگاهي بخشي در جامعه آمريکا بعنوان مهمترين حامي مالي و سياسي اين رژيم که با مردم آمريکا جنايت مي کند. جهان بايد به اين نتيجه برسد که چاره حل موضوع فلسطين، ايده يک کشوري (فقط اسرائيل) يا دو کشوري (هر دو اسرائيل و فلسطين) نيست. اولي سرنوشتي جز آپارتايد آفريقاي جنوبي ندارد و دومي با خوي جهانخواري اسرائيل در تصرف وجب به وجب خاک فلسطين و لبنان و سوريه و مصر و اردن محال است. راه حل چنانکه مورخ برجسته ضدصهيونيست "ايلان پاپه" به‌عنوان يکي از سردمداران «بي دي اس» دنبال مي کند، تنها و تنها ايده "يک کشوري" با همه فلسطينيان به خانه هاي خود و بازگشت همه مهاجران غصب کننده به کشورهايي است که از آنجا آمده اند. ما اين روز را به اذن خدا و بنا به وعده حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب، نزديک مي بينيم. بسيار نزديک... ☑️ @abdollahy_moh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 : آیا امکان چنین چیزی هست که بتوان با دیپلماسی، فلسطین را به فلسطینیان برگرداند؟ اینجا راهی جز مبارزه وجود ندارد. الفریق قاسم سلیمانی: هل يمكن استعادة الفلسطينيين لفلسطين عبر انتهاج الديبلوماسية؟ لا يوجد هنا سبيل سوى التضحية والنضال والإيثار. 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مبارزه قهرمانانه محمدعلی کلی با یک کودک ‌ 💢 کاربری در فضای مجازی با انتشار این فیلم نوشت: محمدعلی کلی، قهرمان بوکس جهان پدر این بچه را شکست داده و پسر دستکش به دست وارد رینگ بوکس شده. عکس‌العمل این قهرمان واقعا جالبه... ‌ ‌ 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای جالب دختر آمریکایی درباره عفت و حیا کاملا نشان می‌دهد که یک سلیقه در پوشش نیست بلکه یک است با ظلمی سیستماتیک علیه زن ... •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن = گسترش آگاهی 👇👇 👉 @Roshangarii 🚩