هدایت شده از گاه گدار
صدها اینفلوئنسر، در زمین رسانهای امام
(ادامه ...)
یک. در سرزمین منا، که برای حدود دو روز همه حاجیها در مکانی محدود دور هم جمع میشوند، یک نشست خبری بر پا میکند. نشستی که آدمهایش گزینش شدهاند.
حضرت ۲۰۰ نفر از صحابه پیغمبر را که در حج هستند دعوت میکند. این ۲۰۰ نفر همه خودشان به چشم، پیغمبر را دیدهاند و طبیعتا حسین بن علی را میشناسند و توجه پیامبر را به اباعبدالله به یاد دارند. این ۲۰۰ نفر از محترمترین آدمهای دوران خودشان هستند. اینها در بین مسلمانها جایگاه ویژهای دارند. ۸۰۰ نفر دیگر را هم امام دعوت میکند، ۸۰۰ نفری که در شهر و قبیله خودشان چهره هستند و حرفشان اعتبار دارد و آدم بزرگی به حساب میآیند.
در منا، جلسهای تشکیل میشود با ۱۰۰۰ نفر آدم ویژه. خود این اتفاق توی چشم است، همه میبینندش، دربارهاش حرف میزنند و دنبال فهمیدن ماجرایی هستند که در آنجا رخ میدهد.
امام توی جلسه خودشان را معرفی میکنند، مساله مخالفت با یزید را مطرح میکنند، هدفشان از قیام را میگویند، به همه حاضرین اعلام خطر میکنند و هشدار میدهند که دین پیغمبر در خطر است.
امام با طراحی یک جلسه ویژه، صدایش را به گوشه گوشه سرزمین پهناور اسلامی رساند.
این آدمها وقتی برمیگردند، وقتی به شهر و محلهشان میرسند، وقتی از خاطرات سفر تعریف میکنند، حتما حرفهای امام را به اطرافیانشان میرسانند، از این جلسه میگویند و دغدغههای امام را توضیح میدهند.
دو. امام در ایام حج اتفاقی را رقم میزنند که توجه همه دوربینها و رسانهها را به خودش جلب میکند.
حج آدابی دارد، زمانبندی و ترتیبی دارد.امام در میانههای موسم حج، بعد از انجام عمره، اعمال حج واجب را انجام نمیدهند و بارشان را جمع میکنند و کاروان را راه میاندازند و از مراسم خارج میشوند.
این اتفاق بیسابقه بوده و کسی انتظارش را نداشته، برای همین همه دربارهاش حرف میزنند. این اتفاق تبدیل میشود به خبر یک روزنامهها و مساله اول حاجیان.
امام رفتنشان را همراه میکنند با یک جمله: امر به معروف و احیای دین پیغمبر. همه حاجیهای سال ۶۰ هجری، فهمیدند که این حج، مثل سالهای گذشته نبوده، همه فهمیدند در حج آن سال، حسین بن علی، محور همه چیز بوده.
امام در حج سال ۶۰ هجری صدها اینفلوئنسر کوچک و بزرگ را با انگیزه و هدف قیامش آشنا کرد. اینفلوئنسرهایی که بعدها پژواک صدای قیام امام شدند.
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
بسم الله
دوازدهمین کتاب ۰۳
همزمان با پیاده روی مارش میرا رفتم سراغ کتاب سفرنامه خانوم صفایی.
همزمان با صفحه دونفر از کسانیکه امسال پیاده روی را شرکت کرده بودند هم همراه بودم. خیلی سنگین است این درد.
استعمار هرچقدر هم بخواهد لاپوشانی کند گَندهایش را، آدم های مظلوم عالم با بی صدا ترین حرکت ها کارشان را خواهند ساخت ان شالله.
#استخوان_در_گلو
#خار_در_چشم
مارش میرا چیست؟!
با گوکل دوست باش رفیق☺️
#به_صرف_قهوه_و_پیتا
#چند_از_چند
#دوازده_از_پنجاه
#معصومه_صفایی_راد
#سفرنامه
#بوسنی
بسم الله
سیزدهمین کتاب ۰۳
زمین سوخته را وقتی توی لیست خوانش #حلقه_کتاب دیدم کِیف کردم. میخواستم بخوانمش چون احمد محمود نوشته اش.
همانطور که انتظارش را داشتم در زمین سوخته با شخصیت پردازی فوق العاده مواجهیم. جزییات آدم ها و مکان ها خارق العاده اند. تا یک جایی ذوق وافری توی خوانشم بود. مدام با آدم های جدید و البته پر از جزییات مواجهه هستیم. خصوصا که با نوع جدیدی از راوی روبه رو شدم. خودش توی بطن جریان هست، اما ما هیچی ازش نمیدانیم.
اما از یک جایی به بعد همه ی ذوق هایم ماسید و دست و دلم به ادامه کتاب نرفت. در زمین سوخته بیشتر با یک مستند روبه رو هستیم تا یک داستان. مستندی از روزمرگی در میان جنگ. فعلا نصفه و نیمه گذاشتمش کنار.شاید در فرصتی دیگر بروم سراغش. شاید.
#زمین_سوخته
#احمد_محمود
#نشر_معین
#چند_از_چند
#سیزده_از_پنجاه
بسم الله
موقعیت: دخترک ۶ ساله ام سر سفره صبحانه
_من دوس ندارم وقتی بزرگ شدم امام زمان بیاد
__چرا؟
_دوس دارم تو کوچیکیم بیاد که بتونم برم بغلش
🥺
بسم الله
برای ماه محرم امسال یک کتاب دیگر برداشته بودم. اما هر چه تلاش کردم برای خواندنش، کمتر جلو رفتم. این شد که سحر امروز کتاب محرم امسال را عوض کردم.
#رحمت_واسعه را قبلا تا جایی خوانده ام. گمانم ماه محرم چندسال پیش. هرچند گاهی به فراخور نیاز و پرواز روحم به سمتش سرکی کشیدهام، اما امروز آمدم سراغش که به تاخت بروم جلو انشالله. جان زنگار گرفته ام جلادهی لازم دارد.
#رحمت_واسعه
#آیتالله_بهجت
#محرم
دیروز نمازم که تموم شد دخترک گفت:«مامان برای دوستت هم دعا کن»
پرسیدم:«کدوم دوستم؟!»
گفت:«همونی که فوت کرده»
گفتم:«مامان دیگه براش قرآن میخونیم»
برات فاتحه خوندم. هنوز هم قرائت فاتحه برای تو برام سنگینه دختر.
میثاق ما زود زود تو گروه رفقا یادت میکنیم. حتی تو خونه هامونم.
چند روز پیشا دغدغه دخترک شده بود اینکه وقتی امام زمان بیاد تو هم باهاش میای؟!
#میثاق_رحمانی💔
فیلمی از کارینا کاسو دارنده مدل طلای مسابقات اسب دوانی منتشر شده که با یک بیل پلاستیکی اسبش را تنبیه میکرده و موج انتقادات از او به خاطر عدم رعایت #حقوق_حیوانات موجب انصراف او از حضور در المپیک شده است.
بعد در همین #المپیک رژیم کودک کش اسرائیل حضور دارد!
بسم الله
چهاردهمین کتاب ۰۳
آمیخته به بوی ادویه ها بدون شک یکی از بهترین کتاب ها در زمینه ی داستان کوتاه است که تا به حال خوانده ام.
شروع عالی برای داستانها، اولین شاخصه ای است که از هر داستان به چشم میآید. شخصیت پردازی های عمیق، بیان به اندازه و مخاطب درگیرکنِ احساسات، نقش به اندازه و خوبِ جزییات و همچنین گفتگو ها در کنار لحن جنوبی آدم های داستان، گیرایی لذت بخشی به داستان ها داده است.
همه ی داستان ها زن هایی را روایت میکند که هر کدام با یک تحول عمیق روبهرو شده اند.
خواندنش را به چه کسانی پیشنهاد میکنم؟! به طرفداران روایت زنان، به دوست داران داستان های عمیق با آدم های معمولی. همچنین به کسانی که حوصله شان نمی کشد سراغ رمان بروند. داستان کوتاه برای این قشر بهترین پیشنهاد است. به خصوص داستان های جانداری مثل آنچه در این کتاب باهاش مواجهیم.
#چند_از_چند
#چهارده_از_پنجاه
#آمیخته_به_بوی_ادویهها
#مریم_منوچهری
#نشر_ثالث
در حالی که شش تا کتاب نصفه نیمه داستانی دم دستم هست، میریم که کتاب جدید با بچه های #حلقه_کتاب شروع کنیم😁
#تنها_کتاب_نخون
#با_کتاب_قد_بکش
#انجمن_کتابخوانهای_مبنا
#در_جبهه_غرب_خبری_نیست
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
هدایت شده از گاه گدار
برای شهادت اسماعیل هنیه اگر دوست دارید کاری کنید،
برای مبارزه با اسرائیل اگر میخواهید کاری کنید،
روی صفت «شجاعت» خودتان و اطرافیانتان کار کنید.
این همان چیزی است که در روز «موعود» به کار میآید.
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
بسم الله
بچه ها برای خودشان بساط نذری توی خانه چیده اند. گوشی را گرفته اند تا بگذارند روی مداحی امیر کرمانشاهی که بخواند"یه نجف امشب به ما بده،بعدشم یه کربلا بده" شربت پرتقال درست کرده اند. چیده اند روی سبد پیک نیک و پرچم انداخته اند جلویش. لیوان ها را چیده اند کنارش و مدام دارند بهمان نذری میخورانند. پدرشان میگوید: "قبول باشه بابا" و از بچه ها میشنود: "اصلا ما برا همین به دنیا اومدیم"
ما دوتا به هم نگاه میکنیم و قنچ رفتن دلمان را توی لبخندهای پهن به هم نشان میدهیم.
#من_از_کودکی_نوکرت_بودهام
#امیری_حسینٌ_و_نعم_الامیر
#آمدنم_بهر_چه_بود
کلیدواژه جنگ، برای ما شجاعت است.mp3
14.27M
سلام
این چند دقیقه، نتیجه تأملات من در این روزهاست.
«شجاعت» کلیدواژه جنگ ما باید باشد.
روزنه
سلام این چند دقیقه، نتیجه تأملات من در این روزهاست. «شجاعت» کلیدواژه جنگ ما باید باشد.
آقای جوان آراسته یک کار خوبی که می کنند این است که توی بزنگاه ها که دلمان سنگین می شود، حواسشان به آدم های مجموعه شان هست. تأملات شان را بلند بلند باهامان درمیان میگذارند. دلمان را آرام می کنند و قلبمان را قوت میبخشند.
اجازه گرفتیم ازشان که با بقیه هم به اشتراک بگذاریم.
بسم الله
توی مسیر باغچه افتاده ایم به صف پشت هم. من نفر آخرم. درخت توی ارتفاع پایین است. برگ های پهن پایینی روی مسیر خوابیده اند و شاخه ها خودشان را تا بالا کشیده اند. تنه ای نمیبینی. همه اش شاخه های کوتاه است و برگ های پهن. آفتاب لای شاخه ها میرقصد و دانه های توی هم رفته قرمز و بنفش را به چشمت میآورد. اینطور میشود که ازجایی کنار ته گلو و جاهایی زیر فک بالاییت، به کار افتادن بزاق هایت را میفهمی. بچه توی بغل میپیچم زیر درخت شاتوت.
زیر هر برگ زمختش بین هر سهچهارتا کالَش یک دانهی رسیده دارد. گاهی گمان تو این است که رسیده باشد، اما درخت باتو همنظر نیست. این است که سفت میچسبدش. تو اما به صرافت افتاده ای که آن دانه های بنفش خاک گرفته را بیخیال نشوی. اینطور است که خونِ بنفشش شتق میزند به دستت. به پایی که زیر شاخه روی زمین خاکی محکم کرده ای که با بچه توی بغل سر نخوری آن پایین. یا مثلا شاخه نرود توی چشم بچه. همینطور که گرم خوردنم، بچه ها را صدا میکنم.
ردِ صدایم را از بالای جوی آب می گیرند و خوب میدانند مامان را توی این مسیر باید کجا پیدا کنند. هر کدامشان یک طرفم پیدایشان میشود. دست های بنفشمان را نشان هم میدهیم. یاد بچگیها توی حیاط پشتی خانهی دایی می پیچد و بالا میآید. زیر درخت آلبالو دست هایمان را خونین و مالین میکردیم و زخمی بازیمان به راه میشد.
پسرک میگیرد انگار. دو تا انگشتِ رنگی اش را نشان میدهد.
_ ببین مامان زخم شده.
دستهای سراسر رنگی ام را که ازشان خونِ بنفش میچکد نشانش میدهم:
_من از جنگ برگشتم. اسرائیلیا رو کشتم.
چشمهایش برق میزند.
_آررره
میپرد زیر آن یکی شاخه که اون هم برود به جنگ.
میبینی! همینقدر بی مقدمه.
ما مادرها قابلیتاش را داریم.
برنامه همین است.
مبارزه با تو و سگ های جنایتکارِ کودک کُشَت برنامه و بازی و زندگیمان شده.
منتظر ما باش.
ما
مردهایمان
زنهایمان
بچههایمان
داریم برای نابودی تو نفس میکشیم #اسرائیل
هدایت شده از [ هُرنو ]
توضیحات رزق دهم.mp3
13.93M
حافظ، قلم شاه جهان (نجف) مقسم رزق است
از بهر معیشت مکن اندیشهٔ باطل...
#رزق دهم
✋ از شما دعوت میکنم به جمع ۲۵۰نفرهٔ ما بپیوندید.
قرار است به تکمیل منزل یک خانوادهٔ مستحق در روستای کوسه واقع در استان خراسان شمالی کمک کنیم.
توضیحات کامل را در صوت تقدیم کردهام.
تقاضا میکنم کامل گوش کنید و در صورت علاقه به همراهی، از طریق لینک زیر اقدام به ثبتنام کنید.
و اگر فکر میکنید فرد دیگری هم ممکن است علاقمند به همراهی ما باشد، این پیام را برایش بفرستید و دعوتش کنید.
و لطفا پس از اتمام تکمیل فرم، از طریق لینک انتهای فرم ثبتنام، وارد کانال خصوصی رزق دهم بشوید.
لینک ثبتنام رزق دهم👇
https://survey.porsline.ir/s/f0Xc7rmJ
دعاگو و دعاجو
مصطفا جواهری
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
نیکی کن ای پسر تو که نیکی به روزگار
سوی تو بازگردد، اگر در چَه افکنی
به فهرست هزینههای ماهانهمون، یه عنوان اضافه کنیم: هزینه دستگیری 🫴
برای خیلی از ما این پولها اصلا به حساب نمیاد.
گاهی یادمون نمیمونه چهطور، کجا، کی و چرا خرج کردیم.
اما همین پولهای ناچیز ما اگر کنار هم جمع بشه میتونه سقف بالای سر یک عده بیپناه بشه. میتونه بچههایی رو از گرما و سرما و خطر حفظ کنه. میتونه دعای مادری دلشکسته رو دم به دم سنجاق کنه به سینهمون...
هزینهای که میدیم در قبال ضمانتی که دریافت میکنیم، هیچه.
پس بسمالله...
هدایت شده از ▫️وَعـدِه▫️
ماندم پای بُردها و باختت. وطنی خُب. تو یک تکهٔ کوچکِ مهم از وطنی. وقتی کتف راستت را گرفتی سمت داور داشتم فکر میکردم کاش بروی. بروی و دیگر برنگردی. چرا بمانی و بجنگی؟ چه ماجرایی از جانت مهمتر بود؟ عقلم این را میگفت. من وطندوستم اما جاندوستترم. انگشت کوچکم که بخورد گوشهٔ مبل ادا درمیآورم. «نمیتونم، ولم کنین، اه.»
اما تو. گفتن ندارد. منِ غیرتی روی تمام بازیهای ملّی، برای اولینبار خواستم نباشی. که اینطور درد نکشی. راستش، غیور بودنت حسابی افتخار دارد ولی ترسِ بیصحتیات آدم را بدحال میکند. به ز سین گفتم حتی اگر مدال هم نمیگرفتی مهم نبود. اصالتِ کُشتی مالِ ایران و قدمهای توست روی تشک. تا ابد. تا خیلی بعداً که زبانم لال نباشی و نباشیم در زمان. گفتم بقیهاش مهم نیست. همین روزهایی که ثبت شدهاند برای یک وطن کافیست. نمیدانم راست گفتم یا نه ولی حرفِ لحظه بود. حرفِ لحظه که میدانی یعنی چه؟ از صدجور حرفِ با تأمل حسابیتر است. مالِ همان لحظهایست که فهمیدم گاهی نقره قشنگتر از طلاست. خیلی قشنگتر.
| از جمُعه
نوزدهمِ مُرداد ١۴٠٣ |
#المپیک
هدایت شده از گاه گدار
.
قدیمها این یک آرزو بود، حالا تبدیل شده به یک واقعیت، بعدها اسمش میشود تاریخ.
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
روزنه
حافظ، قلم شاه جهان (نجف) مقسم رزق است از بهر معیشت مکن اندیشهٔ باطل... #رزق دهم ✋ از شما دعوت میک
خیلی از ماها یا اجارهنشینیم، یا تجربهٔ اجارهنشینی رو داریم.
ولی بعید میدونم هیچکدوممون، تجربهٔ مستأجر بودن با یه خونوادهٔ دیگه رو داشته باشیم.
اونم توی خونهای که کمترین امکانات مثل حموم رو هم نداره.
طی چهار ماه و با ماهی ۱۰۰هزارتومن، قراره یه مادر و دختر یتیم، برن سر خونهٔ خودشون.
قبول دارید نباید فرصت رو از دست داد؟
هدایت شده از حُفره
اینقدر صفت جامانده را به خودتان نچسبانید! در کوتاهمدت خیلی سوز دارد و دل را میترکاند!
اما در بلندمدت مثلا وقتی ده سال بنشیند روی پیشانیتان دیگر سوز و گدازش تمام میشود. میافتید در سرمایِ ناامیدی و دل کَندن!
مگر حبّ حسین(ع) و اهل بیتش درون قلبهامان نیست؟ مگر تلاش نکردیم و نمیکنیم که اربعین دورش را بگیریم ولی نشده و نمیشود!
پس جامانده چرا؟
جامانده کسیست که او را نمیشناسد و عاشقش نیست!
همین!
به حرفهایم فکر کنید حتی اگر دلخوشکُنکی باشد!
#اربعین
#جامانده
#کربلا
@hofreee