#حسن_جان
چهل ساله که ساکتی دیگه بس نیست؟؟
چقد زجر کشیدی تو جات این قفس نیس
لبت غرق خون، تو سینت نفس نیست
#حسن_جان
بگو از همه حرفایی که شنیدی
بگو از همه صحنه هایی که دیدی
بگو از غم و غربتی که شنیدی
#حسن_جان
#حسن_جان
اینا که به جز خوبی از تو ندیدن
سر سفره ی تو به هرجا رسیدن
چرا جا نماز از زیر پات کشیدن
#حسن_جان
بمیرم نشد هیچکسی همکلامت
بمیرم ندادند جواب سلامت
بمیرم برای غم ناتمامت
🔥همه رو مقدمه گفتم برا این بند..
#حسن_جان
#امام_حسین_نشسته_داره_حرف_میزنه_با_داداشش
#حسن_جان
یکم حرف بزن تا سبک شی برادر
چهل ساله که هی تو خواب میگی مادر
😭#گرفتی_دیگه_ها؟؟
#داداشم..
#حسن_جان
یکم حرف تا سبک شی برادر
چهل ساله که هی تو خواب میگی مادر
میری کوچه میشه غمت چند برابر
#حسن_جان
#باز_رفتی_کوچه_آ
چی دیدی،،،مگه کی باهاتون در افتاد؟
چی دیدی،،، نمیگی چطور مادر افتاد
چی دیدی مگه مادرم با سر افتاد
#مادر...
از در راهو گم کرد
از رو چادر، رد شد نامرد
بس بود بخدا یه ضربه زد که کاری شد
گوشواره شکست، دیدم چی خونی جاری شد
میزنه دور از چشای بابا
به صورت سیلی، به سینه با پا
😭😭😭😭😭😭
#ای_وای_مادرم...
#حسین_جان...
شکسته دلم تو غمت مثل شیشه
میدونی که اینو میگم من همیشه
آخه روزی مث روز تو نمیشه
#حسین_جان
برادر میشینن رو سینت تو گودال
یه نیزه میاد و دیگه میری از حال
به زیر سُم اسبا میشی تو پامال
#حسیـــــــــــن
#واااااااااای
😭😭😭
مگه یادم میره شَرّی که شمر اینجا به پا کرد
مگه یادم میره با چکمه هاش، رو سینه جا کرد
#حسیـــــــــــن
#واااااااااای
#کانال_تخصصی_روضه
#حاج_عباس_طهماسب_پور
🆔http://eitaa.com/rozehajabbas
#حسن_جان
🔸چهل ساله که ساکتی دیگه بس نیست؟؟
☑️گفت ده شب قول دادم روضه بخونم.
صاحب روضه اومد گفت یه خواهشی ازت دارم.
☑️امشبُ روضه ی امام حسن بخون
☑️گفتم آقا شب عاشوراست،شب امام حسینِ
دلیلشو بگو
✔️گفت تو چیکار داری? من دعوتت کردم،،، میزبان منم، اون چیزی که من میگمو بخون
✔️اصرار… من روضه ی امام حسنُ خوندم.
☑️بعد جلسه رفتم پیشش گفتم قضیه چیه??
گفت یه شب او عالم رویا، دیدم آقا امام حسن و امام حسین اومدن و دم در این بیت، آقا امام حسین میگه بفرمایید
🔘امام حسن میگه شما بفرمایید. گفت شما بزرگ منی امام منی شما بفرمایید
فرمود حسین جان، اینجا که اسمی از من برده نمیشه
😭یادی از من نمیشه
حالا امشب بهترین بهونس بریم در خونه ی امام حسن
#حسن_جان
🔻چهل ساله که ساکتی دیگه بس نیست؟؟
🔻چقد زجر کشیدی، تو جات این قفس نیس
🔻لبت غرق خونِ، تو سینت نفس نیست
#حسن_جان
🔺بگو از همه حرفایی که شنیدی
🔺بگو از همه صحنه هایی که دیدی
🔺بگو از غم و غربتی که کشیدی
#حسن_جان
🔹اینا که به جز خوبی از تو ندیدن
🔹سَر سفره ی تو به هرجا رسیدن
🔹چرا جا نماز از زیر پات کشیدن
#حسن_جان
🔸بمیرم نشد هیچکسی همکلامت
🔸بمیرم ندادند جواب سلامت
🔸بمیرم برای غم ناتمامت
#حسن_جان
💠یکم حرف بزن تا سبک شی برادر
من که میدونم از بچگی تو دلت چه غوغاییه
😭😭😭
#حسن_جان
💠یکم حرف بزن تا سبُک شی برادر
💠چهل ساله که هی تو خواب میگی مادر
😭
♨️یکم حرف تا سبک شی برادر
♨️چهل ساله که هی تو خواب میگی مادر
♨️میری کوچه میشه غمت چند برابر
#حسن_جان
⬅️چی دیدی،،،مگه کی باهاتون در افتاد؟
⬅️چی دیدی،،، نمیگی چطور مادر افتاد؟
⬅️چی دیدی مگه مادرم با سر افتاد؟
⬅️حالا نوبت امام حسنِ
#حسین_جان...
🔵شکسته دلم تو غمت مثل شیشه
🔵میدونی که اینو میگم من همیشه
🔵آخه روزی مثل روز تو نمیشه
#حسین_جان
⚪️برادر میشینن رو سینت تو گودال
⚪️یه نیزه میاد و دیگه میری از حال
⚪️به زیر سُم اسبا میشی تو پامال
بزرگای ما گفتن باید چندین دقیقه از گودال بخونی تازه روضه ی عبدالله رو شروع کنی
☑️انقده سفارششو کرد
گفت خواهرم زینب، این یادگار داداش حسنمه
☑️بوی داداش حسنمو میده
قاسمُ که اینجوری پرپرش کردن
نکنه این بچه رو رها کنی
✔️دلاورن بچه های امام حسن
اینم جواب اونایی که گفتن امام حسن از رو ترس بیعت کرد با معاویه
پسرای شیرش تو کربلا نشون دادن که ترس تو وجودشون نیست
#من_پسر_حسنم
⬅️خانم زینب دستشو گرفت به سفارش ابی عبدالله انقدر دست و پا زد گفت عمه من باید برم
✔️دور عمومو گرفتن محاصرش کردن دارن عمومو میکشن
هر طوری بوده بالاخره موفق شد دستُ رها کرد دوید
🔘اون نانجیب شمشیر کشیده قبلش عمر سعد لعنت الله علیه گفت هرکی یه زخم به حسین بیشتر وارد کنه، جایزه داره
✅سنان از یه طرف دوید تو گودال
سریع دوید خودشو چسبوند به عمو جانش
بی حیا شمشیر به قصد کشتن ابی عبدالله پایین آورده
✅دست یه نوجون ده یازده ساله رو تجسم کن
دید الانه که سر از بدن عموجان…
گفت مگه من مُردم که سر عمو جانمو جدا کنی??
☑️دستشو آورد جلو
☑️شمشیر با همون سرعت اومد دستشو جدا کرد
☑️این نوجوون ده یازده ساله تا اینجا که میگفت عمو حسین، یهو لهجه، لهجه ی حسنی شده… لهجه عوض شده
✔️یهو گفت یا اُمّا
نه اینکه مادر خودشو صدا بزنه… نه
اشتباه نکن
✔️این بچه شنیده یه روز تو کوچه، دست مادرُ شکوندن
✔️این بچه، پسر امام حسنِ
✔️شنیده یه روز تو کوچه…
✴️گردیده بود قنفذ، همدست با مغیره
✴️او با غلاف شمشیر، این تازیانه میزد
همچین که دستش شمشیر خورد گفت یا زهرا
😭😭😭
نوشتن حرمله تیر زده
✔️بدن عبدالله که رو سینه ی امام حسین بوده، دوخته شده به بدن امام حسین
😭😭😭
این بدن دوخته شده
☑️بزار من بگم و رد بشم
بدن عبدالله دوخته شده
ابی عبدالله افتاده بوده
عبدالله رو سینه ی عموجانش
☑️حرمله ی بی حیا با یه تیر، بدنُ دوخته به هم
حالا تازه شمر اومد
باید سرُ جدا کنه
#تجسم_کن_این_صحنه_رو
🌾اینا بی حیاتر از این حرفان
🌾اینا نامردتر از این حرفان
🌾اصلا تربیت و ادب تو وجودشون نیست
یوقت فکر نکنی عبدالله رو با دست جدا کرده باشن
🔥بی حیا با لگد نشست رو سینه ی حسین
حالارفتی تو گودال دیگه
😭😭
🍃مگه یادم میره شری که شمر اینجا به پا کرد
🍃مگه یادم میره با چکمه هاش، رو سینه جا کرد
🍃مگه یادم میره چند ضربه زد سرُ جدا کرد
حسیــــــــن
واااااااااااای
🍂میبینی عمه، مادرتم تو راهِ
🍂فقط عموم نیست، بابام تو قتلگاهِ
🍁#هَل_مِن_مُعینشو شنیدن
🍁همه به مقتلش رسیدن
🍁امید اجداد تو هستم
🍁دیر برسم سر بریدن
#کانال_تخصصی_روضه
#حاج_عباس_طهماسب_پور
🆔http://eitaa.com/rozehajabbas