🔰فراز هایی از مقاله سیره پیامبر در برخورد با حرمت شکنان و مرتدان به نقل از سایت شیعه شناسی:
استهزاء» از واژه «هزو» به معنای چیزی را به شوخی و ریشخند و مسخره گرفتن است. این کار در صورتی که در مورد مقدّسات و ضروریات دین صورت پذیرد و لازمه آن انکار ضروریات باشد، از جمله مواردی است که منجر به ارتداد از دین خواهد شد و در صورتی که این کار از کسی در خصوص پیامبراسلام صلی الله علیه و آله سر بزند، تحت عنوان «سبّ النبی صلی الله علیه و آله » قرار گرفته، جرم محسوب می گردد. حرمت شکنان عصر نبوی موّرخان مسلمان نام کسانی که در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله از دین اسلام بازگشته، مرتد شدند را ثبت و ضبط نموده اند. برخی از اینان به صراحت، از دین اسلام بازمی گشتند و برخی با استهزای پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان و سرودن اشعار هجوآمیز، دشمنی خود را با اسلام علنی می کردند. در میان این افراد، کسانی وجود دارند که سابقه مسلمانی نداشتند و مرتد محسوب نمی شدند، اما جرمشان در هجو و سبّ پیامبر صلی الله علیه و آله و مسخره کردن او با سرودن اشعار هجوآمیز ثابت است. در ذیل، ابتدا به معرفی «حرمت شکنان عصر نبوی» پرداخته و سپس سیره پیامبر صلی الله علیه و آله در برخورد با آنان ذکر شده است:
1. عبداللّه بن سعد بن ابی سرح: وی از مسلمانان اولیه و از کاتبان وحی بود که همراه مهاجران مکّه به مدینه هجرت کرد.(۵) او در مدینه فریفته شد و با گریختن به مکّه به قریش پناه برد و در تحقیر مسلمانان و پیامبر صلی الله علیه و آله و قرآن کریم تلاش نمود. عبداللّه در مکّه ادعا می کرد که همانند محمد صلی الله علیه و آله قران نازل می کند.(۶) برخی مفسرّان شأن نزول آیه «وَ من قال ساُنزل مثلَ ما انزلَ اللّه» (انعام: ۹۳) را درباره عبداللّه بن سعد مرتد دانسته اند.(۷) هر یک از موّرخان که نام او را برده اند، به ارتداد نیز تصریح دارند.(۸) برخی از تاریخ پژوهان نوشته اند: قراینی در دست است که نشان می دهد عبداللّه هنگام اقامت در مدینه، همچون جاسوسی دو جانبه به سر می برد.(۹)
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
2. عبداللّه بن خطل: بنابر نوشته ابن هشام، عبداللّه بن خطل مسلمانی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله او را به عنوان کارگزار زکات (مصدّق) به همراه مردی از انصار اعزام نمود. او همچنین غلام مسلمانی داشت که در خدمتش بود. در منزلگاهی به غلام دستور داد حیوانی ذبح کند و غذا تهیه نماید و خودش به خواب رفت. وقتی بیدار شد، غلام دستور او را اجرا نکرده بود. او غلام مسلمان را کشت و سپس مرتد گردید. واقدی می گوید: ابن خطل پس از ارتداد به مکّه گریخت و وقتی مکیان پرسیدند چرا به مکّه آمده است گفت: من دینی بهتر از دین شما نیافتم.(۱۳) یعقوبی می نویسد: او مرد انصاری را که همراهش بود، کشت و گفت اطاعت تو و محمد صلی الله علیه و آله واجب نیست.(۱۴) آلوسی نیز همانند ابن هشام مقتول را غلام عبداللّه معرفی کرده، می نویسد: او پس از کشتن غلامش مرتد گردید.(۱۵) بنابراین، این فرد دو جرم مرتکب شد: یکی کشتن مسلمانی و دیگری ارتداد از دین.
3و۴. فَرْتَنا و قریبه: این دو زن از کنیزان عبداللّه بن خطل بودند که با آوازخوانی، به هجو پیامبر و سبّ و دشنام آن حضرت می پرداختند.(۱۶) مرحوم صاحب جواهر نیز از این دو کنیز، که با آوازخوانی پیامبر صلی الله علیه و آله را هجو می کردند، یاد نموده است.(۱۷)
5. مقیس بن حبابه:(۱۸) وی مسلمانی بود که برادرش توسط یکی از انصار به خطا کشته شده بود. او با این که دیه برادر مقتول خود را دریافت کرد، قاتل را کشت.(۱۹) مقیس پس از ارتکاب این جنایت، با حالت شرک به سوی قریش بازگشت و مرتد گردید.(۲۰) یعقوبی به کشته شدن او در حالت کفر و ارتداد تصریح کرده است.(۲۱) بنابراین، مقیس نیز مانند عبدالله بن خطل مرتکب دو جرم شد: قتل نفس و ارتداد از دین.
6. حویرث بن نقیذ بن وهب: وی از استهزاکنندگان و آزاردهندگان رسول خدا صلی الله علیه و آله در مکه بود. او از جمله افرادی است که هنگام مهاجرت دختران پیامبر صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه به آنان حمله کرد و به زمینشان انداخت.(۲۲) یعقوبی علاوه بر آزار دادن پیامبر صلی الله علیه و آله توسط حویرث می نویسد: او به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سخنان زشت می گفت.(۲۳)
7. ساره کنیز عمرو بن هاشم: این زن از آزاردهندگان پیامبر صلی الله علیه و آله بود و علاوه بر آن، به رسول خدا صلی الله علیه و آله دشنام می داد.(۲۴) ساره پیش از فتح مکه هم نامه حاطب بن ابی بلتعه را، برای رساندن خبر حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله به سوی قریش می برد که توسط حضرت علی علیه السلام دستگیر شد.(۲۵) بنابراین، او هم پیامبر را سبّ می نمود و هم برای دشمنان مسلمانان جاسوسی می کرد.
8. هند بنت عتبه: این زن همسر ابوسفیان و از دشمنان سرسخت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. او در جنگ اُحُد به همراه همسرش شرکت کرد و هرگاه به وحشی غلام جبیر بن مطعم، می رسید او را به انتقام جویی تحریک می کرد. او به همراه دیگر زنان قریش، شهدای اسلام را در جنگ احد مثله نمود، به طوری که از گوش و بینی آنان برای خود خلخال و گردنبند ساخته بود. هم اوست که کبد حمزه عموی پیامبر صلی الله علیه و آله را به دندان گرفت. بنا بر نوشته مرحوم آیتی، این زن گستاخی و هرزگی را از حدّ گذراند.(۲۶)
9. هبّار بن اسود: وی نخستین کسی است که به زینب، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله ، در حال هجرت از مکه به مدینه، حمله نمود و باعث سقط جنین او گردید.(۲۷)
10. عصماء امّ المنذر بنت مروان: او از زنان تیره بنی خُطمه بود که در مجالس اوس و خزرج، با سرودن اشعار، مردم را علیه پیامبر صلی الله علیه و آله تحریک می کرد. علاوه بر این، او آن حضرت را سبّ می نمود.(۲۸)
11. کعب بن اشرف: او شاعری یهودی بود که با شنیدن خبر پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، به مکّه رفت و به قریش تسلیت گفت. وی با سرودن اشعار درباره کشته شدگان بدر، قریش را به انتقام از مسلمانان تحریک می کرد. او پس از بازگشت به مدینه، شروع به سرودن اشعار عشقی و جنسی درباره زنان مسلمان نمود و این کار موجب آزردگی خاطر مسلمانان گردید.(۲۹) سیره پیامبر رحمت در برخورد با حرمت شکنان شیوه برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله با مرتدان، مستهزئان و دیگر حرمت شکنان، به خصوص در فتح مکّه، قابل توجه است. رفتار ایشان با اهل مکّه شهری که در آن بیست سال ایشان را به انواع گوناگون، آزار و تحقیر کرده بودند نجیبانه و در خور یک پیغمبر رحمت بود؛ بسیاری از بدخواهان و دشمنان را عفو کردند، اما ده تا دوازده نفر را استثنا نمودند.(۳۰) آن حضرت روز پیروزی مکه را روز «مرحمت» نامیدند و برخی اصحاب را که آن روز را روز انتقام و «ملحمه» می نامیدند، نهی فرمودند. ایشان سه گروه را امان دادند: هرکس وارد مسجد گردد؛ هر کس به خانه ابوسفیان وارد شود؛ یا هر که در خانه خود بماند و در را به روی خود ببندد
.(۳۱) با این حال، آن پیامبرالهی و الگوی مؤمنان از این قاعده عمومی رحمت، عده ای را با اسم معیّن، استثنا نمودند و فرمودند: هر کجا اینان را یافتید، بکشید، گرچه به پرده کعبه چنگ زده باشند.(۳۲) از یازده نفر افراد یادشده، نُه نفرشان از کسانی اند که در فتح مکّه از قاعده رحمت استثنا شدند و رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را مهدورالدّم اعلان کردند.(۳۳) این استثنا از قاعده رحمت، نشانگر آن است که گاهی رفتار مخالفان اسلام پیامدهایی به دنبال دارد که نمی توان به سادگی از آن اغماض نمود و با تسامح گذشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله هر ستمی را، تا آن جا که متوجه شخص ایشان بود عفو و اغماض می کردند و به انتقام برنمی خاستند و تنها در آن جا خشم می گرفتند که حرمتی از حرمات و حقّی از حقوق الهی و اجتماعی مورد تجاوز واقع می شد.(۳۴) آن حضرت در مسائل اصولی، هرگز نرمش نشان نمی دادند، در حالی که در مسائل شخصی فوق العاده نرم و مهربان بودند. بنابراین، نباید میان این دو (مسائل شخصی و اصولی) خلط شود و اگر قرآن خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «فَبِما رحمهٍ من اللّهِ لنتَ لهُم و لو کُنتَ فظّا غلیظ القلب لا نفضّوا من حولک» (آل عمران: ۱۵۹) مراد تندخو و خشن نبودن در رهبری و مدیریت است. نه انعطاف در مسائل اصولی.(۳۵) بر همین اساس، محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که مردی از قبیله هُذیل، به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دشنام می گفت. خبر به پیامبر رسید. حضرت فرمودند: چه کسی او را کفایت می کند؟ دو نفر از انصار اعلان آمادگی کردند و به ناحیه «عربه» در نزدیکی مدینه رفتند. آنان مرد دشنام دهنده را یافتند و گردن زدند و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بازگشتند. محمد بن مسلم می گوید از امام باقر علیه السلام پرسیدم: اگر الان هم کسی سبّ پیامبر صلی الله علیه و آله کند، باید کشته شود؟ امام باقر علیه السلام فرمودند: اگر بر خودت نمی ترسی، او را بکش.(۳۶) پیامبری که در مسائل اصولی و رعایت قوانین الهی و آنچه مربوط به حقوق الهی و اجتماعی است، چنین با صلابت و قاطعیت می باشند، در سلوک فردی و شخصی نرم و ملایم هستند. بدین روی، وقتی فردی یهودی به بهانه این که از پیامبر صلی الله علیه و آله طلب کار است، در کوچه جلوی آن حضرت را می گیرد و هرچه پیامبر صلی الله علیه و آله با نرمش رفتار می کنند، یهودی خشونت بیش تری از خود نشان می دهد، این رفتار پیغمبرانه او موجب می شود که یهودی همان جا، مسلمان گردد.(۳۷) سرنوشت حرمت شکنان از حرمت شکنانی که نام آن ها برده شد، برخی کشته شدند و برخی امان گرفتند. عبدالله بن سعد بن ابی سرح، که پیامبر صلی الله علیه و آله او را مهدور الدّم معرفی کرده بود، فرار کرد و به عثمان، برادر رضاعی اش پناه برد. عثمان از پیامبر صلی الله علیه و آله در جمع اصحاب برای او امان خواست. حضرت سکوتی طولانی نمودند و سپس فرمودند: بله. رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحابشان فرمودند: «چرا او را نکشتید؟ من سکوت کردم تا یکی از شما گردن او را بزنید.» مردی از انصار گفت: چرا اشاره نکردید؟ فرمودند: «پیامبر با اشاره کسی را نمی کشد.» ابن ابی سرح به بزرگی جرم خود اعتراف داشت و با این که امان یافته بود، امّا بر جان خود هراس داشت.(۳۸) قابل توجه است که پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که بر اجرای حکم الهی درباره مرتدّی همچون عبدالله بن سعد پافشاری می کنند، اما این نکته اخلاقی را نیز رعایت می کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله با اشاره کسی را نمی کشد یا شایسته نیست این گونه بکشد. عبدالله بن خطل، که به دلیل ارتداد و کشتن مسلمانی بی گناه، توسط پیامبر صلی الله علیه و آله خونش مباح گردیده بود، در حالی که خود را به پرده کعبه آویخته بود، به وسیله ابوبرزه اسلمی و سعید بن حریث کشته شد.(۳۹) مقیس بن حبابه نیز در همان روز فتح مکه، در حال ارتداد به دست نمیله بن عبداللّه کشته شد. او علاوه بر ارتداد، مسلمانی را هم کشته بود.(۴۰) دو کنیز عبدالله بن خطل، که با آوازخوانی، پیامبر صلی الله علیه و آله را هجو می کردند و به دستور پیامبر خونشان مباح شده بود، یکی از آن ها کشته شد و دیگری فرار کرد و بعدها از پیامبر صلی الله علیه و آله امان خواست و حضرت او را امان دادند.(۴۱) حویرث بن نقیذ، که از استهزاکنندگان پیامبر صلی الله علیه و آله و دشنام دهنده به آن حضرت بود و علاوه بر آن، به دختران پیامبر صلی الله علیه و آله در هجرت از مکه به مدینه حمله کرده بود، توسط پیامبر صلی الله علیه و آله خونش مباح گردید، و به دست علی علیه السلام کشته شد.(۴۲)
ساره که علاوه بر دشنام به پیامبر صلی الله علیه و آله ، برای مشرکان مکّه جاسوسی نموده و در فتح مکه مهدورالدّم شده بود، به روایت مقریزی، در همان روز کشته شد؛ اما به روایت ابن اسحاق، رسول خدا صلی الله علیه و آله به او امان دادند تا بعدها زیردست و پای اسبی کشته شد.(۴۳) هند دختر عتبه، یکی از چهار زنی که روز فتح مکه دستور کشتن آن ها داده شد، با تمام گستاخی ها و هرزگی هایی که انجام داده بود، در فتح مکه، در میان زنان قریش، ناشناس نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و درخواست عفو و گذشت نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله از وی درگذشتند و اسلام و بیعت او را پذیرفتند.(۴۴) هبّار بن اسود، که به زینب، دختر پیامبر صلی الله علیه و آله ، حمله کرده و باعث سقط جنین او شد و آن حضرت دستور داده بودند هر کجا او را یافتند، بکشند، فرار کرد و پنهان گردید و پس از فتح مکه و در بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از «جعرانه» ناگهان بر ایشان درآمد و بر پیامبر سلام داد و شهادتین بر زبان جاری ساخت و گفت: ای پیامبر خدا، من از تو گریختم و خواستم به کشور عجمان روم، اما بزرگواری و بخشندگی تو را به یاد آوردم و به گذشت تو از کسانی که با تو نادانی کرده اند، امیدوار شدم. ای پیامبر خدا، ما مردمانی مشرک بودیم و خدا ما را به وسیله تو به راه آورد و ما را نجات بخشید. اکنون از نادانی من درگذر و از بدی های من چشم بپوش که من به گناه خود اعتراف دارم و به بدکاری خویش اقرار می کنم. رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ وی گفتند: تو را بخشیدم. خدا درباره ات نیکی نمود و تو را به اسلام هدایت کرد و اسلام، گذشته را از میان می برد.(۴۵) در این جا، باید توجه داشت که میان برخورد تسامحی در مسائل اصولی با حرمت شکنان و برخورد کریمانه همراه با عفو و گذشت پس از اظهار ندامت خاطی، فرق است. علاوه بر افرادی که در فتح مکه به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله مورد تعقیب قرار گرفتند و برخی کشته شدند و برخی دیگر امان یافتند، کعب بن اشرف و عصماء بنت مروان نیز به فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به قتل رسیدند. همان گونه که گفته شد، عصماء در مجالس اوس و خزرج با سرودن اشعار پیامبر صلی الله علیه و آله را دشنام می داد و مردم را علیه ایشان تحریک می کرد. در میان قبیله «بنی خطمه» تنها یک نفر به نام عمیر بن عدی مسلمان بود. عمیر با شنیدن دشنام پیامبر صلی الله علیه و آله توسط آن زن، او را کشت و خبر کشتن را به پیامبر صلی الله علیه و آله رساند. رسول خدا صلی الله علیه و آله کار او را یاری خدا و رسولش نامیدند.(۴۶)
هدایت شده از روضه های مکتوب ( متن روضه اهل بیت )
🔰روایاتی درباره ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و سخن گفتن ایشان با حضرت خدیجه در شکم مادر:
🔸حضرت خديجه (رضى الله عنها) گويد: «هنگامى كه به فاطمه حامله شدم از او احساس سنگينى نمى كردم و خفيف و سبك بود و در شكم با من صحبت مى كرد.
نزديك وضع حمل كه شد چهار زن كه زيبائى و نورانيتشان را نمى توان توصيف كرد بر من وارد شدند، يكى از آنان گفت: من مادرت حواء هستم، ديگرى گفت: من آسيه دختر مزاحم مى باشم، سومى گفت: من كلثوم خواهر موسى هستيم و ديگرى گفت: من مريم دختر عمران و مادر عيسى مى باشم، آمده ايم كه به كارهاى مربوط به وضع حمل تو رسيدگى كرده و تو را در اين كار كمك كنيم بعد از لحظاتى فاطمه ديده به جهان گشود و سر بر سجده گذاشته و انگشتش را به سوى آسمان بالا برد».(1)
🔸و نيز هنگامى كه كفار از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) خواستند كه شكافته شدن ماه را به آنان نشان دهد چند روزى بيشتر به تولد حضرت فاطمه نمانده بود، خديجه مى گفت: «اى واى چه بسيار زيان كار است آن كسى كه محمد را تكذيب مى كند، او بهترين فرستاده خدا و پيامبر است»!، در اين هنگام فاطمه از درون شكم او را صدا زده و گفت: «#مادرم_غمگين_و_محزون_مباش_و_نترس_همانا_خداوند_با_پدرم_مى_باشد»، بعد از آنكه دوران حمل پايان يافت و مدت كامل شد، فاطمه متولد شد و با پرتو رخسارش گيتى منور گرديد.(2)
🔸حضرت رسول (صلى الله عليه و آله )فرمود: «جبرئيل سيبى از بهشت برايم آورد، آن را خورده و با خديجه هم بستر شدم و او به فاطمه حامله شد و خديجه خود گويد كه من به صورت خفيف و سبك حامله شده ام، و در شكم با من سخن مى گويد او به هنگام وضع حمل به دنبال زنان قريش فرستاد تا بيايند و در كارهاى زنانه مربوط به وضع حمل كمك كنند، آنان نيامده و گفتند: نزد تو نمى آئيم زيرا تو همسر محمد شده اى».(3)
🔸شيخ عزالدين عبدالسلام شافعى گويد: هنگامى كه خديجه به فاطمه حامله شد، در شكم وى با او صحبت مى كرد، او اين جريان را از پيامبر خدا پنهان مى داشت، روزى حضرت بر او وارد شد و ديد بدون اينكه در خانه كسى باشد خديجه صحبت مى كند، پرسيد با چه كسى صحبت مى كردى؟ پاسخ داد با كودكى كه در شكم دارم، او با من صحبت مى كند، حضرت فرمود: اى خديجه تو را بشارت مى دهم، اين دخترى است كه خداوند او را مادر يازده جانشين من قرار داده است كه بعد از من و بعد از پدرشان مى آيند.(4)
🔸در ضمن حديثى طولانى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «روزى رسول خدا وارد منزل شد و شنيد كه خديجه با كسى صحبت مى كند، به او فرمود: اى خديجه، چه كسى با تو صحبت مى كرد؟ گفت: كودكى كه در شكم دارم با من سخن مى گويد و با من انس مى گيرد، فرمود: اين جبرئيل است كه به من بشارت مى دهد كه او دختر است، آفريده اى پاك و خوش قدم و با يمن و بركت است، بزودى خداوند متعال نسل مرا از او و از نسل او امامان را در بين امت قرار خواهد داد».(5). (6)
پی نوشت: (1). ينابيع الموده، قندوزى، ص 198.
(2). الروض الفائق، ص 314.
(3). ذخائر العقبى، ص 44.
(4). احقاق الحق، ج 10،ص 12.
(5). بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 16، ص 80.
(6). گردآوری از: فاطمه زهرا (سلام اله علیها) شادمانی دل پیامبر(صلی الله علیه و آله)، احمد رحمانی همدانی، ترجمه: سیّد حسن افتخار زاده، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، قم، 1376هـ ش، چاپ سوّم، ص193-194.
به نقل از سایت آیت الله مکارم
کانال صوت، شعر و متن روضه (آرشیو کانال):
@rozehayemaktoubb
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰شرایط شفاعت حضرت زهرا از زنان امت پیامبر (صلی الله علیه و آله)
🔸رسول خدا فرمود:
«گويا مينگرم دخترم فاطمه را كه روز قيامت بر اسبى از نور سوار است
و از طرف راست او هفتاد هزار فرشته
و از سمت چپ او هفتاد هزار
و جلو روی او
و به دنبال او نیز هر كدام هفتاد هزار فرشته باشد
و زنان امتم را به بهشت رهبرى كند.
حضرت رسول در ادامه فرمود:
هر زنى در شبانه روز پنج نماز بخواند
و ماه رمضان را روزه دارد
و حج خانه خدا كند
و زكات مالش را بپردازد
و شوهرش را اطاعت كند
و پس از من پيرو على باشد
به شفاعت دخترم فاطمه به بهشت رود
و او سيده زنان عالميان است.
متن حدیث:
وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى اِبْنَتِي فَاطِمَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ عَلَى نَجِيبٍ مِنْ نُورٍ عَنْ يَمِينِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ عَنْ يَسَارِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ بَيْنَ يَدَيْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ خَلْفَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ تَقُودُ مُؤْمِنَاتِ أُمَّتِي إِلَى اَلْجَنَّةِ فَأَيُّمَا اِمْرَأَةٍ صَلَّتْ فِي اَلْيَوْمِ وَ اَللَّيْلَةِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ حَجَّتْ بَيْتَ اَللَّهِ اَلْحَرَامَ وَ زَكَّتْ مَالَهَا وَ أَطَاعَتْ زَوْجَهَا وَ وَالَتْ عَلِيّاً بَعْدِي دَخَلَتِ اَلْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ اِبْنَتِي فَاطِمَةَ وَ إِنَّهَا لَسَيِّدَةُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ
الأمالی (للصدوق) ج ۱، ص ۴۸۶
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰نوحه خوانی جبرئیل برای سیدالشهدا
🔹روح القدس که پیش لسان فرشته هاست
از پیروان مرثیه خوانان کربلاست
این ماتم بزرگ نگنجد در این جهان
آری در آن جهان دگر تیر این عزاست
کرده سیاه حله نور این عزای کیست
خیرالنسا که مردمک چشم مصطفاست
بنگر به نور چشم پیمبر چه میکنند
این چشم کوفیان چه بلا چشم بیحیاست!
وحشی بافقی
🔸بحار الانوار نقل می کند:
جبرئیل به آدم آموخت که بگو «یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن والحسین و منک الاحسان»
حضرت آدم تا نام حسین را بر زبان آورد اشکش جاری شد و قلبش شکست!
پرسید برادرم جبرئیل! در هنگام ذکر این نام پنجم قلبم شکست و اشکم جاری شد!
جبرئیل فرمود ای آدم این فرزند تو به مصیبتی دچار می شود که مصیبت های دیگر در نزد آن کوچک است!
آدم پرسید: چه مصیبتی!
جبرئیل شروع به مرثیه سرایی برای حسین کرد و فرمود:
آدم او را تشنه، غریب و تک و تنها می کشند! هیچ یاوری و کمک کاری ندارد!
ای کاش او را میدیدی که فریاد میزند: واعطشاه! وا قلة ناصراه!
طوری که عطش بین او و آسمان مانند دود مانع می شود ولی کسی او را جز با شمشیر جواب نمی گوید و جز شربت مرگ به او نمی دهند.
سپس سر او را مانند قربانی از پشت سر ذبح می کنند و خانواده او را به اسارت میبرند و سرهای شهیدان را به همراه بانوان حرم او در شهرها می گردانند.
این چنین در علم خدای منان گذشته است.
اینجا بود که آدم و جبرئیل و مانند مادر فرزند از دست داده برای حسین گریه کردند!
متن:
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج44 ؛ ص245
وَ رَوَى صَاحِبُ الدُّرِّ الثَّمِينِ فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى- فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ «1» أَنَّهُ رَأَى سَاقَ الْعَرْشِ وَ أَسْمَاءَ النَّبِيِّ وَ الْأَئِمَّةِ ع فَلَقَّنَهُ جَبْرَئِيلُ قُلْ يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ يَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مِنْكَ الْإِحْسَانُ فَلَمَّا ذَكَرَ الْحُسَيْنَ سَالَتْ دُمُوعُهُ وَ انْخَشَعَ قَلْبُهُ وَ قَالَ يَا أَخِي جَبْرَئِيلُ فِي ذِكْرِ الْخَامِسِ يَنْكَسِرُ قَلْبِي وَ تَسِيلُ عَبْرَتِي قَالَ جَبْرَئِيلُ وَلَدُكَ هَذَا يُصَابُ بِمُصِيبَةٍ تَصْغُرُ عِنْدَهَا الْمَصَائِبُ فَقَالَ يَا أَخِي وَ مَا هِيَ قَالَ يُقْتَلُ عَطْشَاناً غَرِيباً وَحِيداً فَرِيداً لَيْسَ لَهُ نَاصِرٌ وَ لَا مُعِينٌ وَ لَوْ تَرَاهُ يَا آدَمُ وَ هُوَ يَقُولُ وَا عَطَشَاهْ وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهْ حَتَّى يَحُولَ الْعَطَشُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ السَّمَاءِ كَالدُّخَانِ فَلَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ إِلَّا بِالسُّيُوفِ وَ شُرْبِ الْحُتُوفِ فَيُذْبَحُ ذَبْحَ الشَّاةِ مِنْ قَفَاهُ وَ يَنْهَبُ رَحْلَهُ أَعْدَاؤُهُ وَ تُشْهَرُ رُءُوسُهُمْ هُوَ وَ أَنْصَارُهُ فِي الْبُلْدَانِ وَ مَعَهُمُ النِّسْوَانُ كَذَلِكَ سَبَقَ فِي عِلْمِ الْوَاحِدِ الْمَنَّانِ فَبَكَى آدَمُ وَ جَبْرَئِيلُ بُكَاءَ الثَّكْلَى.
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
هدایت شده از روضه های مکتوب ( متن روضه اهل بیت )
روضه کوتاه امام هادی (علیه السلام)
⭕️شایسته است روضه اهل بیت با حال توجه خوانده شود.
🔰السلام علیک یا ابا الحسن یا علی ابن محمد ایها الهادی یابن رسول الله
فدات بشم آقا جان ای کاش الان کنار حرم با صفات عرض ارادت می کردیم
شیخ عباس قمی می نویسه متوکل کافرترین بنی العباس بود به امیرالمومنین جسارت می کرد بارها به امام هادی جسارت می کرد
به خونه امام هادی حمله می کردن آقا رو شبونه میکشوندن به دارالخلافه
یه روز در حضور همه مردم، بنی هاشمو پیاده دنبال خودش کشوند خودش سواره بود، امام هادی پیاده ،
بنی هاشم بعد این ماجرا اومدن پیش امام هادی گفتن "آقا ایکاش کسی بود این ملعون رو نفرین می کرد"
فرمود "کسی هست که ناخن او از ناقه صالح نزد خدا با ارزش تره"
#فی_هذا_العالم_من_قلامة_ظفره_اکرم_علی_الله_من_ناقة_ثمود
یعنی خودم دعا می کنم، نفرین می کنم. بعد فرمود"تمتعوا فی دارکم ثلاثه ایام"
شاید هنوز سه روز تموم نشده بود متوکل به درک واصل شد
میخوام عرض کنم آقا جان اینجا شما دشمنو نفرین کردید یه جا هم تو مسجد پیغمبر زهرای مرضیه همین نفرینو کرد
آخه با اینکه بچه شو بین در و دیوار ازش گرفتن...
با همون سینه زخمی ...
با همون پهلوی شکسته...
کشان کشان خودشو رسوند وسط کوچه چنگ زد به پیراهن علی...
صدا زد "والله لا ادعکم تجرون ابن عمی ظلما"
به خدا نمیگذارم پسر عمومو ببرید!
هر چی تهدید کردن...
هر چی تازیانه زدن ...
دیدن زهرا علی رو رها نمیکنه...
دستور داد قنفذ با غلاف شمشیر...!
علی رو به مسجد بردن...
جان علی در خطر بود...
حالا دست شکسته زهرا زخمی شده بود روی زخمای دیگه
زهرا تا به حال زبان به نفرین باز نکرده بود...!
اما اینجا صدا زد "مردم به خدا ناقه صالح نزد خدا گرامی تر از من نیست"
#فما_ناقة_صالح_باکرم_علی_الله_منی
اگه علی رو رها نکنید نفرینتون می کنم...
سلمان به دستور علی خودشو رسوند و زهرا رو آروم کرد ...!
یا امام هادی روز شهادت شماس نمیدونم اینجا بر شما اهل بیت سخت تر گذشت یا عصر عاشورا...!
یکی از جاهایی که ابی عبدالله روز عاشورا نفرین کرد روضه شیرخواره است
اشاره ای کنیم همه حوائج و گرفتاری ها و بیماران مد نظر باشن
حسین آمد به میدانو علی اصغر در آغوشش
چو ابری بر رخ ماهی عبای شاه رو پوشش
میگن عباشو به دوش انداخته بود
گفتن شاید اومده ما رو به قرآن قسم بده...!
دیدن از زیر عبا بچه شیر خوارش رو بلند کرد روی دست گرفت
صدا زد: #یا_قوم_ان_لم_ترحمونی_فارحموا_هذا_الطفل
مردم اگه به من رحم نمی کنید به این بچه شیرخواره رحم کنید
"اما ترونه کیف یتلظی عطشا"
مگه نمیبینید علی چه طور بیتابی میکنه
ببینید ...
ببینید...
گلم رنگ ندارد...
سر جنگ ندارد...
مردم ببینید به تن علی لباس نظامی نکردم
مردم ببینید قد علی از شمشیرای شما کوتاه تره
یا صاحب الزمان دیگه نمیگم چی شد فقط یه وقت ابی عبدالله دید دستاش از خون علی گرم شد
علی داره آروم آروم رو دست بابا دست و پا میزنه
اینجا بود دست برد زیر گلوی علی خون ها رو با آسمان ریخت
صدا زد: #اللهم_لا_یکون_علیک_اهون_من_فصیل
خدایا علی من کمتر از بچه ناقه صالح نباشه
ای گل یاس سپیدم صاعقه زد ساقه ات را
با چه رویی سوی خیمه من برم قنداقه ات را...!
الا لعنة الله علی القوم الظالمین
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
خدایا ثوابی از این ذکر مصیبت رو به روح امام و شهدا خصوصا حاج قاسم برسان✅
رهبر عزیز تر از جانمون به حق امام زمان محافظت بفرما✅
گرفتاری ها خصوصا گرفتاری این بیماری اخیر رو خصوصا از بیماران و خانواده هاشون رفع بفرما✅
هدیه به همه حق داران امام و شهدا خصوصا حاج قاسم صلوات.🌹
#امام_هادی
#شهادت_امام_هادی
#روضه_امام_هادی ( علیه افضل صلوات المصلین)
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
#امام_هادی علیهالسلام
#غزل
🔹من اَتاکُم نَجَی🔹
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
یا علیَّ النَّقیّ و یا هادی
حرم تو بهشت قرب خداست
آسمان خاکبوس گنبد تو
کهکشان پیش پای تو برخاست
«مَهْبِطَ الْوَحْی» و «مَعْدِنَ الرَّحْمَة»
دل دریایی و زلال شماست
ذرّه با یک اشارهات خورشید
قطره با یک نگاه تو دریاست
«مَن عَصاکُم فَقَد عَصَی الله» است
که مطیع شما، مطیع خداست..
«قَد نَشَرتُم شَرایِعَ الاَحکام»
راه غیر از شما فریب و خطاست
«قولُکُم صِدق، فِعلُکُم حَقٌّ
اَمرُکُم مُتَّبَع» که حکم قضاست
بسته بر بال هر ملک آمین
نَفَس جاری تو عین دعاست..
مشعل جامعه کبیرۀ تو
به یقین رهگشای اهل ولاست..
و خدا در طلیعۀ خلقت
عرش خود را به نورتان آراست..
📝 #محمود_شریفی
🌐 shereheyat.ir/node/3994
✅ @ShereHeyat
غلامرضا سازگار"
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی
بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی
یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل»
در آینه صبح و مسا حضرت هـادی
دل سوخته از طعنه و از زخم زبانها
خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی
بردند همان شب که سوی بـزم شرابت
چون از تو نکردند حیا حضرت هادی
افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد
بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی
افسوس، به جور از حرم مادر و جدت
گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی
کس از غم ناگفتهات ای یوسف زهرا
آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی
کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟
ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی
بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر
حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی
در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر
شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی
"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند
ای کشته بیجرم و خطا حضرت هادی
درسامرا ازداغ يارم گشته غوغا
كايد صداي ناله ي سوزان زهرا
رنگ شفق دارد رخ شمس هدايت
هادي دلها جان دهد درشهرغربت
ديده فروبسته اميدش يك نگاه است
تاكه بيايد مادر ش چشمش براه است
تاديده بررخسار نيلي اش گشايد
يا يك نظر برچادر خاكي نمايد
بيند اگر سيماي اوجان ميسپارد
جز اين به قلبش آرزو ديگر ندارد
ازسامرايش ميرسد بوي مدينه
خود گرچه ميسوز د ززهر جوروكينه
زهر جفا كي عمر اورا خاتمه داد
جان رازداغ غصه هاي فاطمه داد
شام غریبان امام هادی علیه السلام 1401.mp3
9.52M
روضه شام غریبان امام هادی علیه السلام ۱۴۰۱
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰درخواست امام هادی برای دعا در حرم سیدالشهدا
🔸خلاصه مضمون روایت:
امام هادی به علت بیماری خود از ابوهاشم جعفری می خواهد تا برای او در کنار حرم سیدالشهدا دعا کند.
این درخواست با تعجب برخی اصحاب مواجه می شود که چه نیازی است برای امام هادی در حائر حسینی دعا کند در حالیکه امام خود حائر است؟! [یعنی: حقیقت نور امام همان حقیقت نور سیدالشهدا است]
امام در پاسخ می فرمایند: این مکان هایی است که خدای متعال دوست دارد یاد او در آنجا ذکر شود.
🔹متن فارسی روایت:
کلینی با سند خود از سهل بن زیاد نقل میکند که:
ابوهاشم جعفری گفت: امام هادی علیهالسلام در بیماری خود، سراغ من و محمد بن حمزه فرستاد، محمد بن حمزه پیش از من خدمت امام علیهالسلام رسید، و به من گفت که امام علیهالسلام پیوسته میفرمود: کسی را برایم به حائر امام حسین علیهالسلام بفرستید، کسی را برایم به حائر حسینی بفرستید [1] .
من به محمد گفتم: چرا نگفتی: من به حائر حسینی میروم؟ سپس خود خدمت امام علیهالسلام رسیدم، و عرض کردم: فدایت شوم! من به حائر حسینی میروم، امام علیهالسلام فرمود: ببینید چگونه است؟ سپس فرمود: محمد، بهرهای از [جد خود] زید بن علی نبرده است، و نمیخواهم محمد این سخن را بشنود.
ابوهاشم جعفری [2] ادامه میدهد: من این ماجرا را برای علی بن بلال [3] گفتم، او گفت: امام هادی علیهالسلام با حائر حسینی چکار دارد، او خود [همچون]، حائر حسینی [دارای حرمت] است.
باز به سامرا رفتم، و خدمت امام هادی علیهالسلام رسیدم، چون خواستم برخیزم فرمود: بنشین، و چون انس حضرت علیهالسلام را با خود دیدم، سخن علی بن بلال را برایش نقل کردم، امام علیهالسلام فرمود: چرا به او نگفتی: رسول خدا صلی الله علیه و آله که حرمت او و هر مؤمنی بزرگتر از حرمت خانهی خداست، کعبه را طواف میکرد، و حجرالاسود را میبوسید، و خدای سبحان به او فرمان داده بود که در عرفه، وقوف کند، اینها جاهایی هستند که خدا دوست دارد در آنجاها یاد شود، من نیز دوست دارم تا در جاهایی که خدا میخواهد خوانده شود. برایم دعا کنند.
[سهل بن زیاد میگوید: من این سخن را از ابوهاشم شنیدم] ولی دیگران سخنی که من به یاد ندارم از او نقل کردهاند، و آن اینکه امام علیهالسلام فرمود: اینها جاهایی است که خدا دوست دارد در آن جاها عبادت شود، من نیز دوست دارم تا در جاهایی که خدا میخواهد عبادت شود برایم دعا کنند، چرا اینها را به علی بن بلال نگفتی؟
ابوهاشم میگوید: عرض کردم: فدایت شوم! اگر این پاسخها را میدانستم، دیگر آن را از شما نمیخواستم.
🔹متن روایت:
روی الکلینی:
عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن أبیهاشم الجعفری، قال: بعث الی أبوالحسن علیهالسلام فی مرضه، و الی محمد بن حمزة، فسبقنی الیه محمد بن حمزة، و أخبرنی محمد ما زال یقول: ابعثوا الی الحیر، ابعثوا الی الحیر.
فقلت لمحمد: ألا قلت له: أنا أذهب الی الحیر؟ ثم دخلت علیه، و قلت له: جعلت فداک، أنا أذهب الی الحیر، فقال: انظروا فی ذاک، ثم قال لی: ان محمدا لیس له سر من زید به علی، و أنا أکره أن یسمع ذلک.
قال: فذکرت ذلک لعلی بن بلال، فقال: ما کان یصنع [ب] الحیر و هو الحیر، فقدمت العسکر فدخلت علیه، فقال لی: اجلس، حین أردت القیام، فلما رأیته أنس بی ذکرت له قول علی بن بلال، فقال لی: ألا قلت له: ان رسول الله صلی الله علیه و آله کان یطوف بالبیت، و یقبل الحجر، و حرمة النبی و المؤمن أعظم من حرمة البیت، و أمره الله عزوجل أن یقف بعرفة، و انما هی مواطن یحب الله أن یذکر فیها، فأنا أحب أن یدعی [الله] لی حیث یحب الله أن یدعی فیها.
و ذکر عنه أنه قال: و لم أحفظ عنه، قال: انما هذه مواضع یحب الله أن یتعبد [له] له فیها، فأنا أحب أن یدعی لی حیث یحب الله أن یعبد، هلا قلت له کذا [و کذا]؟
قال: قلت: جعلت فداک، لو کنت أحسن مثل هذا لم أرد الأمر علیک - هذه ألفاظ أبیهاشم لیست ألفاظه - [4] .
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰جای دادن امام هادی در سرای گدایان توسط متوکل ملعون
روزی که حضرت هادی علیهالسلام وارد شهر سامرا شدند، متوکل در منزلی مخفی شد و امام علیهالسلام را به سرای فقرا بردند تا به حضرت توهین شود. امام یک روز در آنجا ماند، سپس متوکل خانهی جداگانهای در اختیار امام قرار داد. شخصی به نام صالح بن سعید میگوید: من خدمت امام رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم! در همهی امور میخواهند نور شما را خاموش کنند و در حق شما کوتاهی میکنند، به گونهای که شما را در مکانی نامناسب جای دادند! حضرت فرمود: ای سعید! چنین نیست که تو تصور میکنی، هنوز نسبت به ما شناخت پیدا نکردهای. سپس امام علیهالسلام با دست مبارکش اشارهای کرد و ناگاه باغهای خرم و سرسبز و نهرهایی پر از آب را مشاهده کردم. چشمانم حیرت زده شد و بسیار تعجب کردم. آن حضرت فرمود: ای سعید! ما هر جا باشیم، چنین قدرتی را داریم و چنین امکاناتی برای ما فراهم است و در خانهی گدایان نیستیم.
قال الصفار:
حدثنا الحسین بن محمد بن عثمان، عن معلی بن محمد بن عبدالله، عن محمد بن یحیی، عن صالح بن سعید قال: دخلت الی أبیالحسن علیهالسلام، فقلت: جعلت فداک، فی کل الأمور أرادوا اطفاء نورک و التقصیر بک حتی أنزلوک هذا الخان الأشنع، خان الصعالیک.
فقال: هاهنا أنت یا ابن سعید! ثم أومأ بیده، فقال: انظر، فنظرت فاذا بروضات آنقات، و روضات ناضرات، فیهن خیرات عطرات، و ولدان کأنهن اللؤلؤ المکنون، و أطیار و ظباء و أنهار تفور، فحار بصری و التمع، و حسرت عینی و قال: حیث کنا فهذا لنا عتید، ولسنا فی خان الصعالیک.
پی نوشت ها:
(1) بصائر الدرجات: 406 ح 7،
دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 66
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
با ابوهاشم جعفری از یاران با عظمت امام هادی علیه السلام آشنا شوید:
https://lib.eshia.ir/71809/1/113
🔰ابا عبدالله مقدم است!
فضیلت زیارت سیدالشهدا در لسان امام هادی علیه السلام
کلینی با سند خود از ابراهیم بن عقبه نقل میکند که گفت:
به امام هادی علیهالسلام نامه نوشتم، و از او دربارهی [فضیلت] زیارت امام ابیعبدالله الحسین علیهالسلام، و امام موسی کاظم علیهالسلام، و امام جواد علیهالسلام پرسیدم.
امام علیهالسلام در پاسخم نوشت: [زیارت] ابیعبدالله [امام حسین علیهالسلام]، مقدم [و افضل] است، و این [که زیارت هر سه امام علیهالسلام را انجام دهی]، جامعتر، و پاداشش بزرگتر است.
روی الکلینی:
عن محمد بن یحیی، عن حمدان القلانسی، عن علی بن محمد الحضینی، عن علی بن عبدالله بن مروان، عن ابراهیم بن عقبة قال: کتبت الی ابیالحسن الثالث علیهالسلام أسأله عن زیارة أبیعبدالله الحسین، و عن زیارة أبیالحسن، و أبیجعفر علیهماالسلام أجمعین؟
فکتب الی: أبوعبدالله علیهالسلام المقدم، و هذا أجمع و أعظم أجرا
ترجمه و متن براساس دانشنامه امام هادی علیه السلام
#شب_جمعه
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰فضیلت زیارت سیدالشهدا در کلام امام هادی علیه السلام
ابنقولویه با سند خود از علی بن جعفر همانی نقل میکند که گفت:
از امام هادی علیهالسلام شنیدم میفرمود: هر که از خانهاش به قصد زیارت امام حسین علیهالسلام بیرون آید، و به سوی فرات رفته از آن غسل [زیارت کند]، خدا او را از رستگاران مینویسد، و چون به امام حسین علیهالسلام سلام کند، خدا او را از کامیابان مینویسد، و چون از نمازش فارغ شود، فرشتهای نزد او آید، و گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو سلام میرساند، میفرماید: تمام گناهانت بخشیده شد، عمل [خود] را از سر بگیر.
قال ابنقولویه:
حدثنی أبومحمد هارون بن موسی التلعکبری، عن أبیعلی محمد بن همام بن سهیل، عن أحمد بن مابنداد، عن أحمد بن المعافی الثعلبی، عن أهل رأس العین، عن علی بن جعفر الهمانی، قال: سمعت علی بن محمد العسکری علیهماالسلام یقول:
من خرج من بیته یرید زیارة الحسین علیهالسلام، فصار الی الفرات فاغتسل منه، کتب الله من المفلحین، فاذا سلم علی أبیعبدالله، کتب الله من الفائزین، فاذا فرغ من صلاته أتاه ملک، فقال: ان رسول الله صلی الله علیه و آله یقرئک السلام، و یقول لک: أما ذنوبک فقد غفر لک، استأنف العمل .
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰روایت پیاده راه بردن امام هادی به دستور متوکل در نقل راوندی
راوندی از ابوالقاسم بغدادی، و او از زرافه نقل میکند که گفت:
در یک روز عیدی، متوکل خواست که امام هادی علیهالسلام را پیاده به دربار خود بیاورد، وزیرش گفت: این کار را نکن، خوب نیست، مردم بد میگویند. متوکل گفت: در این چارهای نیست. وزیر گفت: اینک که چارهای نیست، به فرماندهان و بزرگان نیز دستور ده که پیاده بیایند، تا مردم گمان نکنند که فقط با ابوالحسن این کار را کردهای.
متوکل آن دستور را داد، و امام نیز پیاده آمد، هوا گرم بود، و امام در حالی که عرق کرده بود به دالان دربار رسید. زرافه میگوید: من با او دیدار کردم، و او را در دالان نشاندم، و با دستمال عرق چهره مبارکش را پاک کردم، و گفتم: [آقا جان!] پسر عموی تو [متوکل] با همه این کار را کرده است، از او ناراحت نباش. فرمود: بس است، «سه روز [دیگر] در خانههایتان بهره برید، این وعدهای است [الهی] که [در آن] دروغ نخواهد بود» نزد من معلمی بود که اظهار تشیع میکرد. من زیاد با شوخی به او رافضی میگفتم، شامگاه به خانه برگشتم و گفتم: رافضی! بیا تا با تو سخنی بگویم که امروز از امامت شنیدهام، گفت: چه شنیدهای؟ و من فرموده امام را برایش گفتم، گفت: ای دربان! تو خود این سخن را از حضرت علیهالسلام شنیدی؟
گفتم: آری، گفت: به حق آن خدمتی که به تو کردهام، حق تو بر من واجب است نصیحتم را بشنو گفتم: میشنوم. گفت: اگر امام هادی علیهالسلام آن را فرموده باشد، خو را ایمن دار، و دارایی خود را پنهان کن، که متوکل پس از سه روز یا میمیرد و یا به قتل میرسد.
من از سخن او عصبانی شدم، و او را ناسزا گفتم و از خود راندم، او رفت. چون تنها شدم، با خود اندیشیدم که از احتیاط، ضرری نمیبینم، اگر حادثهای رخ داد من احتیاط خود را کردهام، و اگر حادثهای پیش نیامد احتیاط، زیان ندارد، پس به قصر متوکل رفتم، و هر چه در آنجا داشتم بیرون آوردم، و آنچه در خانه داشتم، میان خویشان مورد وثوقم پخش کردم، و در خانه خود جز حصیری که بر آن بنشینم نگذاشتم. چون شب چهارم شد، متوکل به قتل رسید، و من و مالم به سلامت ماندیم. از آن تاریخ شیعه شدم، و در رکاب و خدمت حضرت علیهالسلام قرار گرفتم، و خواستم که برایم دعا کند، و از جان ولایتش را پذیرفتم.
قال الراوندی:
روی أبوالقاسم البغدادی، عن زرافة قال: أراد المتوکل أن یمشی علی بن محمد بن الرضا علیهمالسلام یوم السلام، فقال له وزیره: ان فی هذا شناعة علیک، و سوء مقالة فلا تفعل، قال: لابد من هذا.
قال: فان لم یکن بد من هذا، فتقدم بأن یمشی القواد و الأشراف کلهم حتی لا یظن الناس أنک قصدته بهذا دون غیره. ففعل و مشی علیهالسلام، و کان الصیف، فوافی الدهلیز و قد عرق.
قال: فلقیته فأجلسته فی الدهلیز، و مسحت وجهه بمندیل و قلت: ان ابن عمک لم یقصدک بهذا دون غیرک، فلا تجد علیه فی قلبک.
فقال: أیها عنک (تمتعوا فی دارکم ثلاثة أیام ذلک وعد غیر مکذوب) [2] .
قال زرافة: و کان عندی معلم یتشیع، و کنت کثیرا أمازحه بالرافضی، فانصرفت الی منزلتی وقت العشاء و قلت: تعال یا رافضی! حتی أحدثک بشیء سمعته الیوم من امامکم، قال: و ما سمعت؟ فأخبرته بما قال. فقال: یا حاجب! أنت سمعت هذا من علی بن محمد علیهماالسلام؟
قلت: نعم، قال: فحقک علی واجب بحق خدمتی لک، فاقبل نصیحتی، قلت: هاتها.
قال: ان کان علی بن محمد قد قال ما قلت، فاحترز و اخزن کل ما تملکه، فان المتوکل یموت، أو یقتل بعد ثلاثة أیام. فغضبت علیه و شتمته و طردته من بین یدی، فخرج. فلما خلوت بنفسی تفکرت و قلت: ما یضرنی أن آخذ بالحزم، فان کان من هذا شیء کنت قد أخذت بالحزم و ان لم یکن لم یضرنی ذلک، قال: فرکبت الی دار المتوکل فأخرجت کل ما کان لی فیها، و فرقت کل ما کان فی داری الی عند أقوام أثق بهم، و لم أترک فی داری الا حصیرا أقعد علیه.
فلما کانت اللیلة الرابعة، قتل المتوکل، و سلمت أنا و مالی، فتشیعت عند ذلک، و صرت الیه و لزمت خدمته، و سألته أن یدعو لی، و تولیته حق الولایة
الخرائج و الجرائح 1: 401 ح 8، بحارالأنوار 50: 147 ح 32، و یأتی هذه القصة فی باب الادعیة أیضا بطریق آخر.
به نقل از دانشنامه امام هادی علیه السلام
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰روایت پیاده راه بردن امام هادی علیه السلام به نقل مسعودی
مسعودی از حسین بن اسماعیل نقل می کند:
چون عید فطر سالی که متوکل در آن کشته شد فرا رسید، متوکل به بنی هاشم دستور داد تا با پای برهنه و پیاده به دیدنش بروند، و قصد او از این کار تنها امام هادی علیهالسلام بود، پس بنی هاشم و امام هادی علیهالسلام در حالی که به یکی از موالیان خود تکیه داشت پیاده رفتند، هاشمیون رو به امام آورده گفتند: آقاجان! در این عالم کسی نیست که دعایش مستجاب شود تا خدا ما را از شر متوکل برهاند؟ امام هادی علیهالسلام فرمود: در این عالم کسی هست که نزد خدا چیده ناخن او از ناقه ثمود هم ارجمندتر است که چون پی شد به درگاه خدا ناله کرد، و خدا فرمود: «در خانههای خود سه روز بهره برید، این وعدهای است که دروغ نخواهد بود». پس متوکل در روز سوم به قتل رسید. و روایت شده که چون در پیاده روی آزرده شد فرمود: هان که او قطع ارحام کرد، خدا عمرش را قطع کند.
قال المسعودی:
و لما کان فی یوم الفطر من السنة التی قتل فیها المتوکل أمر بنی هاشم بالترجل و المشی بین یدیه، و انما أراد بذلک أن یترجل أبوالحسن علیهالسلام فترجل بنوهاشم و ترجل علیهالسلام. فاتکأ علی رجل من موالیه، فأقبل علیه الهاشمیون فقالوا له: یا سیدنا! ما فی هذا العالم أحد یستجاب دعاؤه، فیکفینا الله؟ فقال لهم ابوالحسن علیهالسلام: فی هذه العالم من قلامة ظفره أکرم علی الله من ناقة ثمود لما عقرت ضج الفصیل الی الله، فقال الله: (تمتعوا فی دارکم ثلاثة أیام ذلک وعد غیر مکذوب) [4] ، فقتل المتوکل فی الیوم الثالث.
و روی أنه قال و قد أجهده المشی: أما أنه قد قطع رحمی، قطع الله أجله
اثبات الوصیة: 232
به نقل از دانشنامه امام هادی علیه السلام
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰زندانی کردن امام هادی علیه السلام توسط متوکل به نقل طبرسی
طبرسی با مدرک از حسین بن محمد نقل میکند که گفت:
دوست مؤدبی از فرزندان بغا یا وصیف - شک از من است - داشتم، او گفت: امیر هنگام بازگشت از قصر خلیفه به من گفت: امروز متوکل این مرد را که ابنالرضا علیهالسلام میگویند زندانی کرد و به علی بن کرکر سپرد، و از ابنالرضا شنیدم میگفت: من نزد خدا از ناقه صالح ارجمندترم «در خانههای خود سه روز بهره برید، این وعدهای است که دروغ نخواهد بود»، و مقصود خود را از این آیه و سخن، روشن نکرد که چیست؟ او گفت: من گفتم: خدا تو را ارجمند کند، تهدید کرده است، ببین بعد از سه روز چه میشود، چون فردا شد او را آزاد کرد، و از او پوزش خواست، و چون روز سوم شد باغر، و یغلون، و تامش، همراه گروهی دیگر حمله کردند، و متوکل را به قتل رساندند، و فرزندش منتصر را جانشین او کردند.
قال الطبرسی: ذکر الحسن بن محمد بن جمهور العمی فی «کتاب الواحدة» قال: حدثنی أخی الحسین بن محمد، فانه قال: کان لی صدیق مؤدب لولد بغا، أو وصیف - الشک منی - فقال لی: قال لی الأمیر منصرفه من دار الخلیفة: حبس أمیرالمؤمنین هذا الذی یقولون: ابن الرضا، الیوم و دفعه الی علی بن کرکر، و سمعته یقول: أنا أکرم علی الله من ناقة صالح (تمتعوا فی دارکم ثلاثة أیام ذلک وعد غیر مکذوب)، و لیس یفصح بالآیة، و لا بالکلام أی شیء هذا.
قال: قلت: أعزک الله توعد، أنظر ما یکون بعد ثلاثة أیام، فلما کان من الغد أطلقه و اعتذر الیه، فلما کان فی الیوم الثالث وثب علیه باغر و یغلون و تامش و جماعة معهم فقتلوه، و أقعدوا المنتصر ولده خلیفة
اعلام الوری 2: 122، المناقب لابن شهرآشوب 4: 407 مختصرا، الثاقب فی المناقب: 536 ح 4، بحار الأنوار 50: 189 ح 1.
به نقل از دانشنامه امام هادی علیه السلام
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰هجوم به خانه امام هادی علیه السلام به دستور متوکل
سعید صغیر میگوید: نزد سعید بن صالح دربان رفتم و گفتم: اباعثمان! یکی از یاران تو شدم، سعید بن صالح که شیعه بود، گفت: هیهات! آری، سوگند به خدا! گفت: چگونه؟ گفتم: متوکل مرا فرستاد و دستور داد تا بر امام هادی علیهالسلام به ناگاه هجوم آورم ببینم چه میکند، درصدد برآمدم دیدم نماز میخواند، ایستادم تا تمام کرد، چون از نماز رو برگرداند، به من رو کرد و فرمود: سعید! متوکل از من دست برنمیدارد تا تکه تکه شود! - و با دست مبارک خود اشاره کرد و فرمود: - برو و دور شو. من با ترس بیرون آمدم، و آنچنان هیبت او مرا گرفت که نمیتوانم بیان کنم چون نزد متوکل برگشتم، فریاد و شیون شنیدم، پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: متوکل به قتل رسید. پس برگشتیم، و من به امامت او ایمان آوردم.
روی ابنحمزة:
عن الحسن بن محمد بن جمهور العمی، قال: سمعت من سعید الصغیر الحاجب، قال: دخلت علی سعید بن صالح الحاجب فقلت: یا أباعثمان! قد صرت من أصحابک، و کان سعید یتشیع. فقال: هیهات، قلت: بلی، والله! فقال: و کیف ذلک؟
قلت: بعثنی المتوکل و أمرنی أن أکبس علی علی بن محمد بن الرضا علیهمالسلام، فأنظر ما فعل، ففعلت ذلک فوجدته یصلی، فبقیت قائما حتی فرغ، فلما انفتل من صلاته أقبل علی و قال: یا سعید! لا یکف عنی جعفر - أی المتوکل الملعون - حتی یقطع اربا اربا! اذهب و اعزب، و أشار بیده الشریفة، فخرجت مرعوبا، و دخلنی من هیبته ما الا أحسن أن أصفه، فلما رجعت الی المتوکل سمعت الصیحة و الواعیة، فسألت عنه؟ فقیل: قتل المتوکل، فرجعنا و قلت بها
دانشنامه امام هادی به نقل از: الثاقب فی المناقب: 539 ح 3.
همچنین ر،ک: مدینة المعاجز، ج 7، ص 494 و 495.
🔸توجه شود که واژه «اکبس» در متن ترجمه منقول از دانشنامه طور دیگری ترجمه شده اما با مراجعه به لغت و سیاق کلام، واژه «کبس» به معنای «ناگاه هجوم بردن» است.
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
هیبت و عظمت امام هادی
اشتر علوی میگوید: با پدرم در خانه متوکل بودیم، من در آن هنگام طفل بودم و جماعتی از آل ابو طالب و آل عباس و آل جعفر حضور داشتند. امام هادی علیهالسلام وارد شد، همه آنان که در خانه متوکل بودند به احترام او پیاده شدند. آن حضرت داخل خانه شد، برخی از حاضران به برخی دیگر گفتند: «چرا برای این جوان پیاده شویم، نه شریفتر از ماست و نه سنش بیشتر است؛ به خدا سوگند برای او پیاده نخواهیم شد!» ابوهاشم جعفری - که در آنجا حاضر بود - گفت: «به خدا سوگند وقتی او را ببینید به احترام او با حقارت پیاده خواهید شد». طولی نکشید که آن حضرت از منزل متوکل بیرون آمد. چون چشم حاضران به آن گرامی افتاد، همگی پیاده شدند. ابوهاشم گفت: «مگر نگفتید پیاده نمیشویم؟!» گفتند: «به خدا سوگند نتوانستیم خودداری کنیم؛ طوری که بی اختیار پیاده شدیم». [1] .
پی نوشت ها:
[1] اعلام الوری، ص 360.
منبع: زندگانی چهارده معصوم؛ سید محسن خرازی
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
هلاکت شعبده باز
شعبده بازی از هند نزد متوکل آمد. متوکل به او گفت: اگر در مجلسی عمومی حضرت هادی علیهالسلام را شرمنده کنی، هزار اشرفی ناب به تو جایزه میدهم.
شعبده باز گفت: سفرهی غذا را پهن کن و مقداری نان تازهی نازک در سفره بگذار و مرا در کنار امام قرار بده. متوکل دستور او را اجرا کرد تا امام دست به طرف نان برد. در همان لحظه، شعبده باز کاری کرد که نان به جانب دیگر پرید. امام دست به طرف نان دیگر دراز کرد، باز آن نان به سوی دیگر پرید. حاضران خندیدند. ناگاه امام علیهالسلام دست مبارکش را به صورت نقش شیری زد که بر روی پارچه متکایی بود و فرمود: «خذ عدو الله»؛ دشمن خدا را بگیر. در همان دم، آن عکس به شکل شیری درنده درآمد و شعبده باز را درید و همهی بدنش را خورد، سپس به همان صورت نخستین خود در پارچه، برگشت. همهی حاضران متحیر شدند. آن گاه متوکل از امام علیهالسلام خواست تا شعبده باز را برگرداند. حضرت فرمود: «و الله لا تری بعدها؛ أتسلط أعداء الله علی أولیاء الله»؛ به خدا سوگند! او را پس از این نخواهی دید، آیا دشمنان خدا را بر دوستانش مسلط میکنی؟ حاضران مجلس را ترک کردند و دیگر شعبده باز را ندیدند. [1] .
پی نوشت ها:
[1] بحار، ج 50، ص 146.
منبع: آینه کمال، سیری گذرا در سیره امامان معصوم در عراق؛ اکبر دهقان
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰روایت معروف هجوم به خانه امام هادی علیه السلام
مسعودی میگوید:
از امام هادی علیهالسلام نزد متوکل سخن چینی کردند، و گفتند: در خانه، سلاح و نامهها، و چیزهای دیگری از شیعیان خود دارد، متوکل گروهی از ترکان و دیگران را، شبانه به خانه امام علیهالسلام اعزام کرد، آنان به خانه ریختند، و دیدند امام علیهالسلام، تنها در اتاق دربسته، با جامهای از مو، بر روی زمینی که فرشش ریگ و سنگریزه است نشسته، و عبای پشمین به سر کشیده، و روی دل به درگاه پروردگار آورده، و با آهنگ خوش، آیات تبشیر و انذار قرآن را میخواند، او را با همان حال، دستگیر، و در دل شب، نزد متوکل بردند، امام علیهالسلام جلوی او ایستاد، متوکل جامی در دست داشت و شراب مینوشید، چون امام علیهالسلام را دید، تعظیمش کرد، و در کنار خود نشاند، - در منزل امام علیهالسلام چیزی پیدا نکرده بودند، و بهانهای نجسته بودند، - متوکل، جام را به امام علیهالسلام تعارف کرد، امام علیهالسلام فرمود: ای امیر! گوشت و خون من هرگز با شراب نیامیخته است، از من بگذر، او از تعارف خود دست کشید، و گفت: شعری که خوش داشته باشم برایم بخوان، امام علیهالسلام فرمود: من با اشعار، سروکار کمی دارم. گفت: چارهای نداری، باید بخوانی. پس حضرت علیهالسلام، این اشعار را خواند:
شب را بر روی قلههای کوهها بسر آوردند، در حالی که مردان نیرومند از ایشان نگهبانی میکردند، پس قلهها آنان را سودی نداد، و پس از آن همه عزت، از پناهگاههای خود فرود آمدند، و به گودال قبرها سپرده شدند، ای چه بد جایی فرود آمدند. هاتفی پس از دفنشان صدا زد: خاندان [و یا طبق نسخه دیگر: دستبندها]، و تاجها، و زیورهای [دنیای] شما چه شد؟! آن چهرههایی که از نعمتهای دنیا برخوردار، و در پردهها، و روپوش سرخ فام زیبای هودجها مستور بودند کجا رفتند؟! از جانب ایشان، قبر - که غمگین [و افسرده] شان ساخته بود - با بیان روشن گفت: اینک بر آن چهرهها، کرمها با هم میستیزند [و میلولند]، زمان درازی خوردند و نوشیدند، اینک خود، خورده میشوند، و زمان درازی در خانههایی که حفظشان میکرد گذراندند، و اینک از خانه و خانواده جدا گشته، [به جهان دیگر] منتقل شدند، و زمان درازی سرمایه و گنجینه اندوختند، و اینک آنها را برای دشمنان جا گذاشتند، و [از دنیا] کوچ کردند. [سرانجام،] خانههای ایشان خرابه ویرانه شد، و ساکنانش به گورها رفتند.
راوی میگوید: همه حاضران بر امام هادی علیهالسلام ترسیدند، و پنداشتند که خشم متوکل او را میکشد، [ولی] سوگند به خدا متوکل زمانی دراز گریست تا محاسن او از اشک چشمش تر شد، و حاضران نیز گریستند، و دستور داد، تا بساط شراب را برچینند، سپس گفت: اباالحسن! آیا بدهی داری؟ امام علیهالسلام فرمود: آری، چهارصد هزار دینار، دستور داد تا آن را به امام علیهالسلام بپردازند، و همان وقت، او را با احترام به خانه خود برگرداند.
🔹متن عربی در پیام بعد
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔸متن عربی روایت معروف هجوم به خانه امام هادی علیه السلام
قال المسعودی:
قد کان سعی بأبی الحسن علی بن محمد علیهماالسلام الی المتوکل، و قیل له: ان فی منزله سلاحا و کتبا و غیرها من شیعته، فوجه الیه لیلا من الأتراک و غیرهم من هجم علیه فی منزله علی غفلة ممن فی داره، فوجدوه فی بیت وحده مغلق علیه، و علیه مدرعة من شعر، و لا بساط فی البیت لا الرمل و الحصی، و علی رأسه ملحفة من الصوف، متوجها الی ربه، یترنم بآیات من القرآن فی الوعد و الوعید، فأخذوا علی ما وجدوا علیه، و حمل الی المتوکل فی جوف اللیل، فمثل بین یدیه، و المتوکل یشرب و فی یده کأس، فلما رآه أعظمه و أجلسه الی جنبه، و لم یکن فی منزله شیء مما قیل فیه، و لا حالة یتعلل علیه بها، فناوله المتوکل الکأس الذی فی یده.
فقال: یا أمیرالمؤمنین! ما خامر لحمی و دمی قط، فأعفنی منه، فأعفاه و قال أنشدنی [شعرا أستحسنه، فقال: انی لقلیل الروایة للأشعار، فقال: لابد أن تنشدنی]، فأنشده:
باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم
غلب الرجال فما أغنتهم القلل
و استنزلوا بعد عز من معاقلهم
فاودعوا حفرا، یا بئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد ما قبروا
أین الأسرة و التیجان و الحلل؟
أین الوجوه التی کانت منعمة
من دونها تضرب الأستار و الکلل
فأفصح القبر عنهم حین ساءلهم
تلک الوجوه علیها الدود یقتتل
قد طالما أکلوا دهرا و ما شربوا
فأصبحوا بعد طول الأکل قد أکلوا
و طالما عمروا دورا لتحصنهم
ففارقوا الدور و الأهلین و انتقلوا
و طالما کنزوا الأموال و ادخروا
فخلفوها علی الأعداء و ارتحلوا
أضحت مناز لهم قفرا معطلة
و ساکنوها الی الأجداث قد رحلوا
قال: فأشفق کل من حضر علی علی، و ظن أن بادرة تبدر منه الیه، قال: والله! لقد بکی المتوکل بکاء طویلا حتی بلت دموعه لحیته، وبکی من حضره، ثم أمر برفع الشراب، ثم قال له: یا أباالحسن! أعلیک دین؟
قال: نعم، أربعة آلاف دینار، فأمر بدفعها الیه، ورده الی منزله من ساعته مکرما [1] .
پی نوشت ها:
[1] مروج الذهب 4: 93، بحارالأنوار 50: 211، مسند الامام الهادی: 51 ح 29.
منبع: فرهنگ جامع سخنان امام هادی
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub