eitaa logo
متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
5.5هزار دنبال‌کننده
31 عکس
28 ویدیو
95 فایل
فهرست های «روضه های مکتوب» به پیام های این کانال ارجاع داده می شود همچنین صوت روضه ها و ... راه ارتباط: @Yazahra1357 روضه های مکتوب: https://eitaa.com/rozehayemaktoub منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat تبادل و تبلیغ نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام متن پیش رو روضه مکتوب آقا جواد الائمه است، با این توضیح که این متن برای برخی مجالس طولانی است. برای رعایت جلسه می توان برخی قسمت ها رو حذف کرد. کانال روضه های مکتوب در نرم افزار ایتا https://eitaa.com/rozehayemaktoub 18/4/1400 ای عرش، خاک پای تو یا حضرت جواد جود و کرم گدای تو یا حضرت جواد دل مهبط ولای تو یا حضرت جواد قرآن پر از ثنای تو یا حضرت جواد مدّاح تو خدای تو یا حضرت جواد جان جهان فدای تو یا حضرت جواد در حُسن تو فروغ خدا موج می زند آیات جود و لطف و عطا موج می زند در خُلق با صفات، صفا موج می زند در طلعت جمال رضا موج می زند راز و نیاز و ذکر و دعا موج می زند در صحن با صفای تو یا حضرت جواد ا آن جلال و عزّت و قدر و جلال و جاه گردید بر تو خانه ی در بسته قتلگاه شد همسر تو قاتلت ای حجّت اله در موسم جوانی، بی جرم و بی گناه شد قسمت تو زهر جفا آه آه آه از یار بی وفای تو یا حضرت جواد در بین حجره سوختی و دست و پا زدی وز سوز دل رسول خدا را صدا زدی هنگام مرگ ناله به یاد رضا زدی از اشگ دیده زخم درون را دوا زدی در بیت خویش ناله ی واغربتا زدی کی بود این سزای تو یا حضرت جواد ایام شهادت جواد الائمه علیه السلام دلها رو روانه کنیم کاظمین انشاالله همچین شبایی حرم با صفای آقا موسی بن جعفر و آقا جواد الائمه باشیم از باب المراد وارد حرم بشیم برا عزیز دل امام رضا عزاداری کنیم یا امام رضا آجرکم الله! خیلی امام رضا این تنها پسرش رو دوست داره همه دار و ندار امام رضا همین آقازاده است اما تو همین روزا تو غربتِ تنهاییِ حجره بغداد عزیز دل امام رضا رو خاک افتاده همون آقازاده ای که امام رضا فرمود با برکت تر از این مولود تو آل پیغمبر به دنیا نیومده همون عزیزی که امام رضا گاهی تمام شب رو براش لالایی می خوند خود امام رضا فرمود این پسرم انقدر غریبانه به شهادت میرسه که اهل آسمان براش گریه می کنن همیشه از روضه اهل بیت به روضه ابی عبدالله ورود می کنیم امشب از کربلا دلمونو ببریم کاظمین خدا یه همسری به حسین داد به نام رباب بعد از حسین زیر سایه نمی رفت می گفت ان الذی کان نورا یستضاء به بکربلاء قتیل غیر مدفون تو مجلس ابن زیاد شاید سر کوچیک علی اصغرم مقابلشه اما ندیدن برا بچه شیرخوارش ناله بزنه فقط دیدن صدا می زنه واحسینا فلا نسیت حسینا اقصدته اسنة الاعداء حسینم! هیچ وقت فراموش نمی کنم اون لحظه ای که نیزه ها تو رو احاطه کردن! شاید از این جمله رباب استفاده بشه اون لحظه که حسین تو گودال قتلگاه افتاده رباب هم داشت تماشا می کرد ... آخه وقتی یه قهرمانی رو زمین افتاده باشه می دونن نمیتونه از جا بلند شه اما جرئت نمی کنن جلو برن اینجا نیزه هاشونو بر می دارن نوشتن یکی یکی میومدن با نیزه ... این یه همسره رباب اما سه نفر از اهل بیت بودن بین خانواده شونم غریب بودن اول آقا رسول خدا است دوم غریب مدینه امام مجتبی علیه السلامه اما پیغمبر علی رو داشت امام مجتبی برادرا کنارش بودن عباس بود زینب بود اما دلها بسوزه برای جوون امام رضا تنها افتاده رو خاک حجره حتی امام هادی هم مدینه است نه خواهری کنارشه نه برادری عرضه بداریم یا حضرت معصومه! بی بی جان! الحمدلله نبودی تو غربت حجره بغداد دست و پا زدن عزیز برادرت رو تماشا کنی! اما دلها بسوزه برا اون عمه ای که ظهر عاشورا تا صدای برادر رو کنار بدن علی شنید: علی جان علی الدنیا بعدک العفی! اینجا اولین بار بود دشمن قد و قامت زینبو دید! راوی میگه دیدم یه بانویی داره دوان دوان وارد میدان میشه اومد توقلب لشگر اما دو تا ناله میزنه اول صدا می زنه وا أُُخَیّاه یعنی وای برادرم! الانه حسینم جان بده دومم صدا میزنه وابن اخیاه وا ثمرة فواداه یعنی علی میوه دلم! ناله بزن یا حسین! خدایا در فرج امام زمان تعجیل بفرما! رهبر عزیزمان طول عمر با عزت عطا بفرما! امام جواد کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
نقل روضه از بام به زیر انداختن پیکر مطهر (علیه السلام) قسمتی از متن کتاب جنات الخلود در مقتل امام جواد (علیه السلام) [با اندکی تغییر در واژگان]: می گویند: پیکر مقدس آنحضرت را بعد از شهادت به امر معتصم از بام به زیر انداختند و ممنوع شد که کسی به سمت پیکر مطهر رود طوری که چند روز به همین صورت افتاده بود و بوی مشک و زعفران از پیکر مبارک آن حضرت ساطع می شد. معتصم دید این کرامات باعث تفضیح اوست دستور به دفن پیکر امام داد و به قولی عموم محبین اجتماع نمودند و پیکر حضرت را برداشتند. https://eitaa.com/rozehayemaktoub
روایتی زیبا درباره سخن گفتن (علیه السلام) در لحظه ولادت ظهور نهمین نور ولایت حکیمه - دختر حضرت موسی بن جعفر و عمه‌ی امام محمد جواد علیهم‌السلام، حکایت کند: چون هنگام ولادت حضرت جواد الأئمه علیه‌السلام نزدیک شد، حضرت ابوالحسن، امام رضا علیه‌السلام مرا به همراه همسرش، خیزران - مادر حضرت جواد علیه‌السلام - با یک نفر قابله (ماما) داخل یک اتاق قرار داد و درب اطاق را بست. وقتی نیمه‌ی شب فرا رسید، ناگهان چراغ خاموش شد و اتاق تاریک گشت؛ و ما ناراحت و متحیر شدیم که در آن تاریکی، در چنین موقعیتی حساس چه کنیم؟ در همین تشویش و اضطراب به سر می‌بردیم که ناگاه درد زایمان برخیزران عرض شد؛ و اندکی بعد وجود مبارک و نورانی حضرت ابوجعفر، محمد جواد علیه‌السلام از مادر تولد یافت و با ظهور طلیعه‌ی نورش تمام اتاق روشن گشت. حکیمه گوید: به مادرش، خیزران گفتم: خداوند کریم به واسطه‌ی وجود مبارک و نورانی این نوزاد عزیز، تو را از روشنائی و نور چراغ بی‌نیاز گردانید. پس چون نوزاد بر زمین قرار گرفت، نشست و نور تشعشع انوار الهی، تمام اطراف بدنش را فرا گرفت، تا آن که صبح شد و پدر بزرگوارش حضرت ابوالحسن، علی بن موسی الرضا علیهماالسلام تشریف آورد؛ و با لبخندی نوزاد عزیز را در آغوش گرفت؛ و پس از لحظه‌ای او را در گهواره نهاد و به من فرمود: ای حکیمه! سعی کن که همیشه کنارش باشی. حکیمه در ادامه‌ی حکایت چنین گوید: چون روز سوم مولود فرا رسید، آن نوزاد عزیز چشم‌های خود را به سوی آسمان بلند نمود و بعد از آن نگاهی به سمت راست و سمت چپ کرد و سپس با زبان صریح و فصیح اظهار داشت: «أشهد أن لا اله الا الله، وحده لا شریک له، و أن محمدا عبده و رسوله». و هنگامی که شهادت بر یگانگی خداوند متعال و رسالت حضرت محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بر زبان جاری کرد، بسیار تعجب کردم و در حیرت قرار گرفته و با همان حالت از جای خود برخاستم و به حضور حضرت رضا علیه السلام آمدم و گفتم: صحنه ای بسیار عجیب و شگفت‌آوری را دیدم! امام علیه‌السلام فرمود: چه چیزی را مشاهده کرده‌ای؛ که باعث شگفتی تو گشته است؟ در جواب حضرت گفتم: این نوزاد کوچک چنین و چنان گفت، و تمام جریان را برایش بازگو کردم. همین که امام رضا علیه‌السلام سخن مرا شنید، تبسمی نمود و سپس فرمود: چیزهای معجزه‌آسا و حیرت‌انگیز بیشتری را نیز مشاهده خواهی کرد. [1] . [~hr~]پی نوشت ها: (1) الثاقب فی المناقب: ص 514، ح 432، مناقب ابن شهرآشوب: ج 4، ص 394. المناقب لابن شهرآشوب حَكِيمَةُ بِنْتُ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَتْ‏ لَمَّا حَضَرَتْ وِلَادَةُ الْخَيْزُرَانِ أُمِّ أَبِي جَعْفَرٍ ع دَعَانِي الرِّضَا ع فَقَالَ يَا حَكِيمَةُ احْضُرِي وِلَادَتَهَا وَ ادْخُلِي وَ إِيَّاهَا وَ الْقَابِلَةَ بَيْتاً وَ وَضَعَ لَنَا مِصْبَاحاً وَ أَغْلَقَ الْبَابَ عَلَيْنَا فَلَمَّا أَخَذَهَا الطَّلْقُ طَفِئَ الْمِصْبَاحُ وَ بَيْنَ يَدَيْهَا طَسْتٌ فَاغْتَمَمْتُ بِطَفْ‏ءِ الْمِصْبَاحِ فَبَيْنَا نَحْنُ كَذَلِكَ إِذْ بَدَرَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فِي الطَّسْتِ وَ إِذَا عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ رَقِيقٌ كَهَيْئَةِ الثَّوْبِ يَسْطَعُ نُورُهُ حَتَّى الْبَيْتَ فَأَبْصَرْنَاهُ فَأَخَذْتُهُ فَوَضَعْتُهُ فِي حَجْرِي وَ نَزَعْتُ عَنْهُ ذَلِكَ الْغِشَاءَ فَجَاءَ الرِّضَا ع وَ فَتَحَ الْبَابَ وَ قَدْ فَرَغْنَا مِنْ أَمْرِهِ فَأَخَذَهُ وَ وَضَعَهُ فِي الْمَهْدِ وَ قَالَ لِي يَا حَكِيمَةُ الْزَمِي مَهْدَهُ قَالَتْ فَلَمَّا كَانَ فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ نَظَرَ يَمِينَهُ وَ يَسَارَهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَقُمْتُ ذَعِرَةً فَزِعَةً فَأَتَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع فَقُلْتُ لَهُ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ هَذَا الصَّبِيِّ عَجَباً فَقَالَ وَ مَا ذَاكِ فَأَخْبَرْتُهُ الْخَبَرَ فَقَالَ يَا حَكِيمَةُ کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
روایتی زیبا درباره سخن گفتن (علیه السلام) در لحظه ولادت ظهور نهمین نور ولایت حکیمه - دختر حضرت موسی بن جعفر و عمه‌ی امام محمد جواد علیهم‌السلام، حکایت کند: چون هنگام ولادت حضرت جواد الأئمه علیه‌السلام نزدیک شد، حضرت ابوالحسن، امام رضا علیه‌السلام مرا به همراه همسرش، خیزران - مادر حضرت جواد علیه‌السلام - با یک نفر قابله (ماما) داخل یک اتاق قرار داد و درب اطاق را بست. وقتی نیمه‌ی شب فرا رسید، ناگهان چراغ خاموش شد و اتاق تاریک گشت؛ و ما ناراحت و متحیر شدیم که در آن تاریکی، در چنین موقعیتی حساس چه کنیم؟ در همین تشویش و اضطراب به سر می‌بردیم که ناگاه درد زایمان برخیزران عرض شد؛ و اندکی بعد وجود مبارک و نورانی حضرت ابوجعفر، محمد جواد علیه‌السلام از مادر تولد یافت و با ظهور طلیعه‌ی نورش تمام اتاق روشن گشت. حکیمه گوید: به مادرش، خیزران گفتم: خداوند کریم به واسطه‌ی وجود مبارک و نورانی این نوزاد عزیز، تو را از روشنائی و نور چراغ بی‌نیاز گردانید. پس چون نوزاد بر زمین قرار گرفت، نشست و نور تشعشع انوار الهی، تمام اطراف بدنش را فرا گرفت، تا آن که صبح شد و پدر بزرگوارش حضرت ابوالحسن، علی بن موسی الرضا علیهماالسلام تشریف آورد؛ و با لبخندی نوزاد عزیز را در آغوش گرفت؛ و پس از لحظه‌ای او را در گهواره نهاد و به من فرمود: ای حکیمه! سعی کن که همیشه کنارش باشی. حکیمه در ادامه‌ی حکایت چنین گوید: چون روز سوم مولود فرا رسید، آن نوزاد عزیز چشم‌های خود را به سوی آسمان بلند نمود و بعد از آن نگاهی به سمت راست و سمت چپ کرد و سپس با زبان صریح و فصیح اظهار داشت: «أشهد أن لا اله الا الله، وحده لا شریک له، و أن محمدا عبده و رسوله». و هنگامی که شهادت بر یگانگی خداوند متعال و رسالت حضرت محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بر زبان جاری کرد، بسیار تعجب کردم و در حیرت قرار گرفته و با همان حالت از جای خود برخاستم و به حضور حضرت رضا علیه السلام آمدم و گفتم: صحنه ای بسیار عجیب و شگفت‌آوری را دیدم! امام علیه‌السلام فرمود: چه چیزی را مشاهده کرده‌ای؛ که باعث شگفتی تو گشته است؟ در جواب حضرت گفتم: این نوزاد کوچک چنین و چنان گفت، و تمام جریان را برایش بازگو کردم. همین که امام رضا علیه‌السلام سخن مرا شنید، تبسمی نمود و سپس فرمود: چیزهای معجزه‌آسا و حیرت‌انگیز بیشتری را نیز مشاهده خواهی کرد. [1] . [~hr~]پی نوشت ها: (1) الثاقب فی المناقب: ص 514، ح 432، مناقب ابن شهرآشوب: ج 4، ص 394. المناقب لابن شهرآشوب حَكِيمَةُ بِنْتُ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَتْ‏ لَمَّا حَضَرَتْ وِلَادَةُ الْخَيْزُرَانِ أُمِّ أَبِي جَعْفَرٍ ع دَعَانِي الرِّضَا ع فَقَالَ يَا حَكِيمَةُ احْضُرِي وِلَادَتَهَا وَ ادْخُلِي وَ إِيَّاهَا وَ الْقَابِلَةَ بَيْتاً وَ وَضَعَ لَنَا مِصْبَاحاً وَ أَغْلَقَ الْبَابَ عَلَيْنَا فَلَمَّا أَخَذَهَا الطَّلْقُ طَفِئَ الْمِصْبَاحُ وَ بَيْنَ يَدَيْهَا طَسْتٌ فَاغْتَمَمْتُ بِطَفْ‏ءِ الْمِصْبَاحِ فَبَيْنَا نَحْنُ كَذَلِكَ إِذْ بَدَرَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فِي الطَّسْتِ وَ إِذَا عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ رَقِيقٌ كَهَيْئَةِ الثَّوْبِ يَسْطَعُ نُورُهُ حَتَّى الْبَيْتَ فَأَبْصَرْنَاهُ فَأَخَذْتُهُ فَوَضَعْتُهُ فِي حَجْرِي وَ نَزَعْتُ عَنْهُ ذَلِكَ الْغِشَاءَ فَجَاءَ الرِّضَا ع وَ فَتَحَ الْبَابَ وَ قَدْ فَرَغْنَا مِنْ أَمْرِهِ فَأَخَذَهُ وَ وَضَعَهُ فِي الْمَهْدِ وَ قَالَ لِي يَا حَكِيمَةُ الْزَمِي مَهْدَهُ قَالَتْ فَلَمَّا كَانَ فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ نَظَرَ يَمِينَهُ وَ يَسَارَهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَقُمْتُ ذَعِرَةً فَزِعَةً فَأَتَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع فَقُلْتُ لَهُ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ هَذَا الصَّبِيِّ عَجَباً فَقَالَ وَ مَا ذَاكِ فَأَخْبَرْتُهُ الْخَبَرَ فَقَالَ يَا حَكِيمَةُ کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub