🔰مجلس ۲۳ از مجالس فاطمیه
صوت این روضه
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة السلام علیکِ ایتها الصدیقة الشهیدة السلام علیکِ ایتها الرضیّة المرضیة السلام علیک ایتها الفاضلة الزکیّة السلام علیک ایتها الحوراء الإنسیة
دیگه چشم به هم بزاری فاطمیه هم تموم شده مثل فردا شبی شب شهادت زهرای اطهر
السلام علیک ایتها المغصوبة حقها بی بی جان الحمدلله به ما اجازه دادی امسال هم برای شما گریه کنیم تو مجلس شما بیایم
الممنوعة ارثها
المکسورة ضلعها
المظلوم بعلها
المقتول ولدها
هزاران سال نوری راه درک ماست تا زهرا
[چقدر اسم زیبائیه تو شعر میاد شعر زیبا میشه]
مقامش لیلة القدر است و ما ادراک ما زهرا
[فرمود و ما ادراک ما لیلة القدر امام صادق فرمود اللیلةُ فاطمة]
ملالش نیست از برزخ خیالی نیست از دوزخ
هرآنکه کار و بارِ او گره خوردهاست با زهرا
نقل کردن فرمودند روز قیامت که میشه یکی از محبان زهرا گنهکاره خدای متعال دستور میده ببریدش سمت جهنم بی بی ادب میکنه نمیتونه این گونه بگه خدا مگه قرار نبود محبان من بهشتی باشند به این تعبیر میفرماید خدایا سَمّیتنی فاطمة تو خودت اسم من و فاطمه گذاشتی یعنی محبان من از آتش جهنم دورند اونجا ندا میاد حالا ببریدش به سمت بهشت میخواستم فاطمه شفاعت کنه قدر فاطمه روشن بشه
ملالش نیست از برزخ خیالی نیست از دوزخ
هرآنکه کار و بارِ او گره خوردهاست با زهرا
و ما منظورِ او بودیم و ما همسایهاش بودیم
اگر قبل از خودش کرده به همسایه دعا زهرا
یهودی را پَرِ چادر سیاهِ او مسلمان کرد
برای بچههای خود چهها کرده چهها زهرا
به ما آموخت پیروز است هرکس فاطمی باشد
به ما آموخت جان دادن به پای مقتدا زهرا
این جوونها از بی بی یاد گرفتن این #آرمان_علی_وردی و #روح_الله_عجمیان این شهدا از زهرا یاد گرفتن
چهل سال است میبینیم لطف مادریاش را
[ما تنها نیستیم ما مادر داریم]
چهل سال است میبینیم لطف مادریاش را
نمیسازد رها ما را در این آشوبها زهرا
آخه خودش جانش رو فدا کرد محسنشو فدا کرد
خودش اصلِ ولایت بود و در پای ولایت سوخت
نزن که بر نخواهد داشت دست از مرتضی زهرا
هر کار کردن دیدن بی بی و نمیتونن جد کنن یه وقت دستور داد اضربوا فاطمة همه فاطمه رو بزنید تا زهرا علیو رها کنه ...
اهرمن بر ملکی راه گرفت
صورت حوریه چون ماه گرفت
کوچه را همهمه و آه گرفت
تا که زهرا کمر شاه گرفت...
یاس در هجمهء صد خار افتاد
بازوی فاطمه از کار افتاد
[دیگه ان شاء الله آماده ای مثل فردا شبی شب شهادت زهراست]
بر زمین عرش معلا افتاد
سایه بر صورت زهرا افتاد
این سخن ورد زبانها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد
وای از آن لحظهء شرمندگی اش
چه بهم ریخته شد زندگی اش
[یه وقت دیدن ناله زهرا بلند شده]
فضه را خواند: مرا یاری کن
مادرم نیست وفاداری کن
تو بجای من علمداری کن
[ تا فضه رسید اینو زبان حال عرض میکنم شاید گفت فضه منو رها کن برو سراغ علی]
شوهرم را نکُشند! کاری کن!
وقت آنست که اعجاز کنم
گِرِه از دست خدا باز کنم
من چه گویم! تو بپرس از مسمار
که چه شد سینهء سرُّ الاَسرار?
چه شده بین در و آن دیوار?!
[ولستُ ادری خبرا المسمارِ
سَل صدرها خزانة الاسرارِ]
بحث ناموس خدا شد انگار!
که علی جلوهء ستّاری کرد
گفت سلمان!..عَبا! یاری کرد
لحظات آخر عمر حضرت خانم خدیجه سلام الله علیها اسماء دید خدیجه نگرانه گریه میکنه
شروع کرد آروم کردن
خدیجه صدا زد اسماء به تعبیر من من نگران خودم نیستم برا خودم گریه نمیکنم آخه زهرا هنوز سنی نداره _سه چهار سال بیشترش نبود بی بی_ من دارم از دنیا میرم نگرانم لحظه ازدواج شب عروسی زهرام تنها میشه کسی رو نداره کمکش کنه اونجا تو به من قول بده تو برا زهرا مادری کنی
شب ازدواج زهرا و علی رسید پیغمبر دستور دادند همه از اتاق برن همه برن خونههاشون
اما دید هنوز اسما نشسته، اسماء مگه دستور ندادم همه برگردن دید اسما صدا زد یا رسول الله من همچین عهدی با خدیجه دارم امشب میخوام شب عروسی برا زهرا مادری کنم
عرضه بداریم بی بی جان این وصیت شما بود با اسماء اما کجا بودی ۱۸ سالگی زهرا نوشتن دیدن حال بی بی اون روز بهتر شده بود
روز آخر یه وقت دست بچهها رو گرفت برد مسجد پیش بابا همه رو از خونه بیرون برد نمیخواست لحظه جون دادن زهرا رو ببینن وسط اتاق دراز کشید
صدا زد اسماء این پارچه رو روی خودم میندازم بیا منو صدا کن وقت نماز اگه جوابتو ندادم فأرسلی الی علیّ
یکیو بفرست دنبال علی یعنی به علی بگو دیگه بچههات یتیم شدن
دیدی چه حالی در نمازم بود اسماء
این آخرین راز و نیازم بود اسماء
ادامه در پیام بعد👇👇👇
روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub