🔰روایاتی درباره ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و سخن گفتن ایشان با حضرت خدیجه در شکم مادر:
🔸حضرت خديجه (رضى الله عنها) گويد: «هنگامى كه به فاطمه حامله شدم از او احساس سنگينى نمى كردم و خفيف و سبك بود و در شكم با من صحبت مى كرد.
نزديك وضع حمل كه شد چهار زن كه زيبائى و نورانيتشان را نمى توان توصيف كرد بر من وارد شدند، يكى از آنان گفت: من مادرت حواء هستم، ديگرى گفت: من آسيه دختر مزاحم مى باشم، سومى گفت: من كلثوم خواهر موسى هستيم و ديگرى گفت: من مريم دختر عمران و مادر عيسى مى باشم، آمده ايم كه به كارهاى مربوط به وضع حمل تو رسيدگى كرده و تو را در اين كار كمك كنيم بعد از لحظاتى فاطمه ديده به جهان گشود و سر بر سجده گذاشته و انگشتش را به سوى آسمان بالا برد».(1)
🔸و نيز هنگامى كه كفار از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) خواستند كه شكافته شدن ماه را به آنان نشان دهد چند روزى بيشتر به تولد حضرت فاطمه نمانده بود، خديجه مى گفت: «اى واى چه بسيار زيان كار است آن كسى كه محمد را تكذيب مى كند، او بهترين فرستاده خدا و پيامبر است»!، در اين هنگام فاطمه از درون شكم او را صدا زده و گفت: «#مادرم_غمگين_و_محزون_مباش_و_نترس_همانا_خداوند_با_پدرم_مى_باشد»، بعد از آنكه دوران حمل پايان يافت و مدت كامل شد، فاطمه متولد شد و با پرتو رخسارش گيتى منور گرديد.(2)
🔸حضرت رسول (صلى الله عليه و آله )فرمود: «جبرئيل سيبى از بهشت برايم آورد، آن را خورده و با خديجه هم بستر شدم و او به فاطمه حامله شد و خديجه خود گويد كه من به صورت خفيف و سبك حامله شده ام، و در شكم با من سخن مى گويد او به هنگام وضع حمل به دنبال زنان قريش فرستاد تا بيايند و در كارهاى زنانه مربوط به وضع حمل كمك كنند، آنان نيامده و گفتند: نزد تو نمى آئيم زيرا تو همسر محمد شده اى».(3)
🔸شيخ عزالدين عبدالسلام شافعى گويد: هنگامى كه خديجه به فاطمه حامله شد، در شكم وى با او صحبت مى كرد، او اين جريان را از پيامبر خدا پنهان مى داشت، روزى حضرت بر او وارد شد و ديد بدون اينكه در خانه كسى باشد خديجه صحبت مى كند، پرسيد با چه كسى صحبت مى كردى؟ پاسخ داد با كودكى كه در شكم دارم، او با من صحبت مى كند، حضرت فرمود: اى خديجه تو را بشارت مى دهم، اين دخترى است كه خداوند او را مادر يازده جانشين من قرار داده است كه بعد از من و بعد از پدرشان مى آيند.(4)
🔸در ضمن حديثى طولانى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «روزى رسول خدا وارد منزل شد و شنيد كه خديجه با كسى صحبت مى كند، به او فرمود: اى خديجه، چه كسى با تو صحبت مى كرد؟ گفت: كودكى كه در شكم دارم با من سخن مى گويد و با من انس مى گيرد، فرمود: اين جبرئيل است كه به من بشارت مى دهد كه او دختر است، آفريده اى پاك و خوش قدم و با يمن و بركت است، بزودى خداوند متعال نسل مرا از او و از نسل او امامان را در بين امت قرار خواهد داد».(5). (6)
پی نوشت: (1). ينابيع الموده، قندوزى، ص 198.
(2). الروض الفائق، ص 314.
(3). ذخائر العقبى، ص 44.
(4). احقاق الحق، ج 10،ص 12.
(5). بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 16، ص 80.
(6). گردآوری از: فاطمه زهرا (سلام اله علیها) شادمانی دل پیامبر(صلی الله علیه و آله)، احمد رحمانی همدانی، ترجمه: سیّد حسن افتخار زاده، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، قم، 1376هـ ش، چاپ سوّم، ص193-194.
به نقل از سایت آیت الله مکارم
کانال صوت، شعر و متن روضه (آرشیو کانال):
@rozehayemaktoubb
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰داستان ولادت امیرالمومنین از کفالت ابوطالب و فاطمه بنت اسد از پیامبر تا کفالت پیامبر از امیر المومنین (صلوات الله علیهم اجمعین) از کتاب اثبات الوصیة مسعودی
✅صفحه ۱
🔸از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: من و على نورى بوديم كه در پيشانى حضرت آدم قرار داشتيم، آنگاه از صلبهاى پاك و پاكيزه به رحمهاى پاك و مطهره انتقال يافتيم تا اينكه در صلب عبد المطّلب جايگزين شديم. آن نور به دو قسم تقسيم شد، يك قسم آن در وجود عبد اللّه و قسم ديگر آن در وجود أبي طالب عليهما السّلام جاى گرفت، من از نسل عبد اللّه و على از أبي طالب به دنیا آمدیم، اين است معنى قول خداى تعالى كه ميفرمايد:
الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً.
🔸[#على_ع_خانه_زاد_خدا است]
روايت شده كه فاطمه بنت اسد بن هاشم مادر امير المؤمنين در آن شبى كه آمنه بنت وهب مادر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وضع حمل كرد نزد آمنه بود، آنچه را كه آمنه در آن موقع مشاهده كرد فاطمه بنت اسد نيز مشاهده نمود. همينكه صبح شد و حضرت ابو طالب از طواف كعبه برگشت فاطمه بنت اسد از آن حضرت استقبال كرد و گفت: امشب چيز تعجبآورى ديدم، أبوطالب گفت: چه ديدى؟ گفت: آمنه بنت وهب مولودى زائيد كه بين آسمان و زمين براى او نورانى گرديد تا اينكه من چشم انداختم و شاخههاى خرماى يمن را ديدم، ابو طالب گفت: تو هم سبتى را يعنى چند سالى را صبر كن كه #بهمين_زودى_نظير_او_را_خواهى_آورد، بعد از آن فاطمه بنت اسد بفاصله سى سال امير المؤمنين را متولد كرد.
روايت شده كه سبت مدت سى سال است. و نيز روايت شده كه سبت بيست و هشت سال است.
🔸روايت شده كه فاطمه بنت اسد در آن موقعى كه به أمير المؤمنين حامله بود مشغول طواف كعبه گرديد و درد زائيدن او را در موقع طواف فرا گرفت، همينكه درد زائيدنش شدت يافت داخل خانه كعبه شد، على بن أبي طالب عليهما السّلام را در ميان خانه كعبه نظير آمنه كه پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله را زائيد متولد نمود، غير از على كسى قبل از آن حضرت و بعد از آن بزرگوار در ميان خانه كعبه متولد نگرديد.
🔸[نقل قصه کفالت ابوطالب از پیامبر]
[باز گشت روایت به پیش از ولادت پیامبر و انتظار فاطمه بنت اسد برای تربیت فرزند وعده داده شده]
در آن روز حضرت أبو طالب را فرزندى نبود، آن حضرت يكه و تنها بود. زن أبو طالب فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بود كه دختر عموى آن حضرت بشمار ميرفت، فاطمه بنت اسد از زائيدن فرزند محروم بود لذا نذر و نيازهائى ميكرد
هر وقتى كه فاطمه بنت اسد فالگير و دانشمند يهودى را از دربانان كعبه ميديد آن بىبى را خبر ميداد كه تو صاحب پسرى خواهى شد كه خودت او را نزائيدهاى، او را پرورش خواهى داد، آن بىبى را دستور ميداد كه هرگاه آن پسر بتو نصيب گرديد او را نگاهدار و حفظ كن و از خود دور منماى.
فاطمه بنت اسد از آنان درخواست ميكرد كه نام آن پسر را ببرند و اوصاف او را بگويند؟ فالگيرها در جواب ميگفتند: او نور درخشندهاى است، بشارت دهنده و ترساننده خواهد بود، در كوچكى مبارك و در بزرگى پيشگوئىكننده است، راه خدا و دين را واضح و آشكار مينمايد، خاتم پيغمبران خواهد بود، بدين با فضيلت (اسلام) مبعوث ميگردد، باطل را ريشه كن خواهد كرد، از اعمال و افعال او راستى و درستى ظاهر ميشود، تابعين او هدايت خواهند شد، خدا راه هدايت را به او نصيب ميكند، پرهيزكارى بوسيله او معلوم ميگردد.
فاطمه بنت اسد در انتظار اين فرزند بود، همينكه انتظار آن بىبى بطول انجاميد و صبر خود را از دست داد اين اشعار را انشاد كرد:
طالت التّرقّب للميعاد اذ عدمت
منّى الحوائل ولدا من عناصير
لما أتيت الى الكهان بشّرنى
عند السؤال عليهم بالمحابير
فقال يوعدنى و الدمع مبتدر
يا فاطم انتظرى خير التباشير
نورا منيرا به الابناء قد شهدت
و الكتب تنطق عن شرح المزامير
انى بذاك فقد طال الطلاع الى
وجه المبارك يزهر فى الدياجير.
🔸[در سرپرستى ابو طالب ع از رسول خدا ص]
موقعى كه عبد المطّلب از دنيا رفت حضرت ابو طالب به بهترين كفالت متكفّل رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله گرديد، بآن حضرت مهربانى و ترحّم ميكرد، در نگاهدارى آن بزرگوار رنج ميكشيد، بلطف آن حضرت چنگ ميزد، او را لباس و پوشاك ميداد، نسبت بآنهائى كه در اطراف آن حضرت بودند عطف و توجهى داشت.
حضرت ابو طالب مرد محترم و معظمى بود، بر طرف كننده اندوه بود، مرد بيهودهگو و پرحرف و مردم آزارى نبود بلكه مردى نيكوكار و با عاطفه و نسبت بآنچه كه داشت بخشنده بود، نسبت بآنچه كه برايش مقدور بود جوانمردى ميكرد، هيچ ترسى آن حضرت را از سبقت در سخنرانى مانع نمىشد، در موقع خصومت ملالى دچار او نميگرديد، نسبت برسول اللّه صلى اللّه عليه و آله محبّت بخصوصى داشت.
ادامه این روایت زیبا را از پیام بعدی ببینید
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰داستان ولادت امیرالمومنین از کفالت ابوطالب و فاطمه بنت اسد از پیامبر تا کفالت پیامبر از امیر المومنین (صلوات الله علیهم اجمعین) از کتاب اثبات الوصیة مسعودی
✅صفحه ۲
🔸فاطمه بنت اسد نسبت برسول خدا صلى اللّه عليه و آله علاقه زيادى داشت، بجهت محبّت و برهانهائى كه از رسول خدا به آن بىبى وعده داده بودند عنان صبر را از دست داده بود. فاطمه بنت اسد ميگفت: بخداى آسمان قسم كه نذر من قبول و سعى من مقبول و دعاى من مستجاب گرديد، من محبّت حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله را در قلبم جاى ميدهم، بوسيله رؤيت آن حضرت از كليه اشخاصى كه نظير او هستند چشمپوشى مينمايم، چه كسى از من سزاوارتر است كه مثل حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله باو عطا شود، امر حضرت محمّد امر خلق نيست بلكه امرى است از طرف خداى بزرگ فاطمه بنت اسد پيغمبر خدا را (چون نور) چشم خود قرار داده بود، چنانچه خود آن حضرت يك لحظه از نظر فاطمه غائب ميشد تمثال او از نظر فاطمه بنت اسد غائب نمىشد، آن حضرت را مفقود نميدانست، ناراحت بود تا اينكه پيغمبر را حاضر نمايد و مشغول غذا دادن، شستشو كردن، نظيف نمودن، لباس پوشانيدن، روغن مالى كردن، خوشبو كردن و اصلاح كار آن حضرت شود، در روز مواظب شير دادن آن بزرگوار بود، همينكه شب مىشد مشغول بحاضر كردن رختخواب و (وسائل) خواب و متّكا و گهواره آن حضرت ميگرديد.
🔸صفات پسنديده رسول الله
حضرت صادق ع فرمود: در خانه ابو طالب درخت خرمائى بود كه زياد بار ميگرفت و بسيار خوش طعم و خوش خوراك بود، بدنبال طعم آن بوى خوش و معطرى نظير بوى زعفرانى كه با عسل آب شده باشد استشمام مىشد، آن درخت خرما پرپوست و كم خوار بود و هسته آن باريك بود.
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله همه روزه با همسالهاى خود از قبيل ابو سفيان كه عموزاده آن حضرت بود و ابو سلمه و مشروح بن نويبه نزد آن درخت مىآمدند و آنچه را كه از آن خرما بوسيله وزيدن باد و منقار زدن پرندگان ريخته بود جمع ميكردند. فاطمه بنت اسد نميديد كه پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله در جمع كردن خرماى نارس و رسيده به همسالهاى خود سبقت بگيرد ولى كودكان ديگر براى جمع كردن خرما بر يكديگر پيشدستى ميكردند، اما پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله در بين آنان با سكون و وقار و تواضع و تبسّم حركت مىكرد، از حرص و عجله كودكان ديگر تعجب مينمود! ولى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله چنانچه بعد از رفقايش چيزى از خرما مىافتاد آن را بر ميگرفت و الا با صورت باز و انبساط و خوشروئى تمام برمىگشت.
🔸فاطمه بنت اسد از كثرت حياء، نيكوكارى، دل نازكى، سرعت اشك و دل رحمى پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله تعجب ميكرد!
گاهى مىشد كه فاطمه بنت اسد قبل از آمدن كودكان براى آن حضرت خرما جمع مىكرد-، موقعى كه آن بزرگوار مىآمد خرماها را به او تقديم مينمود ولى آن برگزيده خدا دوست داشت كه خرماها را با كودكان ديگر بخورد.
🔸فاطمه بنت اسد ميگويد: روزى همسالان و همبازيان حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله آمدند و من خوابيده بودم. چون حضرت محمّد را با آنان نديدم از آنها سراغ آن حضرت را گرفتم و گفتم: محمّد چه شد؟؟ گفتند: با عموى خود ابو طالب در عقب ما هستند، دل من اندكى آرام گرفت، بچهها آن خرماهائى را كه در زير درخت بود بطورى جمع كردند كه در زير آن درخت چيزى ديده نمىشد.
آنگاه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بطرف آن درخت رفت و در زير آن توقف كرد، آن درخت خرما خيلى بلند بود. پيغمبر خدا بدست خود اشاره كرد، آن درخت خوشههاى خود را بقدرى پائين آورد كه نزديك شد ميوه آن بزمين برسد، پس رسول خدا آنچه كه ميخواست از آن خرما بر گرفت و دست خود را از آن درخت برداشت و اشاره كرد تا آن درخت بجاى خود برگشت، آن حضرت گمان ميكرد كه من خوابم ولى من خوابيده و بيدار بودم.
چون اين معجزه را از آن حضرت ديدم ترس بر من غلبه كرد، نتوانستم خوددارى نمايم پس نزد ابو طالب آمدم و در مكان خلوتى باو گفتم: من از حضرت محمّد چنين و چنان ديدم؟! ابو طالب گفت: آرام باش و اين گفتگو را جاى ديگر مكن كه شايد خوابهاى دروغى بوده است.
گفتم:
نه بخدا قسم بلكه بطور يقين در حال بيدارى بود نه در حال خواب، بچشم بيدارى ديدم نه در چشم خواب، من بخدا اميدوارم كه اين گمان مرا نسبت به محمّد صلى اللّه عليه و آله ثابت نمايد و آنطور باشد كه بوسيله پرورش آن حضرت بمن بشارت داده شده و من به جهت كفالت و عهدهدارى نفقه آن بزرگوار رستگار گردم.
🔸بعد از آن فاطمه بنت اسد در شب و روز از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله جدا نمىشد، از آن حضرت غفلت و از خدمتش كوتاهى نمىكرد، در جستجوى غذا و آب پيغمبر بود، پس رسول اللّه آن بىبى را مادر ميگفت.
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰داستان ولادت امیرالمومنین از کفالت ابوطالب و فاطمه بنت اسد از پیامبر تا کفالت پیامبر از امیر المومنین (صلوات الله علیهم اجمعین) از کتاب اثبات الوصیة مسعودی
✅صفحه ۳
🔸پیامبر اکرم به فاطمه بنت اسد دستور داد برای خداوند متعال قربانی انجام دهد
بعد از آن فاطمه بنت اسد قربانى را آماده كرد و گفت: من اين فرمان را از حبيب خود محمّد صلى اللّه عليه و آله قبول كردم و اين قربانى را محض خدا براى خدا ذخيره مينمايم.
🔸فاطمه بنت اسد آن شب را صبح نكرد مگر اينكه حسنى بر حسن و جمالى بر جمال او افزوده گرديد و عقيل را متولد نمود، بعد از عقيل حامله شد و طالب را زائيد، بعد از طالب حامله شد و جعفر را متولد كرد، هر روز نور صورت آن بىبى بجهت اينكه به پاك و پاكيزهترين و نيكوكارترين آنان يعنى على حامله شده بود رو بزيادى ميرفت. آنگاه فاطمه بنت اسد على را زائيد و در موقع ولادت امير المؤمنين بعضى از مشكلات دچار آن بىبى شد.
🔸آنگاه فاطمه بنت اسد فرزند خود على را در منزل پدرش ابو طالب آورد تا اينكه پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله كام او را برداشت، او را در كنار خود نهاد، قبل از اينكه كسى على را قنداق كند پيغمبر خدا او را در كنار خود قنداق كرد. بعد از حضرت على ام هانى كه نام او فاخته بود و مباركه و پاكيزه و خواهر فرزندان پاكيزه پدر خود ابو طالب بود بفاطمه بنت اسد نصيب گرديد.
🔸ولادت اولين وصى پيغمبر عظيم الشأن اسلام
فاطمه بنت اسد در دهم ماه ذى حجه بعلى بن أبي طالب حامله شد
و در روز پانزدهم ماه رمضان او را متولد كرد [این نقل برخلاف تاریخ مشهور ولادت آن حضرت در ۱۳ رجب است]
🔸فاطمه بنت اسد پنج روز بعد از حامله شدن به على نشسته بود درحالىكه صورتش را نور و جمال فرا گرفته بود، صورت آن بىبى نورانيت مخصوصى داشت، پيشانى فاطمه بنت اسد در بين عدهاى از زنان قبيله قريش كه نام همه فاطمه بود ميدرخشيد
🔸تربيت رسول خدا ص امير المؤمنين ع را از كودكى]
راوى گويد: علي 7 در موقعى متولد شد كه سى سال از عمر شريف رسول خدا صلى اللّه عليه و آله گذشته بود، پيغمبر خدا على را زياد دوست ميداشت بطورى كه بفاطمه بنت اسد ميفرمود: اى مادر گهواره على 7 را نزد رختخواب من قرار بده، پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله شخصا متصدى پرورش و تربيت على مىشد، در موقع شيرخوارگى على شير را در حلق آن حضرت ميريخت، در موقع خواب على گهواره جنبان على بود، در وقت بيدارى با على هم سخن ميشد و آن بزرگوار را گاهى بسينه و گاهى بدوش خود حمل و نقل ميفرمود.
🔸رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله ميفرمود: اين على برادر، دوست، معين، وصى، ذخيره، مورد اعتماد، داماد، شوهر دخترم و امين بر وصيّت من است.
پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله على را گردش بكوههاى مكه، شكاف كوهها، رودبارها و جادهها مىبرد.
🔸همينكه حضرت محمّد بن عبد اللّه صلى اللّه عليه و آله خديجه دختر خويلد را تزويج كرد و آن بىبى از محبت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بعلى آگاه شد از على 7 ديدن ميكرد، با بهترين لباس و جواهر آن حضرت را زينت ميداد، كنيزان خود را با على ميفرستاد، كنيزها ميگفتند اين على برادر محمّد و محبوبترين مردم در نزد او و نور چشمى خديجه و آن كسى است كه آرامش و اطمينان بر او نازل شده است.
[قصه کفالت پیامبر از امیر مومنان (صلوات الله علیهما و آلهما)]
🔸هديه و احسان خديجه متصلا در خانه ابو طالب روان بود تا آن موقعى كه قحطى شديد و خشكهسالى دچار قريش شد، چون حضرت ابو طالب مردى بخشنده و سرشناس بود لذا تهى دست گرديد و نانخوار او زياد شد، سال قحط آن حضرت را نيازمند كرد. پس رسول خدا صلى اللّه عليه و آله عموى خود عباس را كه در آن وقت در ميان بنى هاشم كار و بارش خوب بود صدا زد، فرمود: اى عمو! برادر تو ابو طالب نانخوار زيادى دارد، نيازمند گرديده و تو ميبينى كه اين قحطسالى دچار مردم شده، ارحام هم سزاوارترند كه بآنان كمك شود، بايد نانخوار آنان را برد و نان داد، پس تو با ما بيا تا برويم و بعضى از عائله او را بياوريم بلكه نيازمندى او را تخفيف داده باشيم.
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰داستان ولادت امیرالمومنین از کفالت ابوطالب و فاطمه بنت اسد از پیامبر تا کفالت پیامبر از امیر المومنین (صلوات الله علیهم اجمعین) از کتاب اثبات الوصیة مسعودی
✅صفحه ۴
🔸عباس در جواب رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله گفت: اى برادرزاده پيشبينى بسيار خوبى كردى، براى من هم صواب دارد، بخدا قسم كه مرا براى بخشش و رسيدگى بقوم و خويش بيدار و هشيار كردى. آنگاه با يكديگر نزد ابو طالب آمدند، بطرز نيكوئى با او صحبت كردند و گفتند: حقا كه تو سوابق پسنديده و منقبتهائى دارى كه قابل انكار نيستند.
تو اصل و ريشه پدران بزرگوار هستى، جوانمردى و بخشش براى تو جمع و مطيع شده، ما نميتوانيم بصفات تو نائل شويم، در اين سال قحط و خشكهسالى نانخوار تو زياد است، ما ناچاريم كه بعضى از نانخواران ترا سبك نمائيم تا اين سختى از مردم برطرف گردد، حضرت ابو طالب گفت: (من حرفى ندارم) ولى عقيل و طالب را براى من بگذاريد و اختيار باقى اطفال كوچك با شما باشد، آنگاه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله على را و عباس جعفر را برگرفتند.
رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله از آن وقت ببعد عهدهدار على گرديد و خود آن حضرت شخصا متصدى غذا و تعليم امير المؤمنين بود، على 7 دو سال قبل از آنكه نبوّت پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله ظاهر شود با رسول خدا نماز ميخواند. [....]
منبع عربی: https://b2n.ir/h79817
منبع ترجمه کتاب اثبات الوصیه توسط محمد جواد نجفی https://b2n.ir/r55494
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰حمایت ابوطالب و فاطمه بنت اسد (علیهما السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله)
🔸بعد از اینکه پیامبر در سن کودکی پدر و مادر را از دست داد مدتی نگذشت که جد مکرم ایشان حضرت عبد المطلب (علیه السلام) نیز در بستر بیماری افتاد و در آن حال اینگونه به ابوطالب درباره پیامبر وصیت کرد:
«اى عبد مناف (ابوطالب!) نگاهدارى و حفاظت شخصى را که مانند پدرش یکتاپرست است، بر دوش تو مىگذارم» و ابوطالب در پاسخ گفت: «پدرجان! محمد(ص) هیچ احتیاجى به سفارش ندارد؛ زیرا، او فرزند من است و فرزند برادرم.» (ابوطالب با عبدالله پدر پیامبر(ص) از یک مادر بودند).
🔸وقتى که عبدالمطلب درگذشت، ابوطالب پیامبر(ص) را پیش خود برد، و با این که ثروتى نداشت و نادار بود، امّا بهترین سرپرست براى آن حضرت بود؛ على(ع) مىفرماید: «پدرم در عین نادارى، سرورى کرد و پیش از او هیچ فقیرى سرورى نیافت».
🔸ابوطالب نسبت به پیامبر(ص) چنان دوستى و محبت شدیدى ابراز مىداشت که هیچ یک از فرزندان خود را تا آن اندازه دوست نمىداشت، در کنار پیامبر(ص) مىخوابید و هرگاه بیرون مىرفت، او را نیز همراه خود مىبرد و چنان دلبستگى شدیدى به پیامبر(ص) داشت که، نسبت به هیچکس چنان نبود و خوراک خوب را مخصوص آن حضرت قرار مىداد.
🔸«ابن عباس» و سایر صحابه مىگویند: «حضرت ابوطالب رسول خدا را بسیار دوست مىداشت؛ به طورى که او را از فرزندانش بیشتر دوست داشته، و بر آنان مقدم مىنمود! بنابر این هرگز از وى دورتر نمىخوابید و خود هر جا مىرفت او را نیز با خود مىبرد.»
🔸علامه مجلسى(ره) نقل مىکند: «هرگاه رسول خدا در رختخوابش مىخوابید، حضرت ابوطالب پس از آن که همه مىخوابیدند، به آرامى او را بیدار مىکرد، و رختخواب على را با وى جابجا مىنمود، و فرزند خود و برادرانش را جهت حفاظت وى مأمور مىساخت.»
🔸یعقوبى مىنویسد: از رسول خدا(ص) روایت شده است که پس از وفات «فاطمه بنت اسد»، همسر ابوطالب، که زنى مسلمان و بزرگوار بود، فرمود: «الیوم ماتت اُمّى؛ امروز، مادرم وفات کرد»، و او را در پیراهن خویش کفن کرد و در قبرش فرود آمد و در لحد او خوابید و چون از ایشان پرسیدند: چرا براى فاطمه بنت اسد چنین بىتاب شدهاى؟ فرمود: «او به راستى مادرم بود؛ زیرا، کودکان خود را گرسنه مىگذاشت و مرا سیر مىکرد. آنان را گردآلود مىگذاشت و مرا تمیز و آراسته مىنمود، و راستى که مادرم بود».
🔸حضرت ابوطالب رسول خدا را از سن هشت سالگى به خانه خویش منتقل ساخت، و تا سن پنجاه سالگى رسول خدا(ص)، لحظهاى از یارى و حمایت او دست برنداشت و او را بر خود و فرزندانش مقدم مىداشت!! و خطرهاى احتمالى را که متوجه رسول خدا مىگردید، خود و فرزندانش با جان و دل مىخریدند، و آن چنان فداکارى و ایثار مىنمودند که ملائکه و جبرئیل بر آنها مباهات مىکردند!!
🔸در تاریخ آمده است که کفار قریش بارها به حضرت ابوطالب مراجعه نموده و از او خواستند که جلوى تبلیغات پیامبر اسلام(ص) را که به نظر آنان اهانت به آیین و مقدّسات بت پرستى بود، بگیرد. پس از چندین بار تذکر، سرانجام با اخطار و هشدار شدیدتر پیش آمدند؛ به گونهاى که جان رسول خدا(ص) و حضرت ابوطالب مورد تهدید جدى قرار مىگرفت؛ در چنین موقعیتى ابوطالب با تمام قوا از رسول خدا حمایت مىکرد و مىگفت: «اذهب یا بن اخى؛ فقل ما احببت فوالله لا اُ سلمک لشىء ابدا؛ تو نگران نباش و به دنبال مأموریت الهىات انجام وظیفه کن؛ به خدا سوگند! به هر قیمتى (و لو جان من در خطر باشد) دست از حمایت تو برنمىدارم!!»
منبع
مقاله ابوطالب شخصیت مظلوم تاریخ مجله پاسدار اسلام
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰چند روضه کوتاه برای بی بی دو عالم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)
🔸مجلس اول: ذکر مصیبت ورودیه کربلا
وقتی وارد کربلا شدن بانوان حرم رو با احترام از محمل ها پیاده کردن
اون زینبی که امیر المومنین شبها برای زیارت پیامبر می فرستاد حسنین دور و بر زینب می رفتن چراغ حرم رو خاموش می کردن تا کسی قد و قامت زینبو نبینه
اینجا هم لابد عباس اومد علی اکبر اومد جوانان بنی هاشم اومدن دور و بر زینبو گرفتن با احترام و جلالت پیاده کردن
اما عرض کنیم حسین جان کجا بودی روز یازدهم محرم اون لحظه که زینب همه رو سوار کرد امام سجاد با حال بیماری شدید سوار بر مرکبی شد یه وقت زینب یه نگاهی دور و برش کرد ببینه یه محرم دور وبر زینب نمانده کمکش کنه شاید صدا زد حسین جان کجایی خواهرو کمک کنی شاید یه نگاه به علقمه کرد عباسم از وقتی دستای تو رو جدا کردن لباس اسیری به تن کردم ...
راوی می گه: یادم نمیره روز یازدهم محرم
َ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ ع تَنْدُبُ الْحُسَيْنَ ع وَ تُنَادِي بِصَوْتٍ حَزِينٍ وَ قَلْبٍ كَئِيبٍ يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَيْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ
ناله بزن بگو یاحسین
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
مجلس دوم: پیوند بین روضه لحظات آخر عمر شریف حضرت زهرا و سید الشهدا
نمیدونم چه سریه دو نفر بودن نذاشتن لحظه آخر کسی بالا سرشون باشه
اولی مادر ساداته حسنین رو فرستاد مسجد علی هم مشغول نمازه
صدا زد اسما چند لحظه صبر کن بعد صدام بزن اگه صدام زدی جوابتو ندادم برو علی خبر کن
اصلا نمی دونم مظهر وفا است مظهر حیا است هیچ وقت کاری که علی نتونه انجام بده نخواست
آخه هر زنی زمین بخوره شوهرشو صدا میزنه
اما قربونت برم مادرجان یه وقت دیدن ناله زد یا فضه خذینی
فضه بیا که محسنمو کشتن
دومی هم خود حسینه
امام زمان فرمود لحظه آخر یه نگاه غریبانه ای می کرد به سمت خیمه ها
تدیر طرفا خفیا الی رحلک
حضرت آیت الله بهجت فرموده بودن نگید زینب داشت نگاه می کرد آخه تا دید زینب اومده داره تماشا می کنه با چشم اشاره کرد خواهرم برگرد
یعنی زینب جان همین که مادرم تماشا می کنه بسه
ناله بزن بگو یا حسین
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
مجلس سوم: روضه وداع سید الشهدا با خیمه ها
عرضه بداریم یا صاحب الزمان همون زینبی که شب عاشورا خبر شهادت برادر رو نتونست تحمل کنه چه کرد اون لحظه که دید ظهر عاشورا حسین آمد کنار خیمه برا وداع
یا زینب یا ام کلثوم یا سکینه علیکن منی السلام
صدا زد یه پیراهن کهنه برام بیارید فإنی مقتول مسلوب اینا اگه منو بکشن منو برهنه می کنن
لباس کهنه بپوشید زیر پیرهنش که تا برون نکند خصم بدمنش زتنش
لباس کهنه چه حاجت که زیر سم ستور تنی نماند که پوشند جامه یا کفنش
همه عالم رو غم گرفته بود لحظه وداع حسین ملائکه داشتن تماشا می کردن
یه وقت زینب دید برادر به گریه افتاد صدا زد برادر جان چشمت گریان نباشه
فرمود چطور گریه نکنم وقتی می بینم ساعتی بعد شما رو به اسیری می برن
اما یه وقت دید ناله سکینه بلند شد یه نگاهی به سکینه انداخت گفتن و کان یحبها حبا شدیدا دیدن سکینه رو بغل کرد اشکاشو پاک کرد صدا زد سکینه جان تو دیگه با گریه هات دل بابارو آتش نزن
لاتحرقی قلبی بدمعک حسرة ما دام منی الروح فی جثمانی بعد از من گریه فراوان دارید
دیدن حسین راه افتاد به سمت لشگر اما بعضی نقل کردن یه وقت دید خواهرش صدا میزنه مهلا یا اخی بذار یه بار دیگه نگات کنم
موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج4 ؛ ص482 و نیز موسوعة شهادة المعصومین ج2 ص381 عن الاسفراینی: ثمّ إنّ الحسين عليه السّلام أراد وداع النّساء، و هو آيس باكي العين، فتلقّته أخته زينب، و قالت له: لا أبكى اللّه عينك.فقال: كيف لا أبكي و عمّا قليل تساقون بين الأعداء
فأقبلت سكينة و هي صارخة، و كان يحبّها حبّا شديدا، فضمّها إلى صدره و قال:
سيطول بعدي يا سكينة فاعلمي منك البكاء إذا الحمام دهاني
لا تحرقي قلبي بدمعك حسرة ما دام منّي الرّوح في جثماني
فإذا قتلت فأنت أولى بالّذي تأتينه یا خيرة النّسوان
موسوعة الامام الحسین موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج4 ؛ ص476 به نقل از البهبهاني، الدّمعة السّاكبة، 4/ 345- 346- مثله الدّربندي، أسرار الشّهادة،/ 423 همچنین ر،ک: ترجمه ذریعة النجاة ص290
فأراد عليه السّلام أن يخرج من الخيمة، فلصقت به زينب، و قالت: مهلا يا أخي توقّف حتّى أزوّد من نظري وداعلأتلاق بعده:
فمهلا أخي قبل الممات هنيئة لتبرد منّي لوعة و غليل
فجعلت تقبّل يديه و رجليه، و أحطن به سائر النّسوان، يقبّلن يده و رجله
#وداع
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
مجلس چهارم: روضه بازگشت ذوالجناح
وارد میدان شد کاری کرد مردم یاد رزم علی تو میدان افتادن هربار حمله می کرد برمی گشت وسط میدان صدا میزد لاحول و لا قوة الا بالله شاید می خواست به زینب خبر بده هنوز زمین نیافتادم
هر کس زمین می افتاد به حسین خبر می داد اما بمیرم حسین کسی رو نداشت بهش خبر بده غریبانه روی زمین افتاد
یه وقت اهل حرم شنیدن یه صدایی از بیرون خیمه ها بلند شد شاید گفتن دوباره حسین برگشته اما بمیرم همه از خیمه ها بیرون دویدند ولی سالار زینب را ندیدند
هر کی یه جور درددل می کرد
اما میگن مجلس بابا رو دختر گرم می کنه آمد کنار ذو الجناح
ذوالجناح یه سوالی دارم میدونم بابامو کشتن اما بگو ببینم یا جواد ابی هل سقی ابی ام قتل عطشانا (1)
راوی میگه هیچ وقت فراموش نمی کنم زینب را
شب عاشورا است روضه باید روضه عاشورایی باشه
یه وقت نگاه کنه ببینه هر کی با هر چه در دست داره به بدن عزیز زهرا می زنه
چرا این حرفو میگم آخه امام باقر فرمود همه با شمشیر نبود بعضیا با نیزه می زدن بعضیا با تیر می زدن هرکی سلاح نداشت سنگ می زد (2)
بمیرم زینب سه چهار سال نداشت دید مادرش بین در و دیوار رسول الله رو صدا می زنه حالا زینب به اضطرار افتاده یه وقت رو کرد به سمت پیغمبر
پس با زبان پرگله آن بضعه بتول رو کرد بر مدینه که یا ایها الرسول
این کشته فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
(1) این نقل را از آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی و برخی علمای دیگر دیده ام اما عجالتا مدرک آن را پیدا نکردم برخی سایت ها به تذکره الشهدا آدرس داده بودند.
2. الأصول الستة عشر (ط - دار الشبستري) ؛ المتن ؛ ص122 بعض اصحابنا رواه ان ابا جعفر (ع) قال كان ابى مبطونا يوم قتل ابو عبد الله الحسين بن على عليهما السلم و كان فى الخيمة و كنت ارى موالياتنا كيف يختلفون معه يتبعونه بالماء يشد على الميمنة مرة و على الميسرة مرة و على القلب مرة و لقد قتلوه قتلة نهى رسول الله ص، ان يقتل بها الكلاب و لقد قتل بالسيف و السنان و بالحجارة و بالخشب و بالعصى و لقد اوطأه الخيل بعد ذلك.
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
مجلس پنجم: شام غریبان
امشب اگه چشم دلتو باز کنی شاید هنوز خیمه گاه حسین داره می سوزه
گفت داداش
اینان که طبل خاتمه جنگ می زنند پس از چه رو به خیمه ما سنگ می زنند
زینب بچه ها رو زیر خیمه جمع کرده نمی دونم دیگه آیا توانی تو بدن زینب مونده یا نه؟
آخه زینب چه کنه
عرضه بداریم حسین جان کنار بدن عباس گفتی بیچاره شدم
حالا ببین حال زینبو
از یه طرف دلش گوشه قتلگاهه بدن برادرش روی زمین گرم کربلا
از یه طرف امام سجاد با اون حال بیماری گوشه خیمه افتاده
از یه طرف هرکدوم از این بچه ها تو بیابونا فرار کردن
انقدر تو این بیابونا دویده آخه تا حمله کردن به خیمه ها هر چی تو این خیمه ها بود غارت می کردن
یا صاحب الزمان یا غیرة الله عذر می خوام
دو تا گوشواره از بانوان حرم آل الله بهش جسارت شد
یکی تو کوچه بنی هاشم امام صادق فرمود طوری با سیلی به صورت مادرم زدن گوشواره مادرم شکست
یه جا همین جا یعنی عصر عاشورا بود
نوشتن حمله کردن طوری گوشواره ام کلثومو کشیدن گوش رو پاره کردن
برادر جان
از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد از مشت ها بپرس که با گوشواره بود
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
مجلس ششم: روضه وداع اهل حرم با قتلگاه
تا اومدن قافله رو حرکت بدن بانوان حرم اصرار کردن بذارید ما یه بار دیگه با عزیزانمون وداع کنیم
تا رسیدن به قتلگاه خودشونو انداختن رو این بدن ها
چه غوغایی به پا شد
نگاه کنن ببینن این ملعون ها کشته های خودشونو نماز خوندن دفن کردن اما بدن عزیز زهرا
در نقل داره امام سجاد فرمود من طوری به این بدن ها نگاه می کردم گویا جان داشت از بدنم خارج می شد
زینب آمد حال امام سجاد رو دید صدا زد یادگار برادرم داری با جون خودت بازی می کنی
گفتم عم چطور ناله نزنم وقتی میبینم عزیزانم رو روی خاک رها کردن
کاروان اومدن خودشونو رو این بدن ها انداختن
مبریدم! که در این دشت مرا کاری هست
گرچه گل نیست ولی صحنه گلزاری هست
ساربانا! مزنید این همه آواز رحیل
که در این دشت مرا قافله سالاری هست
عرضه بدرایم علی جان شب شام غریبان زهرا تا اومدی بندهای کفنو ببندی بچه ها خودشونو انداختن رو بدن مادر از آسمان ندا آمد یا ابا الحسن بچه ها رو از بدن مادر بردار ملائکه خدا به گریه افتادن
علی جان این فرشته ها کجا بودن کربلا کنار گودی قتلگاه
آخه اینجا شما بچه ها رو آرام می کردی می بوسیدی از بدن مادر حدا می کردی
اما آیا کسی بود کربلا عزادارای حسینو آروم کنه نه به خدا
فقط یه عده جمع شدن با تازیانه
به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه می برند/ نمی روم ولی مرا به تازیانه می برند/
سر تو را به نیزه ای نشانده دشمن علی/ نمی روم ولی مرا به این بهانه می برند
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub