eitaa logo
روضه دفتری مجمع الذاکرین اهلبیت (ع)
4.4هزار دنبال‌کننده
48 عکس
49 ویدیو
8 فایل
شامل اشعار و متن روضه با مدیریت خادم الحسین کربلایی محمد مسلمی ارتباط با مدیر @moslemi_124 لینک کانال @rozehdaftari پذیرش تبلیغات👈 @moslemi_124
مشاهده در ایتا
دانلود
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 السلام علیک یا اباعبدالله وقتی از دشمن امشب مهلت گرفت. فرمود عباس جان .امشب و مهلت بگیر من عاشق نمازم عاشق تلاوت قرآن و استغفار و دعا هستم . همه برگشتن تو خیمه هاشون . اما زین العابدین فرمود عمه جانم از خیمه زد بیرون امد نزد ابی عبدالله داداش این اشعاری که الان خوندی این زبان حال کسی که یقین داره میکشنش فرمود بله خواهرم یه لحظه الان خوابم برد پیغمبر و بابام علی را دیدم فرمودن حسین ما منتظر توییم بیا دلمون برات تنگ شده فقط همین یه اشاره کرد دیگه نگفت فردا منو قطعه قطعه میکنند نگفت فردا زیر سم مرکب می برند نگفت سرمو به نیزه می زنند نگفت لباس هامو به غارت میبرند فقط گفت اری خواهرم کشته میشم نوشتن تازینب این و شنید چنان با سیلی به صورتش زد لَطَمَتِ‌وَجْهَهٰا نمیدونم چه سر بود تا لتمه زد با صورت خورد زمین از حال رفت وَ خَرَّتْ مَغْشِيّاً عَلَيْهَا جلو چشم ابی عبدالله نمیدونم این خاطره مادر زنده شد یا نه بلافاصله اومد خواهر به هوش آورد دست رو قلب زینب گذاشت بلکه بتونه آرومش کنه اما مگه میشه این خواهر و آروم کرد گفت داداش تازه فهمیدم مادرم از دنیا رفته تازه فهمیدم بابام علی را از دست دادم من می خوام بگم حسین جان اینجا هرجوری بود تا صبح خواهرت آروم کردی کاش فردا شب هم بودی و زینب تو آرامم میکردی یا صاحب الزمان شما فرمودید من از اینجا به بعد خون گریه می کنم برای اسارت عمه جانم زینب ای زینب همون خانومی که وقتی تا ساعت قبل اومد مقتل علی اکبر شما صورت رو صورت علی گذاشته بودی تا صدای نفس نفس ها خواهرتو شنیدی بدن جوان تو رها کردی نذاشتی یه لحظه هم بین نامحرم بمانه آخ نبودی ببینی از فردا نامحرما دورش حلقه می زنند وقتی می خواست سوار ناقه بشه سنان میگه عمر هست به خودمن دستور داد گفت همه لشکر و دور زن و بچه اهاته کنید وقتیمیخواد بچه ها رو سوار کنه نگاه کرد دید هزاران چشم نامحرم داره ناموس حسین میبینه یک فریاد حیدری زد اما تَسْتَحْیون مِنَ الله وَرَسوله  نانجیبا ما دختر پیغمبریم از اینجا دیگه نامحرما هی دور زن و بچه حلقه میزدن یه اشاره کنم شاید دیگه زنده نباشیم اون روضه ماه صفر بخوانیم تا رسیدن به دروازه شام مرحوم محدث قمی می نویسد پانصد هزار نفر به تماشا آمدن دم دروازه شام یه نگاه کرد دید سربریده چشمانش را رو نیزه میبنده گفت یااخا اُنظُر اِلینا تو دیگه چشماتو نبند اونایی که باید چشماشون رو ببندم خیره خیره دارن به من نگاه میکنن https://eitaa.com/matnroozeh