.
عجب رسمیه رسم زمونه هنوز رو نیزه لبات خندونه
#زمینه حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده #شبِ_هفتم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مجید بنی فاطمه
●━━━━━━───────
علی! عمو رفته برات آب بیاره
عمو اگه قولی بده رد خور نداره
جونی نمونده تو تنت مادر بمیره
از این خیمه به اون خیمه شدم آواره
لالا گلم تشنه ی آبه
لالا لالا عَلیم بخوابه
گریه نکن مادر لالایی
گریه ات داغِ قلب ربابه
یه چشمم اشکه یه چشمم خونه
دلم بی تابه برات ميخونه
عجب رسمیه رسم زمونه
شیرخواره میره مادر می مونه
«لالا لالایی...»
علی! مادر بدون تو زود می میره
بمیرم سرت با سرِ نیزه درگیره
ببین چطور دلخوشیمو ازم گرفتن
جای گهواره تو دستام غل و زنجیره
لالا عَلیم از نِی نیفته
لالا لالا گل نشکفته
بخواب عزیزم روی نیزه
واست مادر لالایی گفته
یه چشمم اشکه یه چشمم خونه
دلم بی تابه برات ميخونه
عجب رسمیه رسم زمونه
هنوز رو نیزه لبات خندونه
«لالا لالایی...»
عجب رسمیه رسم زمونه
دخترِ سلطان کنج ویرونه
«حسین...»
#جواد_فلاح
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#زمینه_حضرت_علی_اصغر
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مجید_بنی_فاطمه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇@rozehdaftari
.
|⇦•ما کشته ی توییم...
#قسمت_اول #روضه حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده #شبِ_هفتم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مجید بنی فاطمه
●━━━━━━───────
ما کشته ی توییم به جز این گُمان مکن
پروانه های سوخته را امتحان مکن
القصه ما برای تو باید که جان دهیم
فکری برای آخر این داستان مکن
اینجا کسی به غیر تو ما را محل نداد
ما بنده ی توییم فراموش مان مکن
میسوزم از حرارت عشقت مرا ببوس
سر رشته ی محبت مان را نهان مکن
شرمنده ام که دل سببِ رنجش تو شد
صد بار گفته بودمش اینجا فغان مکن
از گَرد راه آمده ام، خوش نشسته ام
دیگر غبار روبی از این آستان مکن
#عطش
*از امشب دیگه آب رو به روی
بچه های حسین میبندن..*
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
ما پای روضه ی عَطَشَت آب میشویم
ای تشنه، روی خود طرف آسمان مکن
تنها پناهِ مانده ی در راهِ یا حسین
من سوختم به پای لبت آه یا حسین
* بچه وقتی تشنه اش باشه خوابش نمیبره....چند تا خیمه زدن، یه خیمه، خیمه ی زینبه، یه خیمه خیمه ی آقا ابی عبدالله ست، یه خیمه خیمه ی اصحابه، یه خیمه خیمه ی ربابه، اما یه خیمه از همه جلوتره اون خیمه ی ابالفضله...یعنی هر کی میخواد به سمت حسین بره باید از عباس گذر کنه، اما هیچکدومِ این زنا تو خیمه ی خودشون نیستن، همه جمعن تو خیمه ی رباب، یکی میگه علی رو بدید من آرومش کنم....*
رقیه نازش میکنه، بخواب گلِ بهارم
داداش کوچولو آب میخوای از چشام آب میارم
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مجید_بنی_فاطمه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇@rozehdaftari
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸کیست اصغر، اکبر ذبح عظیم
🔸خود به تنهایی صراط مستقیم
امشب بریم درخانه ی باب الحوائج ششماهه ی امام حسین...
علی اصغر...
خدا میدونه میدونه یک سال منتظر شب هفتم نشستیم...
بیاییم برا ششماهه ی حسین اشک بریزیم...
جان عالم به فداش...
🔸اختری برشانه ی خون خدا
🔸آبروی روی گلگون خدا
این آقازاده خیلی آبرو داره درخونه ی خدا...
🔸دست های کوچکش، دست حسین
🔸روز عاشورا همه هست حسین
ابی عبدالله هم عنایت خاصی به علی اصغرش داره...
فقط همینو بگم....
قطعا ابی عبدالله، گریه کن های ششماهه اش رو دست خالی بر نمیگردونه...
🔸صورتش پژمرده اما دلگشا
🔸دستهای بسته اش مشکل گشا
عالمی به فدای دستان قشنگش...
با دستهای به ظاهر کوچیکش...
گره های بزرگی رو باز میکنه...
خیلی از علما، بزرگان ما، متوسل میشن به این شش ماهه...
آی مادری که سالهاست...
خدا بهت فرزند نداده...
امشب خدا رو به ششماهه ی حسین قسم بده...
خیلی ها امشب با دست پر از این مجلس میرن...
مواظب باش...
🔸دستهای بسته اش مشکل گشا
امشب... همه برا ششماهه گریه میکنند...
حتی روز عاشورا لشگر دشمن هم طاقت نیاورد...
گریه کردند...
مبادا آروم باشی...
🔸شیرخواری با پدر همدرد بود
🔸آخرین سرباز و اولمرد بود
لحظات آخر ابی عبدالله یه نگاه کرد به دوروبرش...
دید تنهای تنها مونده...
حبیب بن مظاهر رو به شهادت رسوندن...
عباسشو به شهادت رسوندن...
علی اکبرشو قطعه قطعه کردند...
دیگه یاری نداره...
یکدفعه از داخل خیمه...
صدای گریه علی اصغرش بلند شد...
با زبان کودکی...
میگه بابا...
مبادا صدای غربتت رو بشنوم بابا...
بابا..هنوز من زنده ام...
بابا...هنوز یک سرباز کوچک داری بابا...
🔸من به باغِ سرخِ خون، یاس توام
🔸با دو دست بسته عباس توام
چه خوب خودش رو فدا کرد...
آماده ای گریه کنی بسم الله...
خواهرها امشب باید بلندتر گریه کنند...
آخه شما بهتر میفهمید حال مادر علی اصغر رو...
ابی عبدالله قنداقه علی اصغرش رو آغوش گرفت...
اومد در مقابل دشمن ایستاد...
علی اصغرش رو روی دستاش بلند کرد...
صدا زد...
«یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ»
ای نانجیبها...
شما با من سر جنگ دارید...
اگه به من حسین رحم نمیکنید...
این طفل شش ماهه که کاری نکرده...
یه نگاه به لبهای خشکیدش بندازید...
ببینید...
اما ترونه کیف یتلّظى ّعطشا
اگه بهش آب بدید میمیره...
اگه آب هم ندید میمیره...
اگه حرف من حسین رو قبول ندارید خودتون ببرید سیرابش کنید...
دشمن داره نگاه میکنه...
خیلی ها به گریه افتادن...
ابی عبدالله داره حرف میزنه...
شاید اینها دلشون بسوزه...
یکدفعه دیدند...
حرمله نانجیب تیر سه شعبه از کمان رها کرد...
«فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن»
🔸از شیرخواره ای به همه شیرخوارگان
🔸آغوش گرم مادرتان نوش جانتان
مادرها نمیدونم بچه شش ماهه دارید یا نه...
اگه بچه شش ماه دارین...
الان یه دست زیر گلوش بکشید ببینید آیا طاقت دارید یه زخم روی بدنش ببینید یا نه...
فقط همینو بگم ابی عبدالله نگاه کرد... دید تیر سه شعبه...
گوش تا گوش علی رو دریده...
علی اصغر روی دستها بابا داره جان میده...
خدایا... حالا جواب مادرش رو چی بگم...
جواب رباب رو چی بگم...
خدایا هیچ مردی شرمنده همسرش نشه...
دیدند حسین هی چند قدم به سمت خیمه ها میره برمیگرده...
🔸تو رفتی مادرت حیران شد ای وای
🔸تمام خیمه ها ویران شد ای وای
🔸مگر تیرسه شعبه خنجری بود
🔸سرت بر پوست آویزان شد ای وای
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
کانال متن روضه مجمع الذاکرین ع
فایل صوتی👇