eitaa logo
روضه دفتری مجمع الذاکرین اهلبیت (ع)
3.2هزار دنبال‌کننده
45 عکس
39 ویدیو
7 فایل
شامل اشعار و متن روضه با مدیریت خادم الحسین کربلایی محمد مسلمی ارتباط با مدیر @moslemi_124 لینک کانال @rozehdaftari پذیرش تبلیغات👈 @moslemi_124
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
( علیه السلام ) مداح گرامی ، مرحوم ما ندیدیم اما از بزرگترها شنیدیم که در گذشته مداحانی بودند که در مجلس ، فقط کلمه « حسین » را زمزمه میکردند ومردم از سوز و تاثیر کلامشان ، از خود بیخود میشدند ... آماده ساز دیده برای گریستن بی شک بهشت بوَد بهای گریستن ... ذکر جفا و نقل مصیبت نیاز نیست نام‌ « حسین » بس است برای گریستن ... @rozehdaftari
🔊 روضه ورود کاروان اسراء به شام هیئت احرار الحسین علیه السلام شامیان من داغ دارم، هل هله کمتر کنید ۲ بخدا نمیزارم اینجور بشینید... (امام زمان) خارجی نه، زاده، پیغمبرم، باور کنید اگه برام داستان درست نمیکنید، اگه فردا حرف برام در نیاد، یه کار ازتون میخوام، به خدا برا روضه است، کسی خجالت نکشه من دارم میگم، میخوام همه باهم دست بزنید میخوام شعر بخونم، صدا دستتونو بشنوم میخونم، دست بزن، عیب نداره بزن، کف زدن،( بزن) کف زدن پای سر (دست بزن) کف زدن پای، سر، فرزند زهرا، خوب نیست (دست) دست زدن، دست زدن، پای سر ، فرزند زهرا خوب نیست آقا، تو هی دوتا میزنی قطع میکنی، هی داد میزد، اینا میخندیدن کف زدن پای سر، فرزند زهرا ، خوب نیست نا مسلمانان، حیا، از دخت پیغمبر، کنید یه روضه بگم، از کربلا به شام ، هیچ جا نشده بود به اینا احترام بزارن، سادات، یا باید مثل سید اجازم بدید، یا پاشید برید بیرون، عمامه برداشت، یعنی واویلا، یعنی من اجازه دارم هر روضه ای، هیچ کس احترام نذاشت، الا دم دروازه، تو شلوغیا و خنده ها، یکی گفت سلام آقا، یهو آقا برگشت علی بن الحسین، دید تو شلوغیا یکی دستشو آورده، سلام آقا، آقا لبخند زد، تو مارو میشناسی؟ گفت آره آقا، باباتم میشناسم، جون بخواه، چه بلایی سرت آوردن؟ گفت ببینم، ازت خواسته ای بگم آره، گفت یه پارچه بیار، آفتاب، زنجیرارو سوزونده، این زنجیرا رو گردنمه، گردنم سوخته، (ای وای، اگه بعدیشو بگم، همه دستا کار میکنه) گفت سَهل، پول داری؟ آقا تو اسارت پول چکارت؟ گفت میخوام بدم، به این، نیزه دارها ، (گوشتو بگیر)، میخوام اینقدر به بهونه سرها ، وسط ناقه، اینقدر نچرخند، بین عمه ها، آه، بگیریدش، مگه سید اولاد زهرا، خودشو میزنه؟ نزن بچت داره میبینه، وای چه روضه ای اومد تو سرم، نزن، بچه اش داره میبینه، نزن، نزن، این پسرِ، این پسرِ، نزن، دخترش، دخترش داره میبینه، آه، پیش سه ساله، رو سینه اش نرو ، حسیــــــــــن، حسیـــــــــــن باشه، دست تو مستمع رو میبوسم، الان خوشهالم، روضه ثابت گرفتم، دیونه هامو پیدا کردم، آره، هر کدوم شما تو یه هیئت میدیدمتون، اما حالا دور هم جمع شدیم، پسرش داشت میدید باباش خودشو میزنه، از این ور میزد، میگفت نزن، خودشو میزد، میگفت نزن، اون بچه میدونی چکار میکرد، میزد هی خودشو، پاتو وردار، پاتو وردار، یَومٌ عَلی صَدرِ المُصطَفی، یَومٌ عَلی، وَجهِ الثُری، رو زمین افتاده، کمک، کمک، کمک، آخ کمک اومدن، اما به حسین نه ، کمک سنان، کمک شمر، کمک خولی، حسیـــــــــــن، حسیــــــــن آه، آه، اگه پا به پات، گریه نمیکردم نمیخوندم، بخونم یا نه؟، روضه بگم برا اینم، یه ساعت داره میزنه، از اول روضه داره میزنه، اما خون نیومد، الان یکم خون اومد در حیرتم، چگونه، به رویش، عدو زده تو رو خدا نزنید، تو رو خدا نزنید، به پا من نیفت، کاش یکی به پا اون می افتاد، نزن، زینب به پاش افتاد، اومد تو گودال، آه، دیگه نمیخونم، تو حسین بگو من نخونم، تو حسین بگو، به جان مادرم هنوز روضه نخوندم، حسیــــــــــن، حسیــــــــــن بسه، باشه، فقط یه دونه بگم، هنده اومد تو مجلس، یه عبایی پوشیده بود، یه قبایی پوشیده بود، (بخونم یا نه)، اومد تو مجلس، طلا هاشو بسته، گردنبندشو انداخته،( بزار بخونم، بزار بخونم، تو گلوم میمنه وا)، یه وقت رسید، عمه های تو رو دید، گفت اینا که حجاب دارن، پس میگفتید اینا خارجی اند، بزرگتون کجاست، اومد جلو زینب، خانم اینطور بود، میدونست هنده ببینه میشناسه، گفت دستتو بردار، دستتو بردار ببینم، دستشو برداشت، واویلا، دیدن چادرشو برداشت، عباشو برداشت، یکی هنده رو بگیره، گفت زن یزید محجبه، دختر علی، با پارچه؟ حسیـــــــــــن، حسیــــــــن، حسیـــــــــــن 🎤 حاج @rozehdaftari
. |⇦•نوا از نینوا می رفت... و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج‌مهدی صالحی کرمانی ●━━━━━━─────── شب شددیدم عده ای کنیز اطراف یه خانم مجلله ی رو گرفتن دارند میارن. بی بی زینب تا چشمش افتادبه این‌خانم بلند شدند رفتن بین بچه ها نشستن چادر رو صورت کشیدن. الهی بمیرم برات زینب. کار به جایی رسیده بود با دستشون صورتشون رو پوشانده بودن الله اکبر هنده آمد روی کرسی مخصوص که گذاشته بودند نشست اما دیدند بر خلاف دیگران که بهشون زخم زبان میزدن این خانم شروع کرد دلداری دادن از خدا گفتن از زمان قضاو قدر گفتن حرفاشو زد رو کرد بعدرو‌کرد به خانوما، خانم ها بزرگ تر شما کیه؟ یه چندتا سوال ازش دارم بی بی زینب رو نشونش دادن. یکی گفت: عمه جان! خانم ادب داره جوابشون رو بدید. جواب ابن زیاد رو زینب نمی داد. یزید با اون همه شکوه وجلالی که براخودش درست می کرد بی بی فرمودند: من اصلا ننگم میاد با تو حرف بزنم. دنیا من رو کشونده اینجا با تو روبه رو شدم من ننگم میاد با توی یزید حرف بزنم.. دختر علی است، دختر حضرت زهراست... اینجا گفتند: خانم جان این خانم فرق می‌کنه جوابشون رو بدین. رو کرد به بی بی زینب... خانمِ اسیر! بگو بدانم شما از کدام شهر و دیارید؟ بی بی فرمودند: ما از مدینه ی پیغمبریم.هنده تا نام رسوالله و مدینه را شنید ادب کرد از روی کرسی بلند شد نشست روی خاکای خرابه صدا زد: خانم! اسم مدینه رو بردی من چندسال تو مدینه بودم خاطرات خوبی دارم، دوستان خوبی دارم، بگو بدانم شما از کدام محله ی مدینه هستید؟ بی بی فرمودند: ما از محله ی بنی هاشمی هستیم. هنده خوشحال شد یعنی میشه این خانم زینب من رو دیده باشه؟! یعنی میشه این خانم از حسین به من خبری بده !؟صدا زد خانم! بگو بدانم آیا خانه ی مرتضی علی و زهرا را می‌شناسی؟ گفت: بله!... چقدر هنده خوشحال شد. گفت: خانم آیا بچه های زهرا رو میشناسی؟ فرمودند: بله! از کدامشان سوال میکنی؟ صدا زد: خانم! بگو بدانم آیا حسینِ زهرا را میشناسی؟فرمودند: بله، هنده حسین رو خوب میشناسم. اما یه سوال دیگه کرد دیگه بی بی زینب نتونست جواب بده آنچنان گریه ای سر داد تمام خرابه ضجه و ناله شد. اومد جلوی بی بی صدا زد: خانم مگر زینبِ من طوری شده؟ مگر از بی بی ام زینب خبری داری؟ چادر رو کنار زد بی بی، صدا زد هنده حق داری نشناسی بخدا من زینبم! آنچنان هنده تو صورت خود زد کاش کور شده بودم نمی دیدم خانم به من گفتن اسرای خارجی اند. شما کجا؟ اسیری کجا؟ شما کجا؟ خرابه ی شام کجا؟ حسین از دست ما می‌رفت اگر زینب نمی آمد ... نوا از نینوا می‌رفت اگر زینب نمی آمد ــــــــــــــــــ@rozehdaftari
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
|⇦نوا از نینوا می رفت.. و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج مهدی صالحی کرمانی مرادقلی‌: ●━━━━━━─────── امام حُسَیْن(ع) می فرماید: شیعیان و پیروان ما آن کسانی هستند که دلهایشان (و به تبع آن افکار و اعمالشان ) از هر گونه ناخالصی (و فریب و نیرنگ و سوء استفاده از اعتماد مردم) و کینه ( و دشمنی یا خیانت ) و ناسالمی ( و تقلب و تزویر ) پاک و پیراسته باشد. 📚تفسیرالإمام العسکری(ع)، (ص 309، ح154) @rozehdaftari
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستامو بگیر آقای دلم این بار اومدم با پای دلم با تو خودمو پیدا میکنم چشمامو برات دریا میکنم خودم و نوکر در خونت شمردم تموم خونواده مو به تو سپردم آقا اگه یه وقت هایی جونی کردم تو‌دستمو گرفتی من زمین نخوردم زیر علمت من قرصه دلم اما شب و روز میپرسه دلم کی میشه بازم پیش تو بیام حتی یه نفس واسه یه سلام همیشه توی سختی ها بودی کنارم با حسرت زیارتت تنها نزارم بیاودستمو بگیر بریم زیارت میدونی توی این فراق توم کارم من روضه هایت را رها نمی کنم من اگر ازتو دور افتم،از بین میرم هرروز نان و نمک را خورده ام ای کاش دلت کمی برای من بسوزد دلم خون است؛ولی سرتو سلامت آتش گرفته ام؛ولی سرتو سلامت به چه کسی بگویم که دلتنگ توام حسین جان؟ کربلا برایم حسرت شده؛ولی سرتو سلامت دست هایت را به اشک هایم بکش مرا به خال خود رهانساز فکری به حالم کن آقا و نگذار در این احوال بمانم انگار اصلا صدایم به تو نمی‌رسد نوکرت را بغل کن واو را به سخن بگیر به خدا حرف دلم همیشه این است آیا می‌شود برای تو بمیرم؟اما چشمم آب نخورد هم دستت زخمی است و هم سرت هم خواهرت زخمی است و هم برادرت ابر غمها آسمان زندگی خواهرت را گرفت و داغ برادر خانه خرابش کرد وقتی که آب خواستی،با سنگ جوابت را دادن مگه بی کس و کار بودی که غارتت کردند؟ هرکس که آمد و رفت به تو زخمی زد خواهرت برایت بمیرد که سه ساعت تمام آزار دیدی @rozehdaftari
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریز روضه خانم حضرت زینب سلام الله علیها😭👇🏻 دیگر چه زینبی ؟ چه عزیزی؟ چه خواهری؟! وقتی نمانده است برایش برادری تا نیزه ات زدند زمین خورد خواهرت با تو چه کرده اند در این روز آخری؟! از صبح یکسره به همین فکر می کنم  وقت غروب می شود اینجا چه محشری اینجا همه به فکر غنیمت گرفتن اند از گوشواره ها بگیر تو تا کهنه معجری اصلا کجا نوشته اند که در روز معرکه  در قتلگاه باز شود پای مادری؟! اصلا کجا نوشته اند که هنگامه غروب در خیمه گاه باز شود پای لشکری؟! اصلا کجا نوشته اند که در پیش خواهری باید جدا کنند گلوی برادری؟! من مانده ام چطور تو را غسل می دهند اصلا چه غسل دادنی ؟ اصلا چه پیکری؟! در زیر سم اسب چه می کردی ای حسین؟ از تو نمانده است برایم بجز سری از روی نیزه سایه ات افتاده بر سرم  ممنونم ای حسین که در فکر خواهری در کوفه ، زینب از تو چه پنهان ، تمام کرد... ای کاش رفته بود سرت جای دیگری ...التماس دعا 🎤حاج حسین سیب سرخی @rozehdaftari
توسل به حضرت ابوالفضل(ع) ای درد بی درمانلارا درمان ابوالفضل باب الحوائج شأنیوه قربان ابوالفضل ای شیعه نین هر یرده امید و پناهی سنگر نشین زوّارلارین پشت و پناهی مظلوملارین سندن صورا یوخدور پناهی اول منصب و ایمانیوه قربان ابوالفضل ای بت شکن شیر خدانون شیر بالاسی حیران قویوپ قارداشیوین کرب و بلاسی اول آلتی گوشه قبرینون اوللوق فداسی احسان ایله احسانیوه قربان ابوالفضل هر کس سنین اَل آتسا دوتسادامه نیندن هرگز قایتماز دستِ خالی محضریندن اَل چکمروک بیزده سنون پاکدامه نیندن گوز تیکمیشوک احسانیوه قربان ابوالفضل ای کربلا میدانینون رحمت هماسی شأنون بویوک قبرون کیچیک وارماجراسی بسکی یروبلار جیسمیوه پیکان یاراسی غیرتلی مظلوم جانیوه قربان ابوالفضل دیوانه عشق حسینوک یا ابوالفضل پروانه شمع حسینوک یا ابوالفضل محتاجِ درمانِ حسینوک یا ابوالفضل اول شاه لب عطشانیوه قربان ابوالفضل قلبیم اولوب هجران غمینده شانه شانه شش گوشه قبرین حسرتی اود ویردی جانه بو حسرتی قبره آپارام یانه یانه باغلی قالان یولّاریوه قربان ابوالفضل هر کس اولا عشق حسینون مبتلاسی وصلِ حبیبه اَل تاپار اولسا وفاسی محشر گونی اجرین ویرر مظلوم آقاسی اول گلشن جانانیوه قربان ابوالفضل @nooheemajmaozakerin آغلار گوزیله ایستروک صاحب زمانی گلسون اوزی ویرسون براتِ کربلانی قبرین اوپوب اولسون((وحیدی )) نوحه خوانی باب الحوائج شانیوه قربان ابوالفضل @rozehdaftari
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه کوچ از خرابه (وصال تبریزی) رقیه دور،دوشوب یولا،گئدور بو کاروان قیزیم زیارته بیز گئدیروخ،یانا یانا،ایاقه دور سنده قوشول بو هیئته دور، غم منی درده سالوب دور،گور بی بیون دای قوجالوب دور،گوشواران الده قالوب دور جان یارالی جان دور ،اوز عموون او قانلی پرچمون داخی گتور اله آغلا نقدری آغلوسان،نه واردی شمریلن سنان نه حرمله دور، دیلدن هامی سسلنور دور،باجولار اشکین الور دور،اربعین عطری گلور دور جان یارالی جان یارالی جان،نه یاتموسان،اولما شیرین گلور سنه بو خواب ناز دور نجه گور،گلین باجوون ،قبریون اوسته ایلوری سوز و گذار دور،الیوی وئر گلینه دور،باخ حنالی الینه دور،اوت وئروبلار دیلینه دور جان یارالی جان دور،ربابیله،گئداخ او یرده صود امردن دانیشاخ ناقه نون اوسته نوحه ده ، او گیر و داره نیزه لردن دانیشاخ دور،اورگیم اولدی کباب دور،منه وئر باری جواب دور،اوزون اولدوردی رباب دور جان یارالی جان یارالی دور،اولمیه خوشدی یرون دور،ناقه ده بوشدی @rozehdaftari
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه اربعین بوردا دیردی بیزلری سالدلار آت قباقینه بوردا دیردی ناله میز یتدی سپهر طاقینه ایندیده عمه هرکسین خار باتور ایاقینه سوزشی وار سزلدوری آه وفادور عمه جان رسمیدور آغلیوب یانار هرکسین ئولسه بیر کسی فاطمه نین بو نقطه ده غیردی سر ناله سی عمه گلور قولاقیمه اصغرین آغلاماق سسی اله دییر یاندین ننه @rozehdaftari
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اربعین آمد دلا امروز زینب خسته است آمده بر کربلا امروز زینب خسته است در کنار مرقد شش گوشه بنت المرتضی گویی افتاده زپا امروز زینب خسته است این همان بنیان کن کاخ ستم باشد ولی داردآهنگ عزا امروز زینب خسته است ای شهیدان بهر استقبال او کاری کنید بوده حامی شما امروز زینب خسته است ای برادر حال خواهر را نمی پرسی چرا همچو نی دارد نوا امروز زینب خسته است خیز ای عباس پرچم را از او تحویل گیر قامتش گشته دو تا امروز زینب خسته است ای علی اکبر قطار عمه ات برگشته است گوید ای مشکل گشا امروز زینب خسته است (ایستیرم اورکلری روانه الیاخ کربلایه او زائرلری که پای پیاده گدیلرآقانین او آلتی گوشه قبرینه بیزده اورکلری بوردان روانه الیاخ قوشولاخ او زائرلره) ای حرمینه ناز ائدن تربتی قانلی کربلا سنده آقام حسین یاتوب صورتی قانلی کربلا آند اولا قانلی تربته آند اولا قانلی پرچمه  دوشسه یولوم گرک دیم شکوه می نهر علقمه  آخدی سو چوللره ولی یاندی عزیز فاطمه  اولدی دوداخدا اصغری شربتی قانلی کربلا کربلا کربلا کربلا کربلا @rozehdaftari
@nooheemajmaozakerin کانال نوحه مجمع الذاکرین گلچین نوحه ها و زمزمه های فارسی و ترکی و...
این گروه جهت پاسخگویی به درخواست های شما با مدیریت ذاکر اهلبیت ع کربلایی محمد مسلمی ایجاد شدایجاد ارباط با مدیر 👇 @Moslemi_124 لینک گروه👇 https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a
کانال ترحیم خوانی مختص ترحیم خوانان در مراسم ختم انواع اشعار،زمزمه ،نوحه ترحیم(ترکی،فارسی لری،بختیاری و...) فنون مجلس گردانی،دعای شروع قران،دعای ختم قران ،خطبه سر قبر و کلیه مطالب مربوط به مراسم ختم 👇👇👇👇 https://eitaa.com/khatme14
◾️ گوشه‌ای از حال و روز أسرای آل الله، از زبان یکی از شيعيان کوفی و درس‌هایی که در این حکایت جانسوز نهفته است... یکی از شيعيان کوفه چنین نقل می‌کند: من یک گناهی را مرتکب شدم که اگر بر من نبخشند، شک ندارم که از اهل آتش هستم و آن این است که: من در کوفه بودم و خبری از شهادت سیدالشهدا علیه السلام و اسارت اهل و عیالش نداشتم. همین‌که در بازار کوفه نشسته بودم، دیدم روز و شب گویی دارد تغییر می‌کند و از دیوارهای کوفه مثل خون تازه در حال چکیدن است و آسمان سیاه شده و جهت ها تغییر کرده است. و هر انسانی را که میدیدم گویا صورت و لباسش آغشته به خون است و مردم در حیرت و وحشت شدید به سر می‌برند. 🩸پس من در همین حال وحشتناک بودم که صدای تکبیر و تهلیل و صوت های بلندی، همه جا را فرا گرفت. بلند شدم تا ببینم چه َشده است گ؛ و إذاً بِرؤوسٍ مَرفوعةٍ على الرّماح، و نِساء على الجمال مِن غير غِطاء و لا وِطاء، ▪️که ناگهان دیدم سر هایی بر فراز نیزه هاست و زنانی بر روی شتران بی جهاز، بدون پوششی مناسب نشسته‌اند. ... و رؤوسُهنَّ مُنكّسةٌ حَياًء مِن النّاس ▪️و سرهایشان را از روی حیاء، پایین انداخته بودند. و بَينهنّ ولدٌ راكبٌ عَلَى جمَلٍ، و هوَ مقيّدٌ مِن تَحتِ بَطنِ النّاقة، و فَخِذاهُ يَشخبان دَماً، و هو مكشوفُ الرّأس عارٍ من الثّياب ▪️ بین این ها، جوانی را دیدم که دست و پایش را از زیر شکم شتر بسته بودند و از دو پایش خون می‌آمد و بر سرش عمامه‌ای نبود و لباس مناسبی بر تن نداشت. و بین آن کسانی که سر ها را حمل می‌کردند، صاحب آن نیزه‌ای که سر روی آن، از بقيه سر ها نورانی تر بود، اشعاری حماسی را می‌خواند و به خود افتخار می‌کرد. سپس آن ملعون ساکت شد و یکی از زنان کاروان به او گفت: وای بر تو! بگو من قاتل کسی هستم که جبرئیل گهواره‌اش را تکان می داد... وای بر تو! بگو من قاتل محمد مصطفایم. بگو من، علی مرتضی، فاطمه زهرا، حسن مجتبی، ائمه هدی، ملائکه زمین و آسمان و انبیا را کشتم. 🔹پس نزدیک یکی از آن زنان‌ شدم و از او پرسیدم:این سر ها و این اسیران چه کسانی هستند؟ پس آن زن فریادی بر آورد که گویی صاعقه بود و بند دلم پاره شد؛ آن زن گفت: آیا از خدا حیا نداری که به ما نظر می کنی؟! من با صورت زمین خوردم و از هوش رفتم. 🩸وقتی که به هوش آمدم و بلند شدم دیدم که آن ها از من فاصله گرفته‌اند. به صورت خودم لطمه زدنم و گفتم: به پرودگار کعبه من هلاک شدم. به دنبال آن ها دویدم و نزدیک آن زن خودم را رساندم و سرم را از روی حیا پایین انداختم و گریه می‌کردم و او هم مشغول گریه بود و من جرأت نداشتم باز سوالم را تکرار کنم. 🔹آن بانو توجهی به من کردند و فرمودند: ای مرد! چرا گریه می کنی؟ گفتم:بر شما و بر آنچه که بر سر شما آمده می گریم. ای سیّده من! به من خبر می‌دهید که شما کیستید؟ و این سر ها سر چه کسانی است؟ چرا که در هیبت و جلال کسی را همانند شما ندیدم و قلبم با دیدن شما دارد متلاشی می شود و اشکانم امانم را بریده است. اما شما را نمی‌شناسم که چه کسانی هستید؟ فنَكَسَت رأسَها حياءً منّي و قالت: أنا زينب بنت عليّ بن أبي طالب عليه السّلام، ▪️پس آن بانو سر‌ش را از روی حیا پایین انداخت و فرمود: من زینب دختر علی ام (علیه السلام) هستم. و این اسیران دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و دختران امیرالمؤمنین علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام هستند. و این سر نورانی که جلوی همه سر هاست سر برادرم حسین است که خودش، اولادش، اولاد برادرش و اصحابش را در زمین کربلا ذبح کردند که این سر ها، سر آنهاست. و این جوانی که دست و پایش بسته شده، علی بن الحسین علیهما السلام، امام بعد از پدرش است. فلمّا سمعتُ كلامَها ضربتُ رأسي بِحَجَرٍ حتّى كسرتُه و مزّقتُ ثيابي و لَطمتُ وجهي ▪️تا این کلام را من شنیدم، با سنگی بر سرم زدم و سرم شکست وگریبان دریدم و بر صورتم لطمه زدم گفتم: ای سیده من! خدا کور کند چشمی را که از روی خیانت به شما نظر می‌کند. من از دوستان و شیعیان شما هستم و برایم سخت است آنچه که به شما رسیده است. پس چقدر غم و غصه ام برای شما طولانی می شود؟! ‌پس آن بانو فرمود: اگر از دوست داران ما هستی چرا به یاری ما نیامدی؟ گفتم: يا سيّدتي سوءُ حَظّي أَخّرَني عَن نُصرتِكم. 🔹ای سیده من! خوش گذرانی های بد من، مرا از یاری شما بازداشت... 📚 الدّمعة السّاكبة،ج۵ ص۴۵ @rozehdaftari
خدای تعالی ما را مأمور کرده که این پنجاه نفر را به قتل برسانیم. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: هر عملی که می‌خواهید با آنان انجام دهید. ملائکه ایشان را با حربه‌هایی زدند. بعد یکی از آن ملائکه با حربه‌ای بر من حمله کرد که مرا بزند. من گفتم: الامان! الامان! یا رسول اللَّه! پیغمبر خدا فرمود: برو، خدا تو را نیامرزد. وقتی صبح شد، دیدم یاران من همگی از پای در آمده و خاکستر شده‌اند! 📚لهوف ص١۵٢ 📚مقتل الحسين الخوارزمي ج٢ص٨٨ 📚بحارالانوار ج ۴۵ ص١٢۵ @rozehdaftari
◼️ هر منزل و روستا که بردند پای سرِ تو شراب خوردند... راوی گوید: من مشغول طواف کعبه بودم. ناگاه شنیدم که مردی می‌گوید: بار خدایا! مرا بیامرز، گرچه می‌دانم نمی آمرزی. من به وی گفتم: ای بنده خدا! از خدا بترس و یک چنین مقاله ای را مگوی، زیرا اگر گناهان تو به شماره قطرات باران‌ها و برگ درختان باشد و از خدا طلب آمرزش کنی، گناهان تو را می‌آمرزد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است. وی در جوابم گفت: بیا تا داستان خود را برای تو بگویم. وقتی من نزد او رفتم گفت: بدان که ما تعداد پنجاه نفر بودیم که سر مبارک امام حسین علیه السّلام را به طرف شام می‌بردیم. وَ کُنَّا إِذَا أَمْسَیْنَا وَضَعْنَا الرَّأْسَ فِی التَّابُوتِ وَ شَرِبْنَا الْخَمْرَ حَوْلَ التَّابُوتِ ▪️هنگامی که شب می‌شد، سر مقدس آن حضرت را در میان صندوقی می‌نهادیم و در اطراف آن مشغول شرب خمر می‌شدیم. یک شب رفقای من شرب خمر کردند و مست شدند، ولی من از آشامیدن خمر خودداری نمودم. وقتی تاریکی شب جهان را فرا گرفت، ناگهان دیدم رعد و برقی بوجود آمد، درهای آسمان باز شد و حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، پیغمبر ما حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، جبرئیل و گروهی از ملائکه نازل شدند. جبرئیل نزدیک صندوق آمد، آن سر مبارک را خارج کرد و به خود چسبانید و آن را بوسید. سپس کلیه پیغمبران همین عمل را انجام دادند. پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله بالای سر امام حسین گریه کرد و مابقی پیغمبران به آن حضرت تعزیت گفتند. جبرئیل گفت: یا محمّد! خدای توانا مرا مأمور کرده که درباره امت تو مطیع تو باشم. اگر تو دستور دهی زمین را دچار زلزله و آن را زیر و زبر کنم، همچنان که درباره قوم لوط کردم. پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: نه یا جبرئیل! زیرا فردای قیامت آنان با من نزد خدای توانا مخاصمه و موقفی خواهیم داشت. سپس آن بزرگواران بر سر امام حسین علیه‌السّلام صلوات و درود فرستادند. پس از این جریان بود که گروهی از ملائکه آمدند و گفتند: خدای تعالی ما را مأمور کرده که این پنجاه نفر را به قتل برسانیم. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: هر عملی که می‌خواهید با آنان انجام دهید. ملائکه ایشان را با حربه‌هایی زدند. بعد یکی از آن ملائکه با حربه‌ای بر من حمله کرد که مرا بزند. من گفتم: الامان! الامان! یا رسول اللَّه! پیغمبر خدا فرمود: برو، خدا تو را نیامرزد. وقتی صبح شد، دیدم یاران من همگی از پای در آمده و خاکستر شده‌اند! 📚لهوف ص١۵٢ 📚مقتل الحسين الخوارزمي ج٢ص٨٨ 📚بحارالانوار ج ۴۵ ص١٢۵ ◼️ هر منزل و روستا که بردند پای سرِ تو شراب خوردند... راوی گوید: من مشغول طواف کعبه بودم. ناگاه شنیدم که مردی می‌گوید: بار خدایا! مرا بیامرز، گرچه می‌دانم نمی آمرزی. من به وی گفتم: ای بنده خدا! از خدا بترس و یک چنین مقاله ای را مگوی، زیرا اگر گناهان تو به شماره قطرات باران‌ها و برگ درختان باشد و از خدا طلب آمرزش کنی، گناهان تو را می‌آمرزد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است. وی در جوابم گفت: بیا تا داستان خود را برای تو بگویم. وقتی من نزد او رفتم گفت: بدان که ما تعداد پنجاه نفر بودیم که سر مبارک امام حسین علیه السّلام را به طرف شام می‌بردیم. وَ کُنَّا إِذَا أَمْسَیْنَا وَضَعْنَا الرَّأْسَ فِی التَّابُوتِ وَ شَرِبْنَا الْخَمْرَ حَوْلَ التَّابُوتِ ▪️هنگامی که شب می‌شد، سر مقدس آن حضرت را در میان صندوقی می‌نهادیم و در اطراف آن مشغول شرب خمر می‌شدیم. یک شب رفقای من شرب خمر کردند و مست شدند، ولی من از آشامیدن خمر خودداری نمودم. وقتی تاریکی شب جهان را فرا گرفت، ناگهان دیدم رعد و برقی بوجود آمد، درهای آسمان باز شد و حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، پیغمبر ما حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، جبرئیل و گروهی از ملائکه نازل شدند. جبرئیل نزدیک صندوق آمد، آن سر مبارک را خارج کرد و به خود چسبانید و آن را بوسید. سپس کلیه پیغمبران همین عمل را انجام دادند. پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله بالای سر امام حسین گریه کرد و مابقی پیغمبران به آن حضرت تعزیت گفتند. جبرئیل گفت: یا محمّد! خدای توانا مرا مأمور کرده که درباره امت تو مطیع تو باشم. اگر تو دستور دهی زمین را دچار زلزله و آن را زیر و زبر کنم، همچنان که درباره قوم لوط کردم. پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: نه یا جبرئیل! زیرا فردای قیامت آنان با من نزد خدای توانا مخاصمه و موقفی خواهیم داشت. سپس آن بزرگواران بر سر امام حسین علیه‌السّلام صلوات و درود فرستادند. پس از این جریان بود که گروهی از ملائکه آمدند و گفتند: ع @rozehdaftari
(س) دفتری 🌱🌱🌱 بر نورخدا عصمت کبری صلوات بر دخت نبی ام ابیها صلوات بر آن که بود شفیعه در روز جزا همتای علی حضرت زهراصلوات ومولاتنا..... گر نگاهی به ما كند زهرا درد ما را دوا كند زهرا بر دل و جان ما صفا بخشد گر نگاهی به ما كند زهرا كم مخواه از عطای بسيارش آنچه خواهی عطا كند زهرا روز محشر كه ازشفاعت خويش حشر ديگر به پا كند زهرا همچو مرغی كه دانه بر چيند دوستان را جدا كند زهرا...2 دلارو روونه کنیم مدینه ... کنار قبر مخفی حضرت زهرا ... کنار قبر بی زائر زهرا... الهی تو مجلسمون کسی داغ مادر جوون ندیده باشه.... داغ مادر سنگینه.... مخصوصا اگه جوون باشه.. آرزو به دل باشه.... (آی اونایی که اولاد دارید ) خدا سایه تونو  از سر اولادتون کم نکنه.... مادر دوست داره بچه شو  بزرگ کنه قدوبالاشو ببینه.... یه دل سیر خنده و شادی بچه شو ببینه .... آخ دختر داره عروسش بکنه... پسر داره دامادش بکنه.... اما من بمیرم برای بانوی جوون مدینه زهرا.... من بمیرم بمیرم برا اون خانومی که جوون بود .. خودشم ناز مادرو ندید... سایه مادر ندید 🌾امان امان مجلس مجلس جوونِ .. تو مجلس جوون بلند بلند گریه میکنند... دیدید وقتی خانمی جوون از دنیا بره مهمونا میان میگن مادرش کجاست ... خواهرش کجاست.... ( خانم جوان از دنیا بره مادر داره خواهر داره....) اما من بمیرم برا اون خانمی که نه مادر داره نه خواهر... امروز تو روضه خانم فاطمه زهرا هم مادری کن ... هم خواهری کن.... با زینبش هم ناله شو... آخ خدا مادرم را کجا میبرند گمانم برای شفا میبرند کجا می برندش کجا میبرند چسان زیر تابوتُ گیرد پدر خدا یا کمک کن نمیرد پدر کجا میبرندش کجا میبرند2 روضه برات بخونمو التماس دعا نمیدونم مادر داری یا نه.... اگه مادر داری خدا برات نگه داره.... اما اگه مادر نداری ناله بزن بگو یا زهرا.... ( چرا ) 🌾آخه هر مادری از دنیا بره،، نازنین بدنش رو روز غسل میدن... روز بدن رو کفن میکنند... روز بدن رو تشییع میکنند... روز بدن رو به خاک میسپارند.... میگن صبر کنید عزیزاش بیان بعد بدن نازنین مادررو برداریم..... اما من بمیرم برای بانوی غریب  مدینه زهرا .... من بمیرم برا اون خانمی که صدا زد...   «يا علي غَسِّلْني فِي اللَيل....كِفِْني فِي الليل.... دَفِّني فِي الليل.. ولا تَُعْلِن اَحَداً»      علی جان شبانه بدنمو غسل بده... علی جان شبانه بدنمو کفن کن... علی جان شبانه بدنمو به خاک بسپار.... 🌾 (تو رو خدا برای خود تجسم کن امیرالمومنین تو دل شب داره  از زیر پیراهن بدن زهرا شو غسل میده) 🌱 اسما بریز آب روان.. 🌱 بر روی گلبرگ گلم... 🌱 ولی آهسته آهسته ..2 🌱آخ ببین بشکسته پهلویش... 🌱سیه گردیده بازویش ... 🌱بریز آب روان رویش... 🌱ولی آهسته آهسته... 🌾(اسما میگه...) میگه دیدم یتیمان زهرا حسن و حسین یه گوشه آستین دهان گرفتن آروم آروم دارن گریه میکنند... زینب یه گوشه زانوای غم بغل گرفته 🌾آخ فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد وای به طفلی رخت ماتم در برم کرد الهی بشکنه دست مغیره میوون کوچه ها بی مادرم کرد     میگه امیرالمومنین سفارش کرده بود بچه ها نکنه صدای نالتون رو بلند کنید... میگه یه مرتبه دیدم علی سر گذاشت به دیوار بی کسی... بلند بلند داره گریه میکنه... (سردار بدر و حُنینه علی ...) پرسیدم آقا جان شما به بچه ها سفارش کردید بلند بلند گریه نکنند ... آقا چرا خودتون دارین بلند بلند گریه میکنید.... (سوز) صدا زد اسما...دست از دل علی بردار اسما... اسما فاطمه ام رفت، اما درد دلشو به منِ علی نگفت اسما... 🌱آخ تو میبینی علی را زار و خسته... 🌱وای نمیبینی تو پهلوی شکسته.... (گریز..)     (ناله داری دلتو ببرم کربلا )..       آی کربلائیا...      بگم یا امیرالمومنین آقا جان ... تو تاریکی دل شب بازوی ورم کرده زهرا رو ندیدی حس کردی، سر گذاشتی به دیوار بی کسی بلند بلند گریه کردی.... آقا میخوام بگم کجا بودی کربلا... اون لحظه ای دیدن حسین اومد کنار نهر علقمه یه چیزی از زمین برمیداره میبوسه به رو چشم میزاره... راووی میگه گفتیم حسین قرآن پیدا کرده .. اما خوب که نگاه کردیم دیدیم دستای بریده ابالفضله.... به ناله های دل یتیمان زهرا ... به اون لحظه ای که نتونستند بلند بلند مادر مادر بگن و بلند بلند گریه کنند دستتو بیار بالا از سویدای دلت ناله بزن بگو یازهرا @rozehdaftari
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣﷽❣ ‌‌‌‌⚜️ کبوتر من مپر ز لانه ♦️ کشم خجالت ز ناتوانی جوانی از من ،من از جوانی غم دو عالم به دوشم افتاد چنان ز سیلی خروشم افتاد که گوشواره ز گوشم افتاد فتادم ازپا به ناتوانی ⚜فاطمه جانم فاطمه جانم فلک به من فتنه بی گنه کرد اسیر خصمم میان ره کرد عدو مرا زد حسن نگه کرد گرفته ام دست گهی به پهلو گهی به دیوار گهی به زانو گهی به صورت گهی به بازو گهی عیانی گهی نهانی کبوترمن مپر زلانه مبر صفا را زآشیانه ز جوجه گانت چرا بریدی روی زلانه چرا شبانه مزن شرارم مبر شکیبم تمام، دردم تویی طبیبم میان دشمن،ببین غریبم مکن کناره ازین میانه ⚜فاطمه جانم … کتاب عشقم ورق ورق شد غروب گونه رخ شفق شد چه شد که دست تو بی رمق شد که موی زینب نکرده شانه زمن تو خود راجدا نکردی به چنگ دشمن رها نکردی نشان گرفتی به سینه امّا نشان ندادی به من نشانه ⚜فاطمه جانم … کسی چه داند چه کرده دشمن چه گشته باتو چه کرده با من ترا کشانده میان کوچه مرانشانده به کنج خانه دو زانویم در بغل نشسته درانتظار اجل نشسته که خرمن جان ز بعدجانان بجز امید شرر ندارد ⚜فاطمه جانم … @rozehdaftari
به‌مناسبت بیستم محرم سال‌روز دفن بدن مطهر و معطر ▪️علامه مجلسی روایتی را از امام باقر (ع) نقل کرده که بدن وی پس از ده روز از دفن شهدای کربلا پیدا شد درحالیکه بوی عطر از آن به مشام می‌رسید. 📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۲۳. ✔️نام او در زیارت الشهدا آمده است: «اَلسَّلَامُ عَلَی جَوْنٍ مَوْلَی أَبِی‌ذَرٍّ الْغِفَارِی». ...جُون آمد کنارِ اربابش رخصتش را گرفت اما نه التماسش نمود، او فرمود: زحمتت داده‌ایم حالا نه... گفت خارم، وَ خار می‌دانم پیش گُل رنگ و روی بد دارد دست رد را مزن به سینه‌ی این رو سیاهی که بویِ بد دارد حرف‌های غلام آتش بود از جگر بود، بر جگر می‌زد روی پای حسین چشمش بود داشت از شوق، بال و پر می‌زد اندکی بعد غرقِ خونش بود رویِ شن سر گذاشت، چشمش بست هیچ کس را صدا نزد از شرم انتظاری نداشت، چشمش بست ناگهان بویِ سیب را فهمید گفت وقتی شهادتینش را باورش نیست اینکه می‌بیند بر رُخِ خود، رُخِ حسین‌اش را سر او روی دامن است اما زخم‌های دلش نمک خورده بوسه‌ای زد به چهره‌اش ارباب بوسه‌ای با لبی تَرَک خورده... ✍ @rozehdaftari
🔻 شرح احوالات حضرت بنت سلام‌الله علیهما 🔻 🥀 سیده شریفه () بنت امام حسن مجتبی سلام‌الله علیهما، و فرزند بلافصل آن حضرت، از امامزادگان مشهور و واجب‌التعظیم نزد شیعه و حتی اهل خلاف می‌باشد. 🥀 آن مخدره، در سال ۵۰ قمری، یک ماه پیش از شهادت پدر بزرگوارش، به دنیا آمد، و پس از شهادت امام حسن علیه‌السلام، تحت کفالت عمویش امام حسین علیه‌السلام قرار گرفت. 🥀 بنابر اقوال، هنگام ولادت او را و رقیه نامیدند، اما به سبب کثرت اسماء فاطمه و علی در اهل‌بیت علیهم‌السلام، کنیه‌اش را نهادند. 🥀 او به همراه عموی گرامی‌اش امام حسین علیه‌السلام از مدینه خارج شد، و پس از واقعه عاشوراء با کاروان اسراء همراه گردید. 🥀 اما به علت ضرب و شتم و جسارت اعداء لعنةالله علیهم اجمعین، در مدتی کوتاه دچار ضعف و بیماری شدید شد، و عمر شریفش از یازده سال تجاوز نکرد، و در ۲۰ محرم‌الاحرام سال ۶۱ در حله، به دست امام سجاد علیه‌السلام و حضرت زینب کبری سلام‌الله علیها به خاک سپرده شد. 🥀 رفته‌رفته مردم با محل دفن آن مخدره آشنا شدند، و با گرفتن حاجات خود از او، ایشان را با القابی مانند: باب‌الحوائج، ام‌محمد، ام‌هادی، و مسیح یاد کردند. 🥀 زنده کردن چند مُرده، باعث شد تا ایشان مشهور به اهل‌بیت علیهم‌السلام گردد، همچنین شفا دادن بیماران متعدد او را شهیر به آل‌محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم نمود. 🥀 بحث کرامات ایشان خارج از گفتار و نوشتار است و مشهور است، کسی متوسل به ساحتش نمی‌شود، مگر آنکه حاجت‌روا خواهد شد. 📕 أنساب‌العترة الطاهرة، صفحه ۶۶ @rozehdaftari 📕 حقیقت سیده شريفة بنت الحسن عليهاالسلام، صفحه ۸۴
برای دختر مظلومه امام حسن مجتبی (علیهما السلام) وضوی اشک گرفتم تمام دوران را مگر طواف کنم خانه‌ی کریمان را حسن حسن به لبم آمده به این امید... که بر دلم بگذارند نور ایمان را سلام من به شریفه، عقیق سرخ حسن کریمه‌ای که از‌ او دیده‌ایم احسان را کرامتش نبوی، نور عصمتش علوی دخیل چادر او کرده‌اند عرفان را بگو به هرچه گرفتار، وقت وقتِ عطاست شریفه پُر بکند کیسه‌ی گدایان را خدا گواه که هر حاجتی روا بشود به او قسم بدهی گر خدای سبحان را نوشته‌اند که با عمه‌اش اسیری رفت گذشت پای برهنه همه بیابان را نوشته‌اند که خیلی زدند بانو را به حکم بغض حسن می‌زدند ایشان را عذابِ زخم زبان بیشتر ز شلاق است چه حرف‌ها که نگفتند این اسیران را صبا برو به مدینه بگو به بابایش که دخترت چه کند ناقه‌های عریان را... @rozehdaftari
کرامات امام حسین عليه السلام اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم " عالم و ثقه الاسلام شيخ حسن نواده صاحب جواهر از حاج مينشد كه مورد وثوق و شاهد كرامت بوده نقل مي كند : مردي بنام مخيلف به فلج مبتلا و سه سال مرضش طول كشيد ، به مجالس عزاي امام حسين (ع ) در محْمره حاضر مي شد و به كمك مردم نشيمنگاه خود را روي دستها قرار مي داد و به سختي جلوس مي كرد و از همسري و اولاد ناتوان بود . ماه محرم در حسينيه عزاداري حسيني بر پا بود روز هفتم محرم مرسوم بود كه مصيبت آقا اباالفضل را مي خواندند مخيلف چون پاي خود را دراز مي كرد زير منبر به آن حال نشسته بود . رسم بود وقتي كه ذاكر بخواندن شهادت مي رسيد اهل مجلس از زن و مرد قيام مي كردند و با نوحه و زاري بلهجه هاي مختلف و آهنگ عزاء لطمه به صورت و سينه مي زدند همين كه به جوش و خروش آمدند و فرياد وا عباسا بلند مي شد در و ديوار مجلس هم گويا با عزاداران هم ناله بودند . يك مرتبه ديدند مخيلف در ميان آنها ايستاده و به سر و سينه مي زند و نوحه مي خواند انا مخيلف قيمني العباس . . دانستند توجه اباالفضل (ع ) به عزادارانش معطوف شده و اين فضيلت و كرامت كه شفاي مرد افليج است به ظهور رسيده . عزاداران هجوم آوردند و لباس مخيلف را براي تبرك پاره كردند و دست و صورت او را مي بوسيدند آن روز در محمره بزرگتر از روز عاشوراء عزاداري شد و در گريه و زاري و نوحه مردان هلهله و صراح و لطمه زنان . هر روز عاشورا اطعام مي شد آن روز از گريه و عويل انقلاب احوال تا سه ي بعد از ظهر آرامش حاصل نكرد . پس از اينكه جوش حسيني به حال عادي برگشت و غذا صرف و رفع خستگي شد از مخيلف جريان كرامت و مشاهداتش را پرسيدند ؟ گفت در حيني كه اهل مجلس قيام و براي مصايب حضرت عباس (ع ) بسر و صورت مي زدند و مي گريستند در زير منبر مرا حالتي ما بين خواب و بيداري فرا گرفت ديدم مرد زيبا چهره نوراني و بلند قامت بر اسب سفيد بلند بالايي سوار و در مجلس حاضر شد و فرمود : يا مخيلف لم لا تلطم علي العباس مع الناس يعني اي مخيلف تو چرا به همراه مردم براي عباس به سر و صورت و سينه نمي زني ؟ عرض كردم اي آقاجان به اين امرتوانايي ندارم ، باز به من فرمود : قم و الطلم علي العباس يعني بلند شو تو هم بر سر و صورت و سينه براي عباس بزن ، شرح ناتواني خود را تكرار كردم فرمود : قم و الطم قلت له يا مولاي اعطني يدك لاقوم يعني فرمود : بلند شو و بر سر و سينه بزن گفتم آقاجان مولاي من دستت را بده تا بلند شوم . فقال انا ما عندي يدين فرمود : برخيز و سينه بزن گفتم اي آقا جان دستت را مرحمت فرما تا بگيرم بلند شوم ، فرمود : دست در بدن ندارم گفتم : پس چگونه بايستم ؟ قال الزم ركاب الفرس و قم فرمود بگير ركاب اسب را و بلندشو . حسب الامر به ركاب اسب چسبيدم و از زير منبر بيرون آمدم از نظرم غايب شد و خود را صحيح و تندرست يافتم . (75) اباالفضل اني جيتك اليوم سايلا لتيسير ما ارجوفانت اخوا الشبل فلا غروان اسعفت مثلي بايسا لانك للحاجات تدعي ابوالفضل مشكل گشاي عالمي و دست كبريا عباس آن يگانه علمدار كربلا گويي كه دست او نبود دست ايزدي پس از چه اوست قاضي حاجات ما سوي داد عاشقانه در ره جانان چو دست خود دستي كه داد در ره حق شد گره گشا نور و ضياء مهر و مه آل هاشم است خورشيد و ماه ذره اي زين نور در سماء پشت و پناه و مير سپاه شه وجود آن يكه تاز عرصه رزم مظهر فتي همت نگر ز آب گذشت و نخورد آب بوده است چه ياد تشنه لب شاه كربلا چون شد جدا دست يدالهيش ز تن گفتا به آن گروه عنود دشمن خدا گر دستم از تنم بره حق جداي گشت كي باك باشدم ز شما قوم اشقياء سوگند به حق ، حمايت آيين حق كنم ياري دهم تا به ابد دين مصطفي من حاميم به دين خدا و امام حق آن زاده رسول خدا نور كبريا پروانه اي به شمع وجود عزيز حق جان داد بر نثار شه دشت نينوا منبع.کتاب كرامات الحسينية(معجزاتحضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت)   @rozehdaftari
کرامات امام حسین عليه السلام اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم " عالم زاهد و وارسته زمانش مرحوم شيخ حسين بن شيخ مشكور رضوان الله تعالي عليه فرمود : در عالم رو يا ديدم در حرم مطهر حضرت ابا عبدالله (ع ) مشرف هستم و حضرت در آنجا تشريف دارند . يك نفر جوان عرب معدي (دهاتي ) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام كرد و حضرت با لبخند جوابش دادند . فرداي آن شب كه شب جمعه بود به حرم مشرف شدم و در گوشه حرم توقف كردم ناگهان آن جوان عرب معدي را كه در خواب ديده بودم وارد حرم شد و چون مقابل ضريح مقدس رسيد با لبخند به آن حضرت سلام كرد ولي حضرت سيدالشهداء (ع ) را نديدم و مراقب آن عرب بودم تا از حرم خارج شد . عقب سرش رفتم و سبب لبخندش را با امام (ع ) پرسيدم . و تفصيل خواب خود را برايش نقل كردم و گفتم چه كرده اي كه امام (ع ) با لبخند بتو جواب مي دهد . گفت : مرا پدر و مادر پيري است و در چند فرسخي كربلا ساكنيم و شبهاي جمعه كه براي زيارت مي آيم يك هفته پدرم را سوار بر الاغ كرده مي آوردم و يك هفته هم مادرم را مي آوردم . تا اينكه شب جمعه اي كه نوبت پدرم بود چون سوارش كردم مادرم گريه كرد و گفت : مرا هم بايد ببري شايد هفته ديگر زنده نباشم . گفتم : باران مي بارد ، هوا سرد است ، مشكل است ، نپذيرفت ناچار پدر را سوار كردم و مادرم را بدوش كشيدم و با زحمت بسيار آنها را به حرم رسانيدم و چون در آن حالت با پدر و مادرم وارد حرم شدم حضرت سيدالشهداء (ع ) را ديدم و سلام كردم آن بزرگوار برويم لبخند زد و جوابم را داد و از آن وقت تا بحال هر شب جمعه كه مشرف مي شوم حضرت امام حسين (ع ) را مي بينم و با تبسم جوابم را مي دهد . (26) اي كه بر دوست تمناي نگاهي داري بهر اثبات ارادت چه گواهي داري بايدت واله چو يعقوب شدن در شب و روز گر چو او يوسف گم گشته به چاهي داري از بردن اشك درون سوز نهاني بايد گر كه از درگه او خواهش جاهي داري تا كه هستي به گدايي در دربار حسين (ع ) عزت و فخر به هر مهتر و شاهي داري نام تو ثبت به ديباچه عشاق شود گر كه مهرش بدل خود پر كاهي داري اي كه در راه حسين استي و اولاد حسين (ع ) خوش به فرداي دگر پشت و پناهي داري اشك امروز بود توشه ره فردايت گر به ديوان عمل جرم و گناهي داري اجر پيوسته تو نزد حسين بن علي است تا كه در ماتم او اشكي و آهي داري كربلا آرزوي ماست حسين جان مددي چه بي منتظر چشم براهي داري خاك راه تو بود حامد و زر مي گردد گر كه بر خاك ره خويش نگاهي داري منبع.کتاب  كرامات الحسينية(معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت) @rozehdaftari
◼️ شتران را رَم می‌دادند تا نوامیس سیدالشهدا علیه‌السلام بر زمین بخورند... نقل کرده‌اند: در زمان قیام مختار، «سهیل بن عَریف خزاعی ملعون» را به نزد مختار آوردند. مختار گفت: ای سهیل! تو آن نیستی که سیخ بر شتران می‌زدی تا رَم کنند و اهل بیت «سلام الله علیهم» از روی شتران بر زمین بیفتند؟ سهیل انکار کرد. مختار گفت: اگر صد مصحف بسوزانی که من باور نمی‌کنم! پس دستور داد تا انگشتان چهار دست و پای او را بریدند و در آفتاب انداختند تا به جهنم واصل شد.@rozehdaftari 📚مخزن البکاء، ص ٧۴٨