💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖
💖💫
💖
#باعشقتوبرمیخیزم
قسمت##هزاروهفتصدوپنجاهوچهار
لحظه ای با تصور اینکه ماهان در مورد من حرفی زده باشه، چشم هام رو بستم و گوشم رو تیز کردم تا ببینم حاج آقا علوی چه جوابی میده
باز با خونسردی گفت
-این که طرف اصلی این ماجرا شمایید که شکی درش نیست.
ولی خب حالا فرقی هم نمی کنه کی همچین حرفی رو زده.
مهم اینه که ماهان بخاطر تبرئه ی خودشم که شده افتاده دنبال اینکه بفهمه قضیه چی بوده؟
-نمی دونم حاج آقا چی باید بگم؟
احترام شما و حاج عباس بر من واجبه.
پدرمم یه چیزایی در مورد ماهان گفته که جدیدا عوض شده و این حرفها.
ولی راستش برای من اصلا قابل باور نیست که اون آدمی که می شناختم الان افتاده باشه دنبال حلال و حروم مردم.
اصلا چجوری میشه؟
شما نمی دونی این آدم با پدرش چه کارها که تکردند.
-البته نباید دور از انصاف هم حرف زد.
تو ماجرای اختلافی که با خانم و مادر خانم من داشتند
منصور خودش همه کاره بود و گاهی پسراش رو با خودش همراه می کرد و میاورد.
وگرنه همون موقع هم تا منصور نبود، ماهان سر خود نمیومد سر وقت ما.
این صدای بابا بود که می خواست جانب انصاف رو رعایت کنه.
پشت بندش حاج آقا علوی گفت
-شاید هر کس دیگه ای هم بود مثل شما به راحتی نمی تونست خیلی چیزا رو باور کنه.
ولی گاهی وقتها یه اتفاقاتی خارج از مخیله ی ما ادمهاست.
من که یه عمره خودم رو خادم در خونه ی سیدالشهدا می دونم، موندم تا کار جوونی که تازه راهش به این خونه باز شده
حالا اینجور داره سختی راه رو به جون می خره و دلش نمی خواد راهی که اومده رو برگرده.
نفسش رو عمیق بیرون داد و با لحن پر حسرتی گفت
-ما یک عمر تلاش کردیم در این خونه خودی نشون بدیم تا شاید آقا نیم نگاهی به ما بکنه.
با این وجود باز هم یه جاهایی کم آوردیم و پامون لغزیده
اما امان از اون وقتی که خود آقا یه نگاه خاص و زیر چشمی به یکی بندازه.
عجیب درگیرش می کنه و دیگه رهاش نمی کنه.
ما بچه هیاتی ها هر کاری می کنیم حتما مینویسیم به حساب آقا و شاید انتظار داریم آقا ببینه.
ولی یه آدمهایی شاید یه جایی، یه کاری کردند و خودشون نفهمیدند و حسابشم نکردند، اما اون کار خیلی به چشم آقا اومده.
حکایت آقا ماهان هم شاید همینه!
حالا که صحبت به اینجا کشید، بذار بگم اولین بار ماهان رو کجا دیدم...
حاج آقا شروع به گفتن کرد و دل و فکر اماده ی من هم دوباره راهی خاطرات گذشته شد.
شرایط عضویت کانال Vip #باعشقتوبرمیخیزم در لینک زیر😍😍👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433
⛔️کپی برداری پیگرد قانونی والهی دارد⛔️
🖋نویسنده:#ققنوس(ن.ق)
💖💫@rozhay_eltehb 💫💖
💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
😍😍رمان کامل شد😍😍
با عرض سلام خدمت اعضای محترم کانال
رمان"باعشق تو برمی خیزم" با ۲۱۴۷ پارت در وی آی پی کامل شده و اعضایی که تمایل دارند، می تونند برای اشتراک وی آی پی اقدام کنند👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3765633929C40614dec86
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
سلام وقت همگی بخیر
#عباسی_ولدی_هستم
حتما شما هم از طریق اخبار مطلع شدید که رژیم صهیونیستی، حملۀ زمینی به لبنان رو داره آغاز می کنه.
آقایون! خانما! شرایط، ویژه ست. درسته ما نمی تونیم الان در کنار بچه های حزب الله باشیم؛ اما می تونیم اولا با دعامون و ثانیا با کمک های مالی به یاری اونا بریم. تضرع در خونۀ خدا رو فراموش نکنید.
ختم صلواتی که از چند شب پیش به نیت توسل به امام زمان علیه السلام برای پیروزی جبهۀ مقاومت شروع کردیم رو ادامه بدیم.
لطفا وارد این نشونی بشید و تعداد صلوات هاتون رو بنویسید:
https://eitaabot.ir/counter/zx8qb
در ضمن برای کمک مالی هم به این مطلب مراجعه کنید:
https://eitaa.com/abbasivaladi/16601
#لبنان
#سید_حسن_نصرالله
@abbasivaladi
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖
💖💫
💖
#باعشقتوبرمیخیزم
قسمت##هزاروهفتصدوپنجاهوپنج
- ما تو هیاتمون یه رسمی داریم که هر وقت کار پذیرایی از مهمونها تموم میشه و غذا اضافه بیاد هر شب یکیمون اون غذاها رو میبریم برای خونواده ی حاشیه نشین شهر که کم بضاعت هستند.
یه شب بارونی نوبت من شد.
داشتیم غذاها رو تو ماشین میذاشتیم که یه جوونی رو دیدم که مادرش رو از رو ویلچر سوار ماشین می کرد.
این جوون رو دیده بودم
سر شب حسابی معرکه بپا کرده بود.
چند شب قبلش هم کلی سر و صدا راه انداخته بود.
می دونستم اعتقادی به دم و دستگاه امام حسین نداره
ولی نمی دونم چرا یه حس خاصی نسبت بهش داشتم وقتی میدیدم اونجوری به سختی مادرش رو سوار ماشینش می کرد.
هر دو راه افتادیم و از قضا تا یه جایی هم مسیر بودیم.
هوا بارونی بود اون جوون تند می رفت.
منم پشت سرش بودم.
تا اینکه رسیدیم یه جایی که ترافیک بود.
از یه طرف دسته ی عزاداری داشت رد می شد و از یه طرف دیگه ماشینها گیر کرده بودند.
من زدم کنار تا راه باز بشه و برم.
ولی اون جوون پیاده شد.
تو اون بارون یکی یکی ماشینها رو راهنمایی می کرد.
ازسر و صورتش آب می چکید و اون کار خودش رو می کرد.
چند دقیقه گذشت تا بالاخره راه باز شد.
من انتظار داشتم حالا که راه ماشینها باز شده خودشم بشینه پشت فرمون و راهش رو بره.
ولی وایساد جلوی ماشینها که کسی جلو نره.
راه رو برای مردمی که تو دسته ی عزاداری داشتند خیس می شند باز کرد.
اول اونها رو رد کرد و بعد از جلوی ماشینها کنار رفت.
وقتی اومد سمت ماشینش حسابی خیس شده بود.
از اون شب خیلی فکرم درگیر این جوون بود.
اون که این چیزا رو قبول نداشت
چرا به خودش زحمت داد و راه دسته رو باز کرد؟
راه که باز شده بود، خودش می تونست بره، ولی نرفت.
چند وقت گذشت و سراغش رو از حاج عباس می گرفتم. تا اینکه فهمیدم با مادرش زائر کربلا شدند.
یاد حرف یکی از اساتیدمون افتادم.
یه روز به حاجی گفتم فهمیدی ماجرای کربلا رفتن این جوون چطور شد؟
گفت نه والا، من خودمم حیرون موندم چی شد که گذرشون اونطرف افتاد؟
ماجرای اون شب رو براش تعریف کردم و گفتم استادمون همیشه می گفت اگه هیچ عملی در خونه ی خدا و اهل بیت ندارید، حداقل ادب رو حفظ کنید.
ادب در خونه ی سیدالشهدا آدم رو به خیلی جاها می رسونه.
از اون شب می گفتم اون پسر، بدون اینکه خودش متوجه باشه ادب کرد و اول از همه راه رو برای دسته ی عزا باز کرد.
پس عجیب نیست که آقا اینجور براش جبران کرد...
حاج آقا هنوز می گفت و من یاد اون شب بارونی افتادم.
کاملا یادم بود که ماهان تو اون بارون با اینکه غر می زد ولی تمام تلاشش رو برای باز کردن راه انجام داد.
وقتی تو ماشین نشسته بود تمام لباسهاش خیس بود.
یکی یکی صحنه های اون شب بارونی رو از ذهنم می گذروندم و ناخوداگاه به گذشته ی دورتر رفتم.
اون شبی که سوار ماشین نیما از بزم عیش و نوش خونه ی جاوید برمی گشتیم.
شبهای محرم بود و چشمم دنبال دسته ی عزا رفت.
از نیما خواستم چند لحظه توقف کنه تا هم دسته ی عزاداری رد بشه و هم من بتونم ببینم.
اما نیما با بی حوصلگی راهش رو کج کرد و از مسیر دیگه ای رفت تا زودتر به خونه برسه.
چقدر فرق بود بین این دو صحنه
ماهان ادم بی اعتقادی بود که حالا به گفته ی حاج اقا علوی با اون ادبی که ناخواسته بخرج داده بود، حالا مسیر زندگیش به سمت کربلا تغییر کرده بود
و نیما که تو خونواده ی به ظاهر مذهبی بزرگ شده بود و کم کم از ارزشهاش فاصله گرفت و مجلس امام حسین براش بی اهمیت شد و به کجا رسید!
شرایط عضویت کانال Vip #باعشقتوبرمیخیزم در لینک زیر😍😍👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433
⛔️کپی برداری پیگرد قانونی والهی دارد⛔️
🖋نویسنده:#ققنوس(ن.ق)
💖💫@rozhay_eltehb 💫💖
💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
😍😍رمان کامل شد😍😍
با عرض سلام خدمت اعضای محترم کانال
رمان"باعشق تو برمی خیزم" با ۲۱۴۷ پارت در وی آی پی کامل شده و اعضایی که تمایل دارند، می تونند برای اشتراک وی آی پی اقدام کنند👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3765633929C40614dec86
هدایت شده از حضرت مادر
هدایت شده از حضرت مادر
.
یازهرا...🚀
به قول حاج قاسم عزیزمون، هرجا کارمون گره خورد توسل به نام مبارک حضرت زهرا کردیم ...
.
.
الله اکبر
الله اکبر
درود بر سربازان جبهه ی مقاومت
ایران میزنه
یمن و عراق حمایت میکنند
اینجوریه😌
امشب بعد از مدتی توفیق شد نماز
مغرب و عشا رو مسجد به جماعت
خوندم، اونجا خیلی دعا کردم برای
پیروزی جبهه ی مقاومت
نمدونستم اینقدر مستجاب الدعوه هستم اینقدر زود خدا جوابمو میده😃😅😅
دعا کنید
سیل صلوات راه بندازید
دعا ها و صلواتهای ما پشتوانه ی محکم سربازان عزیزمون خواهد بود🥲