eitaa logo
روزهای التهاب🌱
7هزار دنبال‌کننده
536 عکس
172 ویدیو
0 فایل
🍀هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي🍀 رمانهای بانو ققنوس (ن.ق) ✅️روزهای التهاب(کامل) ✅️باعشق تو برمی خیزم(کامل) ✅️پایان پریشانی(درحال بارگزاری) #کپی_رمانها_ممنوع_است و نویسنده این کانال رضایت ندارد. کانال دوم ما👈https://eitaa.com/eltehab2 @sha124 ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖 💖💫 💖 قسمت یاد اون روز توی راه کربلا افتادم که اون مدارک رو توی ساک زندایی دیدم. همون لحظه با دیدن اون مدارک خیلی نگران ماهان شدم. با تاسف رو به سعید گفتم -بخاطر اون مدارک اون شب ریختند ماهان رو زدند؟ -ماهان با نقشه رفت تو دفتر وکیلشون و اون مدارک رو آورده بود، البته من خیلی راضی نبودم اون کار رو بکنه چون مطمئن بودم درد سر میشه ولی خودش میگفت اون آدمها رو خوب میشناسه و میدونه چجوری باید اون کار رو بکنه. میگفت بفهمند پلیس و قانون دنبالشونه در اولین فرصت همه ی مدارک رو نابود میکنند. نفس،عمیقی کشید و ادامه داد -بالاخره هر جور که بود موفق شده بود. اما چیزی نگذشت که گفت وکیله فهمیده که ماهان داره چکار می کنه و دنبال چیه. خیلی زود خبرش به دایی هم رسیده بود. ماهان میگفت دایی خیلی ترسیده و وکیلش رو فرستاده جایی که کسی نتونه پیداش کنه. اما ماهان دست بردار نبود، اونقدر پیگیر شد تا فهمید تو یکی از شهرای مرزی پنهان شده و می خواد فرار کنه. همون موقع دایی چک های ماهان رو گذاشت اجرا که بتونه اینجوری جلوش رو بگیره. ناباور نگاهش کردم -تو هم بخاطر ماهان چک کشیدی و دادی دست دایی؟ کلافه سری تکون داد -نه...نه. من بخاطر خودمون این کار رو کردم. ما تو یه قدمی قاتل مامان و عزیز بودیم، اگه ماهان میوفتاد زندان من دیگه دستم به هیچ جا بند نبود اونوقت دایی و وکیلش با خیال راحت می تونستند فرار کنند. من باید هر جور شده بود ماهان رو میاوردم بیرون، تمام سر نخ ها دست اون بود. مکثی کرد و دستی لای موهاش کشید -اون مرتیکه شرخره که حکم جلب ماهان رو داشت راضی نمی شد مهلت بده. منم یه چک به مبلغ چکهای ماهان نوشتم و بهش گفتم به رییست بگو شاید قبول کرد رضایت بده. پوزخندی زد و ادامه داد -دایی هم منتظر فرصت بود که یه جوری ما رو این وسط درگیر کنه. بلافاصله قبول کرده بود. چک من رو گرفت و ماهان رو آزاد کرد. اما دایی که نمی تونست ماهان رو آزاد بزاره تا هر کاری دلش می خواد بکنه. پس فرصت خوبی پیدا کرده بود که اول از شر اون خلاص بشه، بعدم چک منو بزاره اجرا. یکی دو روز بعد از آزاد شدن ماهان، ریختند سرش و به قصد کشت زدنش، ولی خدا بهش رحم کرد. حالا فقط مونده چک من. با حرفهای سعید، ترسیده و نگران نگاهش کردم. این دوتا با بد کسی در افتاده بودند و احتمال هر خطری از سمت دایی بود. -وکیله چی شد؟ تونستید پیداش کنید؟ شرایط عضویت کانال Vip در لینک زیر😍😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433 ⛔️کپی برداری پیگرد قانونی و‌الهی دارد⛔️ 🖋نویسنده:(ن.ق) 💖💫@rozhay_eltehb 💫💖 💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫