eitaa logo
روزهای التهاب🌱
8هزار دنبال‌کننده
532 عکس
120 ویدیو
4 فایل
🍀هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي🍀 تنها کانال تخصصی رمانهای بانو ققنوس (ن.ق) #کپی_رمانهای_این_کانال_ممنوعععععععع_است و نویسنده این کانال رضایت ندارد. کانال دوم ما👈https://eitaa.com/eltehab2 @sha124 ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖 💖💫 💖 قسمت# چند دقیقه ای به تعارفات و صحبتهای دیگه گذشت و حاج عباس، مهمونی که با خودش آورده بود رو معرفی کرد -خب آقا رحمان، ما امشب مزاحمتون شدیم، بهتره زودتر بریم سر اصل مطلب و رفع زحمت کنیم. حاج آقا علوی که معرف حضورتون هستند. از مردان با صفای روزگار که ما سالهاست در خدمتشونیم. صدای ضعیف حاج آقا رو شنیدم که در جواب حاج عباس گفت -اختیار دارید، ما کوچیک شماییم. -امشب با حاج آقا اومدیم بلکه بتونیم با کمک شما یه گره کور رو باز کنیم. البته اگه آقا سعید هم موافق باشند. -خواهش می کنم حاجی، شما صاحب اختیارید -زنده باشی. ما قبلا به اتفاق آذر خانم و آقا ماهان اومدیم تا یک سری حرفهای ناگفته، گفته بشه بلکه هم مشکل این پرونده ی شما حل بشه هم ببینیم حرف حساب ماهان چیه. ولی خب بهتر بود قبلش یه هماهنگی می کردیم که نکردیم و متاسفانه اون جلسه به نتیجه ای نرسید. حالا با حاج آقا علوی اومدیم که اگه اجازه بدید یه زمان دیگه رو تعیین کنیم و این حرفها گفته بشه. بعد از تموم شدن حرف حاج عباس، صدای سعید رو شنیدم که کمی دلخور و حق به جانب گفت -مگه شما می دونید ماهان چی می خواست بگه؟ -نه والا منم نفهمیدم ماجرا چیه ولی آذر خانم اصرار داشت که حتما با هم یه صحبتی بکنیم -خب اگه این آقا ماهان شما خواسته ی نا معقولی داشته باشه چی؟ اگه با تهدید و این حرفها بخواد که ما دست از شکایتمون برداریم بتظرتون بازم لازمه بشینیم به حرفهاش گوش بدیم. - آقا سعید خدا رحمت کنه مادرتون رو من به شما حق میدم رو این مسله اینقدر حساس باشید. ولی من فکر نمی کنم ماهان همچین هدفی داشته باشه. این صدای حاج آقا علوی بود که وارد بحث شده بود و سعید گفت -مگه شما چقدر ماهان رو می شناسید؟ چقدر از کارهاش خبر دارید؟ مگه می دونید با پدرش چه کارهایی کردند و چه بلایی سر ما آوردند؟ سعید داشت دوباره کلافه می شد و حاج آقا با خونسردی جوابش رو می داد -شاید من از گذشته ی ماهان به اندازه ی شما با خبر نباشم و چیزی ندونم. ولی از وضعیت الانش خیلی خوب خبر دارم. بخاطر همین میگم بعید می دونم انتظار بی جایی از شما داشته باشه. -حاج آقا، اگه شما چند ماهه باهاش آشنا شدید. ما سالهاست که با این خونواده مثلا فامیلیم و صابونشون به تنمون خورده. الان چجوری انتظار دارید همه ی اون گذشته رو بذاریم و کنار و باور کنیم که این آقا نیتش خیره و فقط می خواد به ما کمک کنه؟ -البته که من در این مورد باهاش صحبت کردم. خودش می گفت بیشتر از اینکه هدفش کمک به شما باشه، خواسته که یه بار از دوش خودش برداره. انگار یکی یه حرفی بهش زده که خیلی براش سنگین تموم شده. منم دقیق نمی دونم ولی انگار متهمش کردند که اونم تو اون تصادف نقش داشته و باعث فوت مادرتون شده. بخاطر همین یه مدت سفت و سخت افتاد دنبال این موضوع تا بفهمه ماجرا چی بوده و بتونه به اون طرف ثابت کنه که بی گناهه. با این حرف حاج اقا، قلبم به تپش افتاد. دوباره یاد اون روز توی ماشین ماهان افتادم و حرفهایی که بینمون رد و بدل شد. من گفته بودم که با پدرش تو این جریان نقش داشته، من متهمش کرده بودم و اون حرفها رو بهش زدم. حالا ماهان می خواد چی رو به من ثابت کنه؟ -ببخشید حاج آقا هیچ کسی به اندازه ی ما تو این ماجرا ضرر نکرده و هیچ کسی هم به اندازه ی ما حق نداره. ماهان اگه بخواد به کسی جوابگو باشه، اون ماییم. حالا کی متهمش کرده که ایتقدر براش سنگین تموم شده که راه افتاده دنبال مدرک جمع کردن؟ با این سوال سعید، نگاهم به در خشک شد. حس کردم عرقی روی تنم نشست و ترسیده بودم از جواب این سوال! شرایط عضویت کانال Vip در لینک زیر😍😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433 ⛔️کپی برداری پیگرد قانونی و‌الهی دارد⛔️ 🖋نویسنده:(ن.ق) 💖💫@rozhay_eltehb 💫💖 💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫