eitaa logo
روز‌نوشت
562 دنبال‌کننده
718 عکس
345 ویدیو
1 فایل
✍طلبه‌ام و مبتلاء به نگارش با کپی پیست میانه‌ی خوبی ندارم. کپی از این کانال با اشاره به نام صاحبش باشد. با نقدهاتون، خوش‌حال میشم! @islamic_ethic https://eitaa.com/roznevesht http://zil.ink/roznevesht
مشاهده در ایتا
دانلود
اصلا دور نیست و من بشدت آن را نزدیک می‌بینم.انگار کنار من ایستاده است و هرلحظه نظاره گر. می‌بینمش، نه از دور، که از همین نزدیکی‌ها. گاهی می‌خواهم با او هم کلام شوم و گاهی اصلا دلم نمی‌خواهد ببینمش.اما می‌دانم که کسی را چاره‌ای جز تسلیم در برابرش نیست. چندلحظه‌ای فراموشش می‌کنم و دوباره اما او حاضرتر از همه، سرک می‌کشد به زندگی‌ام.گویا قرارش این است که به هر روشی شده، مرا به خود مبتلا کند. این‌بار از دستش رها می‌شوم، اما دوباره وقتی دیگر و جایی دیگر حتما با او ملاقات خواهم کرد. مرگ را می‌گویم.... همین قدر لجوج و همین قدر نزدیک... هرچقدر هم که بخواهی از او بگریزی، باز قادر نخواهی بود.او سر بزنگاه می‌رسد. دقیقا میان شادی‌هایت و یا وسط غم‌ها. وحالا تو باورش می‌کنی و مجبوری برای لحظه‌ی رویارویی با او دستت را پُر کنی. و چه ذخیره‌ای برای آن لحظه بهتر از عشق به اباعبدالله (ع).حبی که همواره تا لحظه‌ی مرگ وجودت را سرشار از تعبد می‌کند و تو اینگونه مرگ را در آغوش می‌کشی. https://eitaa.com/roznevesht
+ می‌گفت: کاش خوب بمیریم. _ بهش گفتم: آدم‌هایی که خوب زندگی می‌کنند، خوبم می‌میرند. https://eitaa.com/roznevesht
چقدر حضرت علی علیه‌السلام عمیق تذکر می‌دهند ما اهل غفلت را...  الرَّحِيلُ وَشِيكٌ «كوچ كردن از دنيا نزديك است» فقط تو دوتا کلمه مرگ را به یاد ما می‌آورند. https://eitaa.com/roznevesht
به دست‌هایش که نگاه می‌کردم، همزمان ترس در خونم می‌دَوید. با خودم گفتم: وای از روزی که نوبت به من برسد! خودش می‌گفت: روز بوده که تا بیست نفر را پشت‌سر‌هم غسل‌داده و کفن‌کرده. ترس غریب و تمام‌نشدنی به‌جانم افتاد. ازش پرسیدم: می‌ترسی؟ نه از مُردگان، منظورم از مرگ است؟ گفت: عادت کرده‌ام به دیدن مرگ. بعد هم دو ساعت تمام از خاطرات تلخ و آمار سختی‌های روحی و بالا رفتن چگالی غم در وجودش برایم حرف زد. اگر بخواهم همه‌ی درددل‌هایش را برایتان خلاصه کنم چکیده‌اش می‌شود این جمله: روی تمام لذت‌ها و غم‌های دنیا برچسب زده‌اند که، تمام‌شدنی‌ست... https://eitaa.com/roznevesht
و مرگ، شبیه یک فروشنده‌ی دوره‌گرد هر روز داد می‌زند و از کوچه‌هایمان رد می‌شود و ما بی‌اعتنا به مردن، زندگی را نفس می‌کشیم. https://eitaa.com/roznevesht
و سایه‌ی مرگ، همیشه بر سرِ ماست... https://eitaa.com/roznevesht
صبح، مادربزرگ کوفته را بار گذاشت. ظهر، عمرش به‌دنیا نبود. شب، وقتی نوه‌ها کوفته‌ها را می‌خوردند مادربزرگ از آسمان نگاهشان می‌کرد. 🖋زهرا ابراهیمی @roznevesht
بهترین نسخه‌ی نجات‌بخش بشر، زیستن با اندیشه‌ی مرگ است. 🖋زهرا ابراهیمی @roznevesht
ما آدم‌ها! از همان لحظه‌ی تولد بقچه‌ی عمر را می‌بندیم، گاهی هم که خسته می‌شویم، بقچه را از این دست به دست دیگر می‌دهیم! ما آدم‌ها چه بخواهیم چه نخواهیم نشسته‌ایم چشم به راهِ حضرت عزرائیل! عزرائیل چشمش را هم‌می‌گذارد و جان می‌گیرد! کاری ندارد که طرف پیر است یا جوان، کوچک است یا بزرگ، زن است یا مرد! او تابع دستور خداست! مرگ نزدیک است چه بخواهیم چه نخواهیم! 🖋زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
ما اَشهدمان را گفته‌ایم! مرگ را خبر کنید! 🖋زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
مرگ، نه آخرین سکانسِ زندگی، بلکه آخرین سکانسِ زندگی در دنیاست! ابدیت در انتظار ماست. باید پاسخگو باشیم. 🖋زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
تن‌ها می‌میرند و تنها، جان‌ها می‌مانند! 🖌 زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht