eitaa logo
روز‌نوشت
562 دنبال‌کننده
694 عکس
326 ویدیو
1 فایل
✍طلبه‌ام و مبتلاء به نگارش با کپی پیست میانه‌ی خوبی ندارم. کپی از این کانال با اشاره به نام صاحبش باشد. با نقدهاتون، خوش‌حال میشم! @islamic_ethic https://eitaa.com/roznevesht http://zil.ink/roznevesht
مشاهده در ایتا
دانلود
sedaye-naghare-khone(128).mp3
774.4K
نمی‌دانم صدای نقاره‌خانه شما را به یاد چه می‌اندازد؛ اما طعم صدای نقاره‌خانه برای من شیرین است. بچه که بودیم، زیاد مشهد می‌رفتیم. تمام تقلای بابا در طول سال این بود که برنامه‌ریزی مشهد ده روزه‌مان در تابستان‌ها همچنان برقرار باشد. برای ما بچه‌های شهرستانی شهرندیده، صحن و سرای امام رضا خودش شهرفرنگی بود. آدم‌های زیاد و بچه‌های شلوغ.چشم از بچه‌ها بر‌نمی‌داشتیم. چشم‌های سرخ و پف‌کرده‌شان و اسباب‌بازی‌هایی که در دست داشتند شهادت می‌داد که از دم مسافرخانه تا خود حرم با گریه‌زاری باباها‌ را راضی به خرید اسباب‌بازی کرده‌اند. قدیم‌‌ترها تعداد صحن‌ها کم بود و دست‌فروش‌ها ورودشان با تمام دارایی‌شان به صحن‌ها آزاد. ما از همه بیشتر کلوچه‌های مشهدی را دوست داشتیم. شیرینی کلوچه با صدای نقاره‌خانه عجیب عجین می‌گشت. طعم صدای نقاره‌خانه برای من شیرین است، درست مثل همان کلوچه‌ها... 🖋زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
بعضی از آدم‌ها، بعضی از خاطره‌ها یا بعضی از کتاب‌ها دست ما را می‌گیرند و به دنیای دیگری می‌برند؛ دنیای منفردی که تنها مختص خود ماست. و حالا آن آدم، آن مکان، آن زمان، آن خاطره یا کتاب می‌شود یادآور بخشی از گذشته‌ی ما. روح آدم با دیدن دوباره‌ی آن‌ها کنجکاو می‌شود و تأمل در گذشته کنجکاوی روح را ارضاء می‌کند. گاهی صدای نقاره‌خانه را می‌شنوی اما با آن صدا پرت می‌شوی به سالهای دور؛ یا خادمی را می‌بینی و با دیدنش غمی مانده از گذشته در دلت زنده می‌شود؛ گاهی حتی بوی عطر حرم تو را مست کودکی‌ات می‌کند. دیگران اما تو را نمی‌فهمند و تو از ترس فهمیده نشدن به انکار چنگ‌میزنی. دیگران هجوم می‌برند تا جهان تو را بفهمند، اما فهم ناقص‌شان تو را به سکوت وا می‌دارد و به کتمان. حالا تلاش می‌کنی تا دیگر چیزی روایت نکنی و تنها به روایت دیگران گوش کنی. من اما فاش بودن را دوست دارم؛ فاش بودن را با تمام ضررهایش می‌پذیرم و اهل کتمان نیستم. من آن خوفی که در دلم است را با شرمی که از چشمانم جاری می‌شود تفسیر می‌کنم؛ من آن رجائی که درقلبم نهفته را، با لبخندی که مهمان لبانم شده است به اثبات می‌رسانم؛ من عشق به امام رضا را با گریه و لبخند فریاد می‌زنم و چه قانونی منطقی‌تر از این تناقض... 🖋زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht