eitaa logo
روز‌نوشت
553 دنبال‌کننده
680 عکس
319 ویدیو
1 فایل
✍طلبه‌ام و مبتلاء به نگارش با کپی پیست میانه‌ی خوبی ندارم. کپی از این کانال با اشاره به نام صاحبش باشد. با نقدهاتون، خوش‌حال میشم! @islamic_ethic https://eitaa.com/roznevesht http://zil.ink/roznevesht
مشاهده در ایتا
دانلود
کمتر اهل فیلم دیدنم. یعنی دوست دارم، اما وقتش را ندارم. گاهی بی‌وقت ممکن است فیلم هم ببینم. امشب فیلمی را دیدم که به نظرم دلیل اصلی اتفاقات ناگوار پیش‌آمده در آن فیلم، تسلیم شدن در برابر خواسته‌ی دل بود. همان که اسمش را می‌گذارند عشق و عاشقی و من اصلا نمی‌فهممش.چند جمله‌ی زیر نتیجه‌‌گیری من از آن فیلم است. آدم عاقل، با عقلش دست ‌و پای دلش را می‌بندد تا نلرزد. آدم عاقل، با دستان اراده‌اش سیلی محکمی می‌خواباند بیخ گوش دلش تا دیگر هوس لرزیدن نکند. آدم عاقل، دست دلش را می‌گیرد و می‌برد یک گوشه‌ی خلوت و نصیحتش می‌کند. آدم عاقل، دینش را دست دلش نمی‌دهد. آدم عاقل، عقلش را با احساسش معامله نمی‌‌کند. آدم عاقل، خودش می‌شود قاضی و برای جرم دلش حبس سنگین می‌بُرد تا دیگر هوس خطا نکند. آدم عاقل، عاشق نمی‌شود. پ.ن: لطفا از عقل و عشقی که اینجا مطرح شد، تعبیر و تفسیرهای عرفانی نکنید. https://eitaa.com/roznevesht
زمستان، فصل دوست‌داشتنی خدا...
فرزندان من دی‌ماهی‌اند. متولد زمستان. به همین دلیل، تولد و ترکیبش با زمستان برای من می‌شود دنیایی از انگیزه‌ها. سرمای زمستان و سختی‌اش را با امید به فرداهایی روشن سپری می‌کنم. بعضی‌ها زمستان را فقط فصل سرما می‌دانند. زمستان سرد است؛ اما می‌توانی با آن گرم بگیری. زمستان فقط فصل شیشه‌های بخار گرفته‌ای نیست که با انگشت روی آن‌ها واژه‌ها را نقاشی کنیم. زمستان فقط چسبیدن به بخاری و لرزیدن نیست. اگر امید و انگیزه باشد در دمای نزدیک به صفر زمستان هم می‌توان گرمای بالای چهل‌درجه را احساس کرد. زمستان اگرچه سرد است اما حرارتی دارد که آدم را از یخ زدن نجات می‌دهد. زمستان، خودش فصل استقامت است. اصلا خودش تلاش می‌کند تا به بهار برسد. زمستان آموزگار درس انتظار است. باید بمانی و دوام بیاوری تا بهار بیاید. حالا هرچقدر سه فصل دیگر حرف‌های دنیا را بارش کنند، گوشش بدهکار نیست. چه خوب است آدم زمستان باشد. چه خوب است فقط با امید، بجنگد برای بهار شدن. چه خوب است گوشه کنایه‌های سه فصل دیگر را نشنیده بگیرد. زمستان برای خودش بهاریست که ما قدرش را نمی‌دانیم. بعضی چیزها یادآور بعضی چیز‌های دیگرند. مثلا زمستان آدم را یاد رفتن بی‌توشه می‌اندازد. یاد دستان خالی هنگام مرگ. زمستان را دوست دارم. انگیزه‌بخشی‌اش را نیز. برای من زمستان بر خلاف دیگر فصل‌ها پُر از سکوت است. درختانی که با تنی عریان، دست‌های خالی آدم را به یادش می‌آورند. از جمله جدانشدنی‌ها برای من، یکی چای است و دیگری نوشتن و زمستان جان می‌دهد برای هر دو. زمستان پوست‌کلفت‌تر از این حرف‌هاست که بخواهد تسلیم شود. زمستان زنده است به امید بهار. فرزندان من دی‌ماهی‌اند. متولد زمستان. فرزندانم را دوست دارم؛ زمستان را نیز. https://eitaa.com/roznevesht
این عکس را دیدم. قشنگ بود. گفتم شما هم ببینیدش... https://eitaa.com/roznevesht
⚡️داشتم به این موضوع فکر می‌کردم که چگونه می‌توانم میزان تواضع خویش را به حاج‌قاسم "این مرد خدا" نشان دهم، تا شاید او واسطه‌ی خیری شود میان ما و وجود مقدس حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها... دستم خالیست. اما می‌توانم واژه‌ها را تسلیم جمله‌ها و جمله‌ها را تقدیم روح بلند او کنم. از امشب تا شب سالگرد شهادت‌شان هر شب یک جمله برای ایشان می‌نویسم. باشد که مورد رضای خداوند قرار گیرد. https://eitaa.com/roznevesht
جان‌کلام این است که تو بی‌اندازه خود را وقف بیداری ما کردی و ما همچنان مثل خواب‌گردها در کوچه‌های غفلت پرسه می‌زنیم‌. https://eitaa.com/roznevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و این انعکاس نور شهادت توست که قلب‌ها را به اقرار وا‌می‌دارد... https://eitaa.com/roznevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الگوی عملی حاج قاسم در دفاع از مظلوم، وجود مقدس حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بود. https://eitaa.com/roznevesht
وَ أَنَا الطَّرِیدُ الَّذِی آوَیْتَهُ من همان رانده شده‌ای هستم که پناهش دادی... خدای مهربانم! چه خوب که پناهم می‌دهی... https://eitaa.com/roznevesht
آدمها به اندازه‌ی درک و فهم‌شان از هرچیزی، واکنش نشان می‌دهند. یعنی وقتی انسان چیزی را به خوبی درک کند واکنش صحیحی نسبت به آن نشان می‌دهد؛ چه واکنش مثبت و چه منفی فرقی ندارد؛ مهم این است که باید میزان واکنش خود را با میزان معلومات‌مان بالانس نماییم. اگر درک درستی نسبت به مساله‌ای نداشته باشیم، واکنش‌های‌مان هم صحیح نخواهد بود. آشنایی داریم که سال‌هاست با آن‌ها مانوسیم. سال‌ها پیش هر بار که به منزل ایشان می‌رفتیم آن‌چه در ابتدا با آن مواجه می‌شدم تابلو نقاشی بود که به دیوار کوبیده بودند. نقاشی را دختر خانواده کشیده بود. هر وقت تابلو را می‌دیدم تنها چیزی که به ذهنم می‌رسید بی‌هنر‌ی این دختر بود. فکر می‌کردم چقدر کارش را بلد نبوده؛ جالب است که تا آن زمان تنها تجربه‌ی من در نقاشی‌ کوه و کلبه و رودی بود که در دفتر نقاشی فیلی زمان کودکی کشیده بودم؛ ولی بدون هیچ مهارتی در این امر، ذهنم به قضاوت می‌پرداخت. چند سال پیش تصمیم گرفتم برای جلوگیری از خط‌خطی کردن بی‌هدف روی کاغذها به کلاس نقاشی بروم. گفتم شاید استعدادش را داشته باشم. از همان روز به بعد وقتی به خانه‌ی این آشنا می‌رفتیم؛ به تابلویی که سال‌ها روی همان دیوار بود به چشم دیگری نگاه می‌کردم. شده بودم مثل تاجری که قرار است دلارهایش را خرج خرید تابلو کند. حساس، دقیق و وسواس‌گونه تابلو را نگاه می‌کردم. از بالا تا پایین براندازش می‌نمودم با تمام جزئیات. اصلا انگار هنرشناس شده بودم و یا گوهر‌شناس.قبل از این اتفاق، پشت نقاشی، دختر بی‌هنر خانواده را می‌دیدم و بعد از آن، تفکر هنرمندانه و خلاقانه‌ی او را. این‌ها را گفتم برای آن‌هایی که اهل هنر و مهارت‌اند. اگر کسی نسبت به توانایی شما واکنش خوبی نشان نداد و یا اصلا واکنش نشان نداد همه را به پای بد بودن کارتان نگذارید. گاهی می‌توان عدم درک صحیح مخاطب را دلیل نقد غیرمنصفانه‌ی او دانست. پی‌نوشت: بعد از آن کلاس فهمیدم بهتر است به‌جای نقاشی به خط‌خطی‌های روی کاغذ ادامه دهم. https://eitaa.com/roznevesht
خستگی‌ها با هم فرق دارند. گاهی آدم خسته می‌شود و برای رفعش کمی استراحت می‌کند. بعضی خستگی‌ها هم با چرت‌زدن‌های کوتاه برطرف می‌گردد. اما جنس بعضی از خستگی‌ها فرق دارد؛ با خواب و استراحت رفع نمی‌شود. انگار باید برای رفع این نوع خستگی بیشتر و بیشتر تلاش کرد، همت بخرج داد و جنگید. می‌دانید چرا؟ چون خستگی جسم با خستگی روح متفاوت است. جسم خسته را می‌توان با خواب آرام نمود؛ اما روح خسته با خواب خسته‌تر می‌شود؛ او نیازمند بیداریست... https://eitaa.com/roznevesht
مشق‌نوشت ۵ در مشق‌نوشت، هر‌از‌گاهی چندکلمه‌ای می‌نویسیم و از شما در خواست می‌کنیم تا جمله را کامل کنید. مشق‌های بهتر را این‌جا به اشتراک خواهیم گذاشت. مشق‌ پنجم: اگر " کلمه" بودید، دوست داشتید چه کلمه‌ای باشید؟ خودم: انعکاس https://eitaa.com/roznevesht
⚡️مشق‌نوشت‌های شما: کلماتی که شما نوشتید: مادر، لبخند، سکوت، ظرفیت، ستاره، عشق، شفیق، شهید، تسنیم، گل، مهربانی، خواهر، خدا، ظهور، کنیز فاطمه، اکسیر، شهادت، حاج‌قاسم، روح‌وسیع، مهربان، شهید https://eitaa.com/roznevesht
حاج‌قاسم... تو هم‌چنان برای ما ناشناخته‌ای. رمز کلامت، ماهیت رفتارت و اسرار نهفته درانتخاب‌هایت را نمی‌فهمیم. زمان نیاز به گذشتن دارد تا تو را به ما ثابت کند. تو مثل شعری هستی که فقط شاعرش ارتباط میان واژهایش را می‌فهمد. تو را ما نشناختیم اما خدایت خوب می‌شناسد.... https://eitaa.com/roznevesht
+ چی شده؟ دوباره مبهوتی؟ - خوب چیکار کنم؟! دنیا عجیبه، آدم‌هاش عجیب شدند و فهمیدنش سخت + نگران نباش. دلیلش اینه که ما آدم‌ها از رموز خلقت بی‌خبریم. مگه نشنیدی شاعر چی میگه؟! - چی میگه؟ +شاعر میگه: اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حرف معما نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفتگوی من و تو چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من https://eitaa.com/roznevesht
من اهل نوشتنم. می‌گویند در باب موضوعات روز بنویس. سوژه‌ها باید به‌روز باشند. داشتم سوژه‌های روز را رصد می‌کردم. دیدم به‌روزترین موضوع همان جنگیدن برای تسلیم نشدن است. همان مبارزه با ظلم. وظیفه‌ام فهمیدن و فهماندن این است که نباید با ظلم و زور زیستن، عادت‌مان شود و چه ظلمی بالاتر از آنچه بر علی(ع) و فاطمه(س) رفت. حالا به‌روزترین موضوع، قلم زدن برای تیره‌ترین شب است. شبی که ظلم بر فاطمه(س) بیداد می‌کرد.اگر بخواهید منطبق بر سوژه‌ی روز بنویسید باید بی‌عدالتی را فریاد بزنید. https://eitaa.com/roznevesht
خدایا! چگونه می‌توانم تو را انکار کنم؟ در حالی که ردّپایت را میان اشک‌هایم می‌بینم. مگر می‌توان تو را انکار کرد، وقتی در خلوتم حضور داری. مگر می‌توانم تو را انکار کنم، وقتی ذهنم لحظه به لحظه پیرامون یاد تو پرسه می‌زند. چگونه تو را نبینم وقتی سهم مرا بیش از لیاقتم می‌پردازی. چگونه تو را نبینم؟! چگونه تو را ننویسم؟! وقتی انعکاس حضورت در تمام زندگی‌ام جاریست. خدایا! هنگام درد طبیبی و هنگام غرق شدن بهترین غریق. هنگام تفکر، تکیه‌گاهی و هنگام احساس، مهربان. ما به اعتبار تو آدم شده‌ایم. ما به اعتبار دریای عظیم محبتت روی پای خود ایستاده‌ایم. انکار چرا؟! وقتی به دستهای یخ زده گرما می‌بخشی. وقتی به ماهی دریا هم رزق می‌رسانی. وقتی در تلاطم دنیا دست مرا می‌گیری و آنجا که از فرط ناآگاهی گِله می‌کنم، باز مرا می‌بخشی. تو را در همان شبی دیدم که تب را از وجود کودکم بیرون بردی. تو را در همان روزی دیدم که محبت اهل‌بیت را در دلم قرار دادی. تو را آنجا دیدم که دستم را گرفتی و راه را نشانم دادی. تو را در عصایی که مادربزرگ به آن تکیه می‌داد دیدم‌. تو را در باغچه‌ای که پدربزرگ گل‌هایش را می‌کاشت، دیدم . تو را لا‌به‌لای ریشه‌های درخت یافتم. تو را در اعماق زمین در اوج آسمان‌ها تو را میان ستاره‌ها دیدم. تو را زیر باران حس کردم. تو را لا‌به‌لای نور آفتاب، میان روشنایی مهتاب، وسط سردرگمی هوای مه‌آلود پیدا کردم. چگونه انکارت کنم وقتی تو را نفس می‌کشم؟! خدایا! از میان تمام دلایلی که برای بودنت می‌آورند همین یک دلیل برایم کافیست که تو در وجود من جریان داری. مثل خون در رگ‌هایم. انکار تو یعنی انکار خودم. عقلم این را می‌گوید و احساسم نیز آن را تایید می‌نماید. https://eitaa.com/roznevesht
برای‌مان دعا کن تا در ظلمت دنیا غرق نباشیم.... https://eitaa.com/roznevesht