فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعا برای یکدیگر یادمان نرود...
https://eitaa.com/roznevesht
کاشکی با یاد مرگ بیدار بشیم؛
قبل از اینکه بخوان با خود مرگ بیدارمون کنند.
https://eitaa.com/roznevesht
مشقنوشت۷
در مشقنوشت، هر از گاهی چندکلمهای مینویسیم و از شما در خواست میکنیم تا جمله را کامل کنید.
مشقهای بهتر را اینجا به اشتراک خواهیم گذاشت.
مشق هفتم:
سهم من از زندگی...
سهم شما از زندگی چیست؟ آنچه که دارید و برایتان عزیز و ارزشمند است؟
#روز_نوشت
#مشق_نوشت
https://eitaa.com/roznevesht
مشقنوشتهای شما:
1⃣سهم من از زندگی نفس های کوتاه و بلندی ست که در هر بالا و پایین شدنش خدا را سپاس می گویم.
2⃣سهم من از زندگی داشتن سلامتی برای امام زمانم و صبر برای خودم.
3⃣سهمم از زندگی ای کاش هایی که با لقمه ای تلاش می شد باشد و نشد.
4⃣دنبال سهمم از زندگی هستم! لابد چیزهای با ارزشی دارم که اینگونه در تلاشم!
5⃣سهم من از زندگی انتظار فصل پیوند واژههاست برای تولد فرزندی به اسم معنا به رسم ابر بارانزا.
6⃣سهم من از زندگی، زندگیست.
سهم من از زندگی یافتن روزنههایی برای رشد از خاک گرم و آب سرد. برای بلوغ سهمم از زندگی بندگیست.
7⃣سهم من از زندگی خاطراتِ زخمیِ «مَا أَنْتِ كَمَا قُلْتِ!» است.
8⃣سهم من از زندگی رضایت از آنچه خدا برایم تقدیر کرده است.
ادامه دارد...
ادامهی مشقنوشتهای شما:
9⃣سهم من از زندگی ، بندگی خدا ، قلبی صادق، آرام، مهربان، رضایت از خدا و زندگی ، فردی شایسته و فردی درخدمت مولا(عج)
0⃣1⃣سهم من از زندگی، تلاش برای موثر بودن است.
1⃣1⃣سهم من از زندگی دلهرههای بودنم است که اگر به فلسفه ماندنم رخت نپوشد، عریان به پایان میرسد....
2⃣1⃣سهم من از زندگی عشق به همهی آنچه در تقدیرم خداوند نهاده است.
3⃣1⃣سهم من از زندگی نگاه پرمهر پدر ومادرم است که مرا بال و پر دادند تا چون شکوفه، شکوفا شوم.
4⃣1⃣سرسوزن ذوقی است برای قلم فرسایی.
ادامه دارد...
ادامهی مشقنوشتهای شما:
5⃣1⃣زنده بودن، نفس کشیدن، لذت بردن از نعمتهایی که خدای مهربانم در اختیارم قرار داده و به شکرانهی آن تلاش برای بدست آوردن آنچه که دوست دارم.
6⃣1⃣سهم من از زندگی
خداوندی است که از رگ گردن به من نزدیکتر است.سهم من از زندگی
آرامشی است که مرا در برگرفته تا بالی بگسترانم برای آنها که گدای ذرهای آرامشاند. سهم من از زندگی
زندگی است با تمام فراز و نشیبهایش
7⃣1⃣سهم من اززندگی زیادی فهمیدن وتحمل نفهمی دیگران 😔
8⃣1⃣سهم من از زندگی گرفتن دستان نیارمند در حد توان است.
وقتی عصبانی میشوم، مینویسم. وقتی شاد میشوم، مینویسم.
وقتی کسی حرف مرا نمیفهمد مینویسم.
وقتی خودم هم حرف کسی را حالیام نمیشود، مینویسم.
وقتی مضطربم، مینویسم. برای فصلها مینویسم. هیجانم را موقع دیدن باران با نوشتن توصیف میکنم.
وقتی قلم و کاغذ ندارم توی ذهنم مینویسم.
امروز بابت یک موضوع کاری کمی ناراحت و خیلی عصبانی شدم. بعدش فکر کردم که چرا باید آستانهی تحمل آدمها اینقدر پایین باشد؟ (البته بهتر بود قبلش فکر میکردم)
ما ایرانیها آدمهای عجیبی هستیم. به موقع مهربانی، هیچ ملتی روی دستمان بلند نمیشود؛ آنقدر مهربانیم و اهل ایثار که حاصلش میشود این همه شهید عزیز از جان گذشته؛ اما در امور جزئی که ملتهای دیگر باهاش مشکلی ندارند و راحت حلش میکنند شکل یک بنبستیم. سر یک سبقت در رانندگی یا صف واکسن یا هر چیز دیگری، جوری عصبانی و خشمگین میشویم که انگار تمام سهم خشم مردم دنیا را یکجا نصیب ما کردهاند. مثلاً اگر یک قراردادکاری بههمبخورد جوری عصبانی میشویم و بال بال میزنیم که جاذبهی زمین هم برای یکجا نشاندنمان کم میآورد.
ما مستعد خشمگین شدنیم و حالا باید این خشم را در خودمان کنترل کنیم تا بتوانیم ادامه دهیم.
البته بعضیها برای کنترل خشمشان خودشان را میبندند به گلگاوزبان و گلاب و اینجور چیزها؛ بعضیها هم هرچه کلیپ سخنرانی با موضوع مثبتاندیشی و شکرگزاری است را گوش میدهند و یا هر چه جملهی معنادار از الهیقمشهای و حسین پناهی و هرچه شعر از سهراب است را یکجا میخوانند تا بلکه آرام شوند؛ بعضیها هم موسیقی را علاج فرار از خشم میدانند و از ابی و هایده گرفته تا شجریان و یاس و تتلو همه را گوش میدهند و به اصطلاح به آرامش میرسند.
بعضیها هم مثل من هدفون را روی گوششان میگذارند و تا میتوانند پادکست گوش میدهند تا کمتر بشنوند تا بلکه هم کمتر عصبانی شوند؛ اما اینها راهکارهای موقتی است.
باید چیزی از درون و قبل از تمام اینها ما را به کنترل وا دارد. همانکه علمای اخلاق بهش میگویند تقوا و یا برخی آن را سپری نگهدارنده در برابر گناه مینامند و من اسمش را میگذارم جاذبهی درونی. چیزی که باید مثل جاذبهی زمین ما را سرجای خودمان بنشاند و نگذارد تا از جایمان بلند شویم و اجازه ندهد دستمان به میوهی ممنوعهی خشم برسد. باید چیزی باشد که مثل یک تاج پادشاهی بر سر سلطان روحمان بنشانیم تا هیچ حرکت اضافی از سمت جسممان و بدون اذن، صادر نشود.
تجربهی من برای مقابله با خشم، سکوت است و نوشتن. اگرچه بابت همان موضوع کاری سکوت نکردم، اما بعدش اینها را نوشتم و کمی آرامتر شدم.
سکوت به موقع خشم، حکم بودن در یک بهشت را دارد که کلی رود شیر و عسل هم ضمیمهی آن کردهاند و به عنوان اشانتیون به ما بخشیدهاند؛ همینقدر شیرین و گواراست و آدم از تجربهاش پشیمان نمیشود.
وقتی عصبانی میشوم سکوت میکنم و مینویسم.
وقتی کسی حرف مرا نمیفهمد، سکوت میکنم و مینویسم.
وقتی خودم هم حرف کسی را حالیام نمیشود، سکوت میکنم و مینویسم. وقتی قراردادم بههم می خورد، سکوت میکنم و مینویسم.
🖋زهرا ابراهیمی
#إِذا_غَضِبْتَ_فَاسْکُتْ
https://eitaa.com/roznevesht
بشر امروز بشری مستکبر است بدین معنا که گردنش را فراخ کرده و سرش را از آسمانها بالاتر برده و حاضر نیست قرآن را بشنود...
mehrnews.com/xWfkK
#روز_نوشت
#خبرگزاری_مهر
سلام.
صبحتون پر از نور.
بسمالله بگید و روزتون را شروع کنید.
امروز را بدون غر زدن و آه کشیدن.
آهِ دورهگرد نباشید لطفا.
یعنی هی آه نکشید؛
حسرت هم نخورید.
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ
خدایا به قلبهامون، عقل بده...
https://eitaa.com/roznevesht
آدمهای خودشیفته، خودشان را زیادی دوست دارند. یعنی کلا نگاهشان به خودشان یک جور خاصی است. مثلاً وقتی جایی میروند، تصور میکنند همهی آدمها متمرکز شدهاند روی آنها؛ یا همهی چشمها زل زدهاند که آنها را ببینند. اینجور آدمها هرجا دوربینی ببینند، فکر میکنند که لنز دوربین هم روی آنها زوم کرده است. موقع رانندگی هم تصور میکنند چراغها به احترام آنها سبز میشوند.
حتی وقتی مقابل پنکه مینشینند احساس میکنند پنکه موقع چرخش، مقابل صورت آنها بیش از بقیه توقف میکند. باران را هم هدیهی تولدشان از جانب خدا میدانند. جوری رفتار میکنند که دیگران باور کنند طلوع و غروب خورشید بدون حضورشان معنایی ندارد.
آدمهای خودشیفته همهی دنیا را سربازانی میبینند که در حالت "خبردار" ایستادهاند و فقط منتظرند تا آنها با واژهی "آزاد" همه را از رنجِ سختِ ایستادن راحت کنند.
راه رهایی از خودشیفتگی، باور ضعف است.
ما باید روزی هزار بار با خودمان حرف بزنیم و در خلوتمان از ضعفهای خود پرده برداریم تا خودشیفته نشویم.
باید خاطرهی نقصها و شکستهایمان را زنده نگهداریم. مثل جای دستبندی تنگ که محکم بوده و حالا ردّش روی دستمان مانده، هی بهش نگاه کنیم تا یادمان بیافتد که چقدر ضعیف بودهایم و چقدر ضعیف هستیم.
آدمهای خودشیفته، طناب دار را بر گردن تواضع انداختهاند و صندلی را از زیر پایش کشیدهاند. خون فروتنی در رگهای این جور آدمها یخ زده است.
تمرین تواضع راه دیگری است در درمان تکبر و غرور و خودشیفتگی.
خودشیفتهها باید ذهنشان را دستکاری کنند، خودشان سفیر صلح درونی شوند و به قانون اساسی وجودشان تبصرهی "من هیچ نیستم" را الصاق نمایند.
🖋زهرا ابراهیمی
#أَوَّلُهُ_نُطْفَةٌ_وَ_آخِرُهُ_جِيفَةٌ
https://eitaa.com/roznevesht
با یک تکهی کوچک گچ، وسط یک دیوار بزرگ نوشته بودند: آدم اینجا تنهاست!
چشمهایمان دیوارنویسیهایی را شاهد است که پرده از ذهنها و قلبها برمیدارند و صاحبانشان را رسوا میکنند.
نوشتهها روی دیوارها در سطح شهر و در میان کوچهها، حکم رسانه را دارند برای مردم آن شهر.
واژهها نعره میزنند برای دیده شدن. گویا صاحبان این نوشتهها ترجیح میدهند تقدیرشان را اینگونه مکتوب کنند بر دل دیوارهای شهر.
گاه، یک سرباز بر صفحهی دیوار، تیری را بر قلبی نشانه میرود، تا بلکه بتواند غم نهفتهاش را تسکین دهد. گاه، دیوارنویس تنها هدفش، دادن نشانی مغازهاش است؛ تا شاید مشتری به هوای دیوار، ردّ او را دنبال کند. گاه نیز دیوارها خودشان شدهاند دستفروش و بساط کلیهفروشی راه انداختهاند.
دیوار نویسیها حکم غزل دارند برای شاعران.
حکم نامه برای عاشقان.
حکم تبلیغ دارند برای کاسبان
و حکم چتر، برای اهل باران.
دیوارنویسیها گاهی عقیدهاند برای آنها که در ایدئولوژی خویش شک کردهاند.
همهی آنچه که بر دیوارها نوشته میشود حاصل آدمهای حقیر و مغزهای زنگ زدهشان نیست؛ بلکه دیوارنویسی حتی در انقلابها هم نقش داشته است.
ما که نبودهایم اما میگویند یکی از بهترین رسانههای مردم ما در زمان انقلاب، همین دیوارها بودهاند. دیوارهایی که نوید آمدن خمینی و رفتن شاه را به مردم میدادند. در زمان جنگ نیز دیوارها مثل خبرگزاریها، اخبار جنگ و شهادت را اعلام میکردند.
دیوارنویسها بلند فکر میکنند و کوتاه مینویسند.
دیوارنویسیها میتوانند معلمان خوبیباشند. مثل دوران بلوغ که آدمی از پوچی به تفکر رو میآورد، خواندن خیلی از این نوشتههای روی دیوارها هم آدم را عوض میکند و جرقهی بلوغ را در روح انسان، روشن.
دیوارنویسی یعنی آدمیزاد تنهاست. یعنی میخواهد دیده شود. دیوارنویسیها میگویند که شهر در تسخیر اندیشهها، عواطف، احساسات و بنبستهاست و باید فکری به حالش کرد و الا فرو میریزد.
ما هرگز نمیفهمیم که پشت هر کدام از آن واژهها، پشت همان دیوارها، هزار قصهی تو در تو نهفته است.
با یک تکهی کوچک گچ، وسط یک دیوار بزرگی نوشته بودند: آدم اینجا تنهاست.
🖋زهرا ابراهیمی
#روز_نوشت
#دیوار_نویسی
#عکس_تزئینی_است
https://eitaa.com/roznevesht
امروزه سیستم بشریت هدفی برای خود ترسیم مینماید با این عنوان که جهان، شاهد انسان بیرنج باشد. غافل از اینکه رنج بخش جداییناپذیر حرکت انسان بهسوی خداست.
🖋زهرا ابراهیمی
ادامهاش را در رسا بخوانید:
https://rasanews.ir/002twd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با اهانت به
مقدساتاهلسنت
مخالفیم.
بزرگمان فرمودند.
پوست موز را دیدهاید!
کلا پتانسیل زمینزدن آدم را دارد.
بعضی رفیقها هم همینطورند؛
اصلا انگار آفریده شدهاند برای اینکه پشتِ ایمان آدم را به زمین بچسبانند.
مواظب رفیق سست ایمان باشیم.
https://eitaa.com/roznevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و کل عین تشوفك لیتها عیوني