💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫 💫 💥 💥 بابا رو به کارگری که عقب تر از بقیه وایستاده بود گفت: حسین پس کی این کارت عروسیت به دستمون می رسه؟ لبخندی روی لب حسین نشست و کارگر کنارش به جاش جواب داد: آخر همین هفته عروسیشه . بابا: پس به سلامتی بالاخره این عروسی قراره سر بگیره؟ ! حسین جواب داد: آره اگه خدا بخواد! شما هم حتما تشریف بیارین خوشحال می شیم . بابا:چرا که نه! حتما میام . بابا مدتی رو با کارگرا حرف زد و از دستگاه های در حال کار بازدید کرد تا اینکه راضی شد و به بخش اداری رفتیم . با ورودمون به اتاق مدیریت بابا رو به آقای سعیدی(مدیر عامل)که به دنبالمون وارد اتاق شده بود گفت: به این پسره حمیدی! دو روز بیشتر مرخصی بده و ببین برای عروسیش کم و کسری نداشته باشه . سعیدی رو به بابا گفت : خیلی پسر تو داریه اگه چیزی هم کم و کسری داشته باشه نمی گه ولی از رفیقش می شه پرسید . _خب رفیقش رو صدا بزن بیاد اینجا و ببین همه چی ردیفه یا نه؟... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat