💫💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫
💫💫
💫
💥
#پارت_صد_و_پنجاه_و_نه
💥
#دختر_بسیجی
بابا رو به کارگری که عقب تر از بقیه وایستاده بود گفت: حسین پس کی این کارت عروسیت به دستمون می رسه؟
لبخندی روی لب حسین نشست و کارگر کنارش به جاش جواب داد: آخر همین هفته عروسیشه .
بابا: پس به سلامتی بالاخره این عروسی قراره سر بگیره؟ !
حسین جواب داد: آره اگه خدا بخواد! شما هم حتما تشریف بیارین خوشحال می شیم .
بابا:چرا که نه! حتما میام .
بابا مدتی رو با کارگرا حرف زد و از دستگاه های در حال کار بازدید کرد تا اینکه راضی شد و به بخش اداری رفتیم .
با ورودمون به اتاق مدیریت بابا رو به آقای سعیدی(مدیر عامل)که به دنبالمون وارد اتاق شده بود گفت: به این پسره حمیدی! دو روز بیشتر مرخصی بده و ببین برای عروسیش کم و کسری نداشته باشه .
سعیدی رو به بابا گفت : خیلی پسر تو داریه اگه چیزی هم کم و کسری داشته باشه نمی گه ولی از رفیقش می شه پرسید .
_خب رفیقش رو صدا بزن بیاد اینجا و ببین همه چی ردیفه یا نه؟...
✨
✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨✨
#رمان_جدید_تقدیم_نگاه_های_قشنگتون👌
#گردان_بر_خط😎
#مارو_زیاد_کنید👌
@gordan_bar_khat