eitaa logo
گردان برخط "سـࢪباز"
5.3هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
308 فایل
- بسم الله . - وَ تَوَكَّل عَلَى اللَّهِ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلا . حــاج‌حسین‌یکتا‌میگه : اگه‌میخوای‌یه‌روزۍ‌دور‌تابوتت‌‌ بگردن؛ امروز‌باید‌دور‌امام‌زمان‌بگردی🤍🌿!:)
مشاهده در ایتا
دانلود
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫 💫 💥 💥 بابا رو به کارگری که عقب تر از بقیه وایستاده بود گفت: حسین پس کی این کارت عروسیت به دستمون می رسه؟ لبخندی روی لب حسین نشست و کارگر کنارش به جاش جواب داد: آخر همین هفته عروسیشه . بابا: پس به سلامتی بالاخره این عروسی قراره سر بگیره؟ ! حسین جواب داد: آره اگه خدا بخواد! شما هم حتما تشریف بیارین خوشحال می شیم . بابا:چرا که نه! حتما میام . بابا مدتی رو با کارگرا حرف زد و از دستگاه های در حال کار بازدید کرد تا اینکه راضی شد و به بخش اداری رفتیم . با ورودمون به اتاق مدیریت بابا رو به آقای سعیدی(مدیر عامل)که به دنبالمون وارد اتاق شده بود گفت: به این پسره حمیدی! دو روز بیشتر مرخصی بده و ببین برای عروسیش کم و کسری نداشته باشه . سعیدی رو به بابا گفت : خیلی پسر تو داریه اگه چیزی هم کم و کسری داشته باشه نمی گه ولی از رفیقش می شه پرسید . _خب رفیقش رو صدا بزن بیاد اینجا و ببین همه چی ردیفه یا نه؟... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
گردان برخط "سـࢪباز"
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️ ◼️ 💥 #پارت_صد_و_پنجاه_و_هشت 💥 #پسر_حاجی سلام بر تو زي
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️ ◼️ 💥 💥 البته...بهترين كارمون رو هم انتخاب كردين. اين رو ديروز چيديم...يك كار خاصِ مزونى. يلدا خوش حال، از تعريف مانتويى كه انتخابش كرده بود؛ به سمت اتاق پرو رفت. محراب از موقعیت استفاده كرد و رو به فروشنده گفت: -قيمت اون كارتون چقدر هست؟ -هفتصد و چهل و هشت تومانِ ناقابل. محراب لبخند زروكى اى كه بيشتر به خاطر آن "چهل و هشت تومانِ ناقابل" بود را تحويل فروشنده داد. هفتصد تومان، هفتاد درصد حقوق يك كارگر در ماه بود. متفكر گوشه لبش را خاراند و نگاهش را به ويترين مغازه دوخت. همانطور كه دست در جيب؛ در مغازه قدم مى زد. نگاهش روى زن چادرى كه، ويترين مغازه ها را دانه به دانه ديد مى زد، ميخ شد. رنگ از رويش پريد و با عرق سردى كه روى شقيقه اش نشسته بود؛ يك قدم عقب رفت و كالفه زير لب زمزمه كرد. -اين اينجا چيكار مى كنه؛ اَه لعنتى. هول زده به سمت اتاق پرو رفت و ضربه هاى پى در پي اش را روى در از سر گرفت. -بيا بيرون يلدا. يلدا متعجب با آن لنزهاى آبى اش؛ در را باز كرد و نگاهش را به چهره نگران محراب دوخت... ✨ ✨✨ ✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat