خطای انسان‌شناسانه ؛ راننده یا سوارکار برخی ما به دلیل اشتباه در انسان‌شناسی است. در ادامه به نمونه‌ای از این خطا اشاره می‌کنم. ۱. عصبانیت در تربیت سمّ مهلک است، این را می‌دانید. علاوه بر دانستن به شدّت علاقه دارید در فرایند تربیت کنترل خود را از دست ندهید و این علاقه کاذب نیست؛ چرا که بعد از عدم کنترل خود از عملکردتان ناراحت می‌شوید و به خودتان سرکوفت می‌زنید. ولی همچنان روی خود تسلط ندارید. ۲. می‌دانید تنبلی بد و مضر است و به آن اقرار می‌کنید. از تنبلی و سستی خود کفری می‌شوید و ناراحتید اما همچنان تنبل هستید. ‼️مگر می‌شود انسان هم بدی چیزی را بداند و هم از آن بدش بیاید ولی باز مرتکب آن شود؟؟ این سوال ناشی از یک نوع انسان‌شناسی خاص است. انسان‌شناسی سقراطی که می‌گفت: انسان خواسته و دانسته کار بد نمی‌کند. یا به قول مولوی که می‌گفت: ای برادر تو همان اندیشه‌ای ما بقی تو استخوان و ریشه‌ای گر گلست اندیشهٔ تو گلشنی ور بود خاری تو هیمهٔ گلخنی اما این تفکر درباره انسان درست نیست. انسان همه‌اش اندیشه و اراده خود نیست. چیز دیگری در انسان است که سهم بسزایی در شکل‌گیری رفتار او دارد. برخی آن را طبیعت و برخی مانند اسب و برخی معاصرین مانند جاناتان فیل می‌نامند. بسیاری از رفتارهای ما را این طبیعت، فیل یا اسب شکل می‌دهد. در انسان‌شناسی اول که ظاهر کلمات سقراط و آن بیت مولوی و جمعی از فیلسوفان است، انسان شبیه دوچرخه‌سوار یا راننده است و دارد یک موجود بی‌جان را هدایت می‌کند ولی در انسان‌شناسی دوم انسان، سوارکارِ یک حیوان است و باید یک جاندار را کنترل و هدایت کند. نمی‌دانم تا به حال سوار اسب شده‌اید یا نه؟ اما من الاغ‌سواری را تجربه کرده‌ام. الاغ ابداً شبیه دوچرخه نیست. اگر پا نزنی دوچرخه حرکت نمی‌کند تا فرمان را نچرخانی نمی‌پیچد، هرچند جاده بپیچد. اما الاغ با همان ضربه ابتدایی یا گفتن هییین شروع به حرکت می‌کند و دیگر نیازی به زور اضافی ندارد. خودش طبق عادت حرکت کرده و به مسیر همیشگی خود می‌رود. در پیچ‌ها می‌پیچد و در دو راهی به نحو پیش فرض یکی را انتخاب می‌کند. بعضی جاها می‌ایستد و تکان نمی‌خورد باید هیییین سنگین‌تری بگویی و در موارد خاص ضربه بزنی ولی گاهی حتی ضربه هم فایده ندارد. او تصمیماتی دارد و تو هم تصمیماتی البته تو می‌توانی تربیتش کنی و با چوبی که در دست داری یا با دست زدن به گردنش مسیرش را و نحوۀ حرکتش را مشخص کنی. طبیعت ما مانند دوچرخه نیست بلکه مانند فیل، اسب یا الاغ است. ما انسان‌ها نیز راننده نیستیم بلکه سوارکاریم. اینکه این طبیعت کجای جسم یا روح ما است؟ در بحث ما خیلی مهم نیست. مهم این است که «در درونم زنده است و زندگانی می‌کند». اینکه گمان کنی با آگاهی و یا یک اراده خشک و خالی می‌توانی طبیعت را کنترل و هدایت کنی، متأسفانه باید بگویم توهمی بیش نیست. طبیعت نیاز به تربیت دارد. تربیت به هدف شکل‌گیری خُلق یا صفت پایدار درونی است. شکل‌گیری صفت پایدار درونی علاوه بر آگاهی و اراده نیاز به عادت دادن و تمرین و تکرار در طول زمان دارد. پس دیگر اشتباه نکن، دانستن بدی یک کار و علاقه به ترک آن به معنای ترک آن نیست، بلکه تربیت نیاز است تا یک صفت پایدار و قابل اعتماد در شما شکل بگیرد. در کنار کسب آگاهی و تقویت اراده از عادت، تمرین و تکرار در طول زمان غافل نشوید. پ.ن: در اینجا نوعی از را برای حل مسئله به کار بردم. در 👈این فرسته به تفکر تمثیلی پرداخته‌ام. 🖋سیدمحمدباقر میرصانع کانال 🆔https://eitaa.com/AnotherSky