eitaa logo
🕊آسمان دیگر🕊
137 دنبال‌کننده
51 عکس
22 ویدیو
7 فایل
یادداشت‌های سیدمحمدباقرمیرصانع @mirsane_smb دانش‌آموخته حوزه علمیه قم دانش‌آموخته دکتری فلسفه اخلاق دانشگاه قم عدم تو همچو مشرق اجل تو همچو مغرب سوی #آسمان‌دیگر که به آسمان نماند ره آسمان درونست پَر عشق را بجنبان پَر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند
مشاهده در ایتا
دانلود
📂تفکر تمثیلی در اخلاق‌پژوهی 1️⃣یوهانس را همه به نجوم و ریاضی می‌شناسند اما دیوید در کتابِ خواندنی‌اش ؟ (ترجمه عرفانه محبی/نشر ترجمان) در فصلی با عنوانِ تفکر ورای تجربه، کپلر را به معرفی می‌کند. به اعتقاد اپستین برخی امور در دنیای ما بدقِلِق هستند یعنی تجربه‌های پیشین ما در حل معضلات جدید نه تنها کارآمد نیستند بلکه احتمالاً رهزن هستند. در مسائل بدقلق تجربه و تخصص باری از دوش ما برنمی‌دارند. او یکی از راه‌حل‌ها در امور بدقلق را تفکر تمثیلیِ کپلر معرفی می‌کند. کپلر برای حل معضلات و مسائل نجومی از تمثیل بهره می‌گرفت و به حدس‌های بسیار دقیقی دست می‌یافت. تا جایی که او را پدر علم ستاره‌شناسی نوین می‌دانند. 2️⃣راهی که اپستین با الهام از کپلر معرفی می‌کند مسیری است که بسیاری از اندیشمندان و شاعران برای تبیین امورِ دور از دسترس تجربه به آن متوسل شده‌اند. برای شناخت جایگاه قوای نفس به تمثیل ارابه‌ران و برای نسبت انسان و حقایق عالم به تمثیل غار متوسل شده، در تبیین نسبت جهان و انسان از تمثیل زندان و زندانی و حفره کردن در زندان بهره می‌برد و برای شناساندن حقیقت انسان از نگاه استفاده می‌کند آنجا که نام کتاب خود را ماهیچ، ما نگاه می‌گذارد. البته یک تفاوت عمده میان کپلر و دیگران وجود دارد؛ کپلر برای حل مسائل از تمثیل کمک می‌گرفت و دیگران برای انتقال مفاهیم و معارف از تمثیل بهره می‌جستند. 3️⃣ اخلاق‌پژوهان معاصر معتقدند پیوند اخلاق با تجربه از نقطه‌های امید برای حل معضلات اخلاقی است. اما غافل از اینکه تجربه برای مسائل خوش‌قلق به کار می‌آید و مسائل اخلاقی از مسائل بدقلق به شمار می‌آید. یکی از بصیرت‌هایی که فضیلت‌گرایان معاصر به اندیشمندان اخلاق هدیه کردند، توجه به پیچیدگی‌های مسائل اخلاقی است. فیلسوفان اخلاق تا قبل از موج جدید فضیلتگرایان مسائل اخلاقی را می‌خواستند با یک یا چند معیار کلی اخلاقی حل کنند، اما فضیلت‌گرایان و بعد از آنها در اواخر قرن بیستم، متخصصان حوزه اخلاق کاربردی به این نتیجه رسیدند که مسائل اخلاقی پیچیده‌تر و منحصر به فردتر از این است که بتوان با یک یا دو ابزار و معیار حل‌ّشان کرد. یکی از خصوصیات مسائل بدقلق، تکرارناپذیری و منحصر به فرد بودن آنها است. این خصوصیات باعث می‌شود که پای تجربه در حل این مسائل چوبین و سخت بی‌تمکین باشد. 4️⃣تفکر تمثیلی کمک گرفتن برای حل یک مسئله در یک حوزه دانشی از حوزه‌های دیگر، هرچند به ظاهر نامربوط است. به امید خدا در یکی از فرسته‌های بعدی، تفکر تمثیلی را بیشتر توضیح داده، به نمونه‌ای از تفکر تمثیلی در حل مسائل اخلاقی اشاره خواهم کرد. پ.ن: ◀️امور بدقلق و خوش‌قلق: امور خوش‌قلق مواردی را در برمی‌گیرد که دو خصوصیت دارند؛ اولاً عیناً تکرار می‌شوند و قابل پیش‌بینی هستند و ثانیاً هدایت‌شان در اختیار شما است و در مقابل امور بدقلق عیناً تکرار نمی‌شوند، کمتر قابل پیش‌بینی هستند و هدایت‌شان کمتر در اختیار فاعل است. نجاری کاری خوش‌قلق به حساب می‌آید در مقایسه با کشاورزی! کشاورزی کاری خوش‌قلق به شمار می‌آید در قیاس با دامداری و ... . همچنان که از مثال‌ها برآمد خوش‌قلق و بدقلق بودن امری نسبی و اضافی است. تجربه و عادت باعث می‌شود در امور خوش‌قلق انسان عملکرد بهتری داشته باشد اما امور بدقلق مسائلی را پدید می‌آورند که ممکن است تجربه‌ها و عادت‌ها کمتر به کار آیند. 🖋سیدمحمدباقرمیرصانع 🆔https://eitaa.com/AnotherSky
خطای انسان‌شناسانه ؛ راننده یا سوارکار برخی ما به دلیل اشتباه در انسان‌شناسی است. در ادامه به نمونه‌ای از این خطا اشاره می‌کنم. ۱. عصبانیت در تربیت سمّ مهلک است، این را می‌دانید. علاوه بر دانستن به شدّت علاقه دارید در فرایند تربیت کنترل خود را از دست ندهید و این علاقه کاذب نیست؛ چرا که بعد از عدم کنترل خود از عملکردتان ناراحت می‌شوید و به خودتان سرکوفت می‌زنید. ولی همچنان روی خود تسلط ندارید. ۲. می‌دانید تنبلی بد و مضر است و به آن اقرار می‌کنید. از تنبلی و سستی خود کفری می‌شوید و ناراحتید اما همچنان تنبل هستید. ‼️مگر می‌شود انسان هم بدی چیزی را بداند و هم از آن بدش بیاید ولی باز مرتکب آن شود؟؟ این سوال ناشی از یک نوع انسان‌شناسی خاص است. انسان‌شناسی سقراطی که می‌گفت: انسان خواسته و دانسته کار بد نمی‌کند. یا به قول مولوی که می‌گفت: ای برادر تو همان اندیشه‌ای ما بقی تو استخوان و ریشه‌ای گر گلست اندیشهٔ تو گلشنی ور بود خاری تو هیمهٔ گلخنی اما این تفکر درباره انسان درست نیست. انسان همه‌اش اندیشه و اراده خود نیست. چیز دیگری در انسان است که سهم بسزایی در شکل‌گیری رفتار او دارد. برخی آن را طبیعت و برخی مانند اسب و برخی معاصرین مانند جاناتان فیل می‌نامند. بسیاری از رفتارهای ما را این طبیعت، فیل یا اسب شکل می‌دهد. در انسان‌شناسی اول که ظاهر کلمات سقراط و آن بیت مولوی و جمعی از فیلسوفان است، انسان شبیه دوچرخه‌سوار یا راننده است و دارد یک موجود بی‌جان را هدایت می‌کند ولی در انسان‌شناسی دوم انسان، سوارکارِ یک حیوان است و باید یک جاندار را کنترل و هدایت کند. نمی‌دانم تا به حال سوار اسب شده‌اید یا نه؟ اما من الاغ‌سواری را تجربه کرده‌ام. الاغ ابداً شبیه دوچرخه نیست. اگر پا نزنی دوچرخه حرکت نمی‌کند تا فرمان را نچرخانی نمی‌پیچد، هرچند جاده بپیچد. اما الاغ با همان ضربه ابتدایی یا گفتن هییین شروع به حرکت می‌کند و دیگر نیازی به زور اضافی ندارد. خودش طبق عادت حرکت کرده و به مسیر همیشگی خود می‌رود. در پیچ‌ها می‌پیچد و در دو راهی به نحو پیش فرض یکی را انتخاب می‌کند. بعضی جاها می‌ایستد و تکان نمی‌خورد باید هیییین سنگین‌تری بگویی و در موارد خاص ضربه بزنی ولی گاهی حتی ضربه هم فایده ندارد. او تصمیماتی دارد و تو هم تصمیماتی البته تو می‌توانی تربیتش کنی و با چوبی که در دست داری یا با دست زدن به گردنش مسیرش را و نحوۀ حرکتش را مشخص کنی. طبیعت ما مانند دوچرخه نیست بلکه مانند فیل، اسب یا الاغ است. ما انسان‌ها نیز راننده نیستیم بلکه سوارکاریم. اینکه این طبیعت کجای جسم یا روح ما است؟ در بحث ما خیلی مهم نیست. مهم این است که «در درونم زنده است و زندگانی می‌کند». اینکه گمان کنی با آگاهی و یا یک اراده خشک و خالی می‌توانی طبیعت را کنترل و هدایت کنی، متأسفانه باید بگویم توهمی بیش نیست. طبیعت نیاز به تربیت دارد. تربیت به هدف شکل‌گیری خُلق یا صفت پایدار درونی است. شکل‌گیری صفت پایدار درونی علاوه بر آگاهی و اراده نیاز به عادت دادن و تمرین و تکرار در طول زمان دارد. پس دیگر اشتباه نکن، دانستن بدی یک کار و علاقه به ترک آن به معنای ترک آن نیست، بلکه تربیت نیاز است تا یک صفت پایدار و قابل اعتماد در شما شکل بگیرد. در کنار کسب آگاهی و تقویت اراده از عادت، تمرین و تکرار در طول زمان غافل نشوید. پ.ن: در اینجا نوعی از را برای حل مسئله به کار بردم. در 👈این فرسته به تفکر تمثیلی پرداخته‌ام. 🖋سیدمحمدباقر میرصانع کانال 🆔https://eitaa.com/AnotherSky
مردابَت را رها کن یکی از اشتباهات ما در زندگی مقاومت در مقابل تغییر است. تغییر ما را از مرداب شدن و گندیدن نجات می‌دهد. تاریخ پر از تغییر‌های مبارک انسان‌ها است. آنچه زندگی فضیل بن عیاض، بشر حافی و شیخ صنعان را بر سر زبان‌ها انداخت، پوست‌اندازی و تغییرشان بود. آثار غزالی، مولوی و کانت بعد از تغییر فکری و عملی‌شان خواندنی شدند. نقاشی‌های ون‌گوگ بعد از حدود 34 سالگی و تغییری که در سبک آثارش داد، دیدنی‌تر شد. اما چرا ما آدم‌ها در مقابل تغییر مقاومت می‌کنیم؟ در وجود ما سه شخصیت هست که در مقابل تغییر مقاومت می‌کنند؛ یک متعصب کور، یک کاراگاه فضول، یک فرمانده از خودممنون. متعصب درونِ‌مان از هر چیزی برای ما هویت‌سازی کرده و به هویت ما تقدّس می‌بخشد و بعد شروع به دفاع از آن می‌کند. متعصب می‌گوید: «افکار و اعمال گذشته تو، حقیقت و چیستی تو است. برای انسان مقدّس‌تر از خودش چیست؟ هر کس با گذشته تو بجنگد با تو جنگیده و یا مغرض و منحرف است و یا جاهل و نادان» وقتی سخنرانی‌اش تمام شود از او می‌پرسی، چرا گذشته من جزء حقیقت من است و چرا مقدس است؟! متعصب کور دلیل ندارد اما پرمدعاست. کارآگاهِ درونِ‌مان کاری به گذشته و چیستی و مقدسات ما ندارد، چون اساساً کاری به ما ندارد، به دیگران کار دارد. خصوصیت مهم کارآگاه عیب‌جویی و عیب‌یابی است. وقتی دیگری به شما می‌گوید: «خودت را تغییر بده!» و شما در جوابش می‌گویید: «ببین آبکش داره به آفتابه می‌گه دو تا سوراخ داری.» دقیقاً کارآگاه درونت دارد سخنرانی می‌کند. وقتی شاعر می‌گوید: «عیب کسان منگر و احسان خویش» دقیقاً کارآگاه درونت را مخاطب کرده است. فرماندۀ درون دنبال فرمانبردار و سرباز می‌گردد. این بندۀ خدا کارش زیبا نشان دادن وضعیت کنونی فرد است. چون نمی‌تواند بگوید: «این آقای فرمانده اشکالات زیادی داره، باید تغییر کنه ولی خواهش می‌کنم از فرمان‌های او تبعیت کنید!» فرمانده نباید به خودش شک کند، باید اینقدر درباره خود و آینده تصمیماتش محکم صحبت کند گویی آینده را در جامِ جم می‌بیند و غیب عالَم را چونان عیان می‌بیند. تنها کسی که باید به دادت برسد و از مرداب این سه خلاصت کند؛ دانشمندِ درونت است. او حقیقت‌جو است. او بر اساس شواهد و قرائن ثابت می‌کند، آدمیزاد است و اشتباه، و آدمیزاد است و نیاز به تغییر و رشد. (الهام گرفته از فصل اول کتاب آدام گرانت) به گمان من انسانی که مطالعه می‌کند، فکر می‌کند، گفتگو می‌کند، شجاع و صادق است، مثل یک دانشمند به ناچار تغییر می‌کند و با تغییر رشد می‌کند. حالا شاید سخن جنید بغدادی را بهتر بفهمیم: "صادق روزی چهل بار از حالی به حالی بگردد و مرائی چهل سال بر یک حال بماند." از تغییر نترس از این بترس که سال‌های سال قطار رفته باشد، تمام ایستگاه رفته باشد و تو هنوز به نرده‌های ایستگاه رفته تکیه داده باشی! 🖋سیدمحمدباقر میرصانع کانال 🆔https://eitaa.com/AnotherSky