بسم رَب الشهدا...✨ به قلم:سارا بانو❤️🍃 ------------------ هیچی نمی‌گفت پسره بیشعور مجبور شدم چند تا کتک مفصل بزنم بهش....فکر کرده کیه ----------------- با خودم تصمیم گرفتم چیزی نگم که دادش در اومد یارو:اطلاعات نمیدیدآره؟. رسول: گفتم که بازم تکرار میکنم نمیدم یارو:بیجا کردی که نمیدی بعد از زدن این حرف به سمتم حمله ور شد و با اون پاهای گنده ش زد توی دلم درد توی کل وجودم پیچید موهای فراریم گرفت و بلندم کرد و هل داد سمت زمین زمانی که افتادم زمین فقط باز شدن در و خارج شدن اون مردتیکه رو دیدم و سیاهی..... ---------------داشتم یه نگاهی به پرونده مینداختم که دیدم موبایلم زنگ میخوره.نگاهی به صفحه گوشی انداختم*استادرسول* گوشی رو برداشتم. محمد:الو بله یارو: جناب فرمانده این جوجه که چیزی نگفت این کارش عواقب زیادی داره(گوشی قطع شد) محمد: یعنی چی؟؟؟ آه قطع کرد.....گفت عواقب زیاد باید بگن بچه ها بیشتر مواظب خودشون باشن.همین الان وقتشه...... --------------- بعد از ۵ دقیقه غلامی و زنش رفتن خونه و من و خانم قطبی هم رفتیم توی خونه داشتم با سیستم ور میرفتم که موبایلم زنگ خورد. محمد:الو سلام داوود جان داوود:الو سلام جانم آقا؟ محمد: داوود الان به من زنگ زدن و گفتن رسول اطلاعات نداده گفت این کارش عواقب داره.شاید شما رو زیر نظر داشته باشن حواستونُ بیشتر جمع کنید. این موضوع رو به فرشید هم بگو الان فرشید پیش شماست دیگه؟ داوود:چشم آقا ولی فرشید نیست اما اون ت میم غلامی بوده غلامی هم که الان خونست پس فرشید کجاست؟! محمد:یا خدا داوود بهش زنگ بزن ببین کجاست داوود:چشم آقا خدانگهدار محمد:خداحافظ بعد از مکالمه با آقا محمد زنگ زدم به فرشید که بعد از ۴ بوق جواب داد. داوود:الو فرشید کجایی تو؟!! فرشید: چته داوود داد میزنی؟ داوود:مگه تو ت میم غلامی نیستی؟ فرشید:خب آره داوود: غلامی الان تو خونه فرشید:خب میدونم داوود:فرشید رو مخم راه نرووو پس تو کجایی الان؟ فرشید: جلو در.....در و باز کن داوود:خدا لعنتت کنه فرشید رفتم درو برا فرشید باز کردم و به آقا محمد گفتم که فرشید اومده خونه. بعد از اومدن فرشید موضوع رو به خانم قطبی و فرشید هم گفتم وقتی داشتم موضوع رو براشون توضیح میدادم فکرم رفت پیش رسول.. تو دلم گفتم خدایا بهش آسیبی نرسه که گوشیم زنگ خورد....... پ.ن¹فرشید خب راه نرو رو مغز بچم پ.ن²پارتی بلند پ.ن³عواقب بد ادامه دارد🙂 @dokhtaranmahdavi1