. 🦗 ملخ يك شخصى آمد خدمت مرحوم حاج شيخ حسن على اصفهانى رحمة الله عليه معروف به نخودكى و گفته بود: آشيخ يك سِرى ملخ آمده‌اند دارند مزرعه مرا مى‌خورند. آقا فرموده بود: تو حق فقراء را نمى‌دهى، زكات نمى‌دهى خُب حق فقرا را ملخ‌ها مى‌خورند. چون زكات نمى‌دهى آنها بر مى‌دارند، آيا قول مى‌دهى زكات بدهى؟ گفت: بله آقا. آقا يك دعا برايش نوشت و فرمود: برو اين دعا را توى آن زمين چال كن و از قول من به آن ملخ‌ها بگو، ملخ‌ها شيخ حسن على گفته بلند شويد برويد پاى اين ساقه‌هاى گندم و علفهاى هرزه زمين را بخوريد، من زكات مى‌دهم. من آمدم دعا را در زمين چال كردم و حرف آشيخ حسن على را هم براى ملخ‌ها گفتم. ملخ‌ها از روى خوشه‌هاى گندم بلند شدند و پاى ساقه‌هاى گندم نشستند و شروع كردند علفهاى هرزه را خوردن، علفهاى هرزه را مى‌خورند و سير مى‌شوند. كم كم گندم‌ها رشد كردند و مزرعه ما آن سال محصول بسيار عالى داد و ما هم به قول خودمان عمل كرديم. 📔 داستان‌هایی از مردان خدا، ص٢٩ 🔰 @DastanShia