. 🌱 دست‌گیری مستمند مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری مرجع تقلید و مؤسس حوزه علمیه قم خادمی داشت بنام شیخ علی. می‌گوید شبی در ایام زمستان در بیرونی منزل آقا خوابیده بودم، صدای در بلند شد بلند شدم در را باز کردم، دیدم زن فقیری است. اظهار کرد شوهرم مریض است نه دوا دارم نه غذا و نه ذغال دارم که اقلاً کرسی را گرم کنم. من جواب دادم خانم این موقع شب که کاری نمی شود کرد، آقا هم می‌دانم الآن چیزی ندارد که کمک کند. زن ناامید برگشت ولی دیدم آقا که حرفهای ما را گوش می‌داده مرا صدا کرد من رفتم به اطاق آقا فرمود: شیخ علی اگر روز قیامت خداوند از من و از تو باز خواست کند که در این ساعت شب بنده من به در خانه شما آمد چرا او را ناامید کردید، ماچه جوابی داریم؟ عرض کردم آقا ما الآن چه کاری می‌توانیم برای او انجام بدهیم؟ فرمود: تو منزل او را بلد شدی عرض کردم: بلی می‌دانم ولی رفتن در میان آن کوچه‌ها با این گل و برف مشکل است. فرمود: بلند شو برویم. وقتی که آمدیم مریض را دیدیم و منزل را هم ملاحظه کردیم صحت اظهارات آن خانم معلوم شد. آن وقت آقا به من فرمود برو از قول من به صدر الحکماء بگو همین الآن بیاید این مریض را معاینه کند. من رفتم دکتر را آوردم دکتر پس از معاینه نسخه‌ای نوشت و به من داد و رفت. آقا به من فرمود: برو به دواخانه فلان، بگو به حساب من دوای این نسخه را بدهند. من رفتم دوا را گرفته آوردم. بعد فرمود برو به منزل فلان علاف بگو به حساب من یک گونی ذغال بدهد. من رفتم ذغال را گرفته با مقداری غذا آوردم. خلاصه آن شب آن خانواده فقیر از هر جهت راحت شدند، هم بیمار با خوردن دوا حالش خوب شد، هم غذا خوردند و هم کرسی‌شان گرم شد. بعد فرمود: روزی چقدر گوشت برای منزل ما می‌گیری؟ عرض کردم: هفت سیر. فرمود: نصف آن گوشت را هر روز به این خانه بده آن نصف دیگر هم برای ما فعلا بس است. آن وقت فرمود حالا بلند شو برویم بخوابیم. 📔 مردان علم در میدان عمل، ص۲۳۴ 🔰 @DastanShia