. 💠 سرگذشت حضرت موسی (ع) (١): داستان‌های موسی (ع) در قرآن: در قرآن كريم نام موسى عليه السلام بيش از هر پيامبر ديگرى آمده است و به طورى كه شمرده‌اند، در ١۶۶ جاى آن از وى ياد شده و در ٣۶ سوره از سوره هاى قرآن به ماجراهاى آن حضرت به اجمال يا تفصيل اشاره شده است. موسى عليه السلام از همه پيامبران بيشتر معجزه دارد و در قرآن كريم مقدار زيادى از معجزات درخشان او ياد شده است؛ مانند تبديل شدن عصايش به اژدها، يد بيضاء، طوفان، هجوم ملخ ها و شپش و قورباغه و خون، شكافتن دريا و فرو فرستادن گزانگبين و بلدرچين، جوشيدن چشمه ها از سنگ با زدن عصا بر آن، زنده كردن مردگان، بلند كردن كوه طور بر فراز سر مردم و جز اين ها. در كلام خداوند متعال گوشه هايى از داستان هاى موسى عليه السلام آمده، ولی تمامى جزئيات و دقايق آنها را ذكر نكرده است. بلكه، همچنان كه روش قرآن كريم در اشاره به داستان هاى پيامبران و امّت هاى آنان مى باشد، به بخش هايى از آنها كه ياد كردشان در جهت هدف هدايت و ارشاد مردم اهميت دارد، بسنده كرده است. اين بخش ها كه شامل كليّاتى از داستان هاى موسى مى باشد، عبارتند از اين كه وى در مصر در يك خانواده اسرائيلى ديده به جهان گشود و تولد او در زمانى بود كه به دستور فرعون نوزادان پسر بنى اسرائيل را سر مى بريدند. مادر موسى او را در صندوقى نهاد و آن را در نيل انداخت و فرعون او را گرفت و به مادرش برگردانيد تا او را شير دهد و بزرگ كند و بدين ترتيب موسى عليه السلام در خانه فرعون نشو و نما يافت. وقتى به سنّ بلوغ رسيد، يكى از قبطيان را كشت و از ترس اينكه فرعون و درباريانش او را به قصاص آن مرد بكشند، به مديَن گريخت. او در مدين نزد شعيب پيامبر عليه السلام ماند و با يكى از دختران او ازدواج كرد و پس از آنكه مدّت مقرّر براى خدمت به شعيب را به پايان رساند و با خانواده خود راهى مصر شد، از جانب كوه طور آتش ديد و چون در آن شبِ تار راه را گم كرده بودند، موسى خانواده خود را در همان جا كه بودند متوقف كرد و خودش به طرف آن آتش رفت تا مقدارى آتش برايشان بياورد يا چنانچه كسى كنار آتش باشد راه را از او بپرسد. وقتى نزديك آتش رسيد، خداوند از ساحل راست وادى در آن سرزمين پر بركت، از درخت به او ندا داد و با وى سخن گفت و به رسالتش برگزيد و نُه آيت پيامبرى، از جمله معجزه عصا و يد بيضاء را به او داد و وى را براى ابلاغ پيام الهى به فرعون و فرعونيان و نجات بنى اسرائيل انتخاب كرد و دستور داد به سوى فرعون برود. موسى عليه السلام نزد فرعون رفت و او را به آيين حق فراخواند و از وى خواست تا بنى اسرائيل را با وى روانه كند و دست از آزار و شكنجه شان بردارد و معجزه عصا و يد بيضاء را به فرعون نشان داد. فرعون زير بار نرفت و با حربه جادوى جادوگران به مبارزه با موسى عليه السلام برخاست. جادوگران با جادوگرى هاى خود اژدها و مارهايى نمودار ساختند. امّا موسى عليه السلام عصاى خود را بيفكند و ناگاه عصا به اژدهايى تبديل شد و تمامى آن جادوها را بلعيد. جادوگران به خاك افتادند و گفتند: ما به خداى جهانيان، خداى موسى و هارون، ايمان آورديم. ولى فرعون همچنان بر انكار خود پاى فشرد و جادوگران را تهديد كرد و ايمان نياورد. موسى عليه السلام همچنان فرعون و درباريانش را دعوت مى كرد و نشانه هاى نبوّت خويش همچون طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون را يكى پس از ديگرى به آنان نشان مى داد. امّا آنان همچنان بر استكبار و گردنكشى خود پاى مى فشردند و هر گرفتارى و بلايى كه بر سرشان مى آمد، مى گفتند: اى موسى! پروردگارت را به عهدى كه نزد تو دارد براى ما بخوان. اگر اين عذاب را از ما برطرف سازى حتماً به تو ايمان خواهيم آورد و بنى اسرائيل را قطعاً با تو روانه خواهيم ساخت. امّا چون خداوند عذاب را كه تا مدّتى برايشان مقرّر شده بود، از ايشان برطرف مى كرد دوباره پيمان شكنى مى كردند. لذا، خداوند به موسى دستور داد بنى اسرائيل را شبانه حركت دهد و آنان حركت كردند و رفتند تا اينكه به ساحل دريا رسيدند. فرعون با سپاهيان خود به تعقيب آنان پرداخت و همين كه دو گروه يكديگر را ديدند، دار و دسته موسى گفتند: به ما مى رسند. موسى فرمود : هرگز؛ زيرا پروردگار من با من است و به زودى راهنماييم مى كند. پس، فرمان آمد كه با عصايش به دريا بزند و همين كه زد آب شكافته شد و بنى اسرائيل از دريا گذشتند و فرعون و سپاهيانش به دنبال آنان وارد دريا شدند و وقتى همگى وارد شدند، خداوند آب را از هر طرف سر به هم آورد و همه فرعونيان را غرق كرد. پس از آنكه خداوند بنى اسرائيل را از دست فرعون و سپاهيانش نجات داد و آنان را به خشكى رساند، كه در آن نه آبى بود و نه علفى، خداوند آنان را مورد لطف و كرامت خويش قرار داد و ... ⭕ این داستان ادامه دارد ... 📔 میزان الحکمة، ج١١، ص۴١٠ 🔰 @DastanShia