عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ ابرویی بالا میدهد و جدی میشود: -اون بحث استاد دانشجویی چی بود راه انداختین؟ باز با یاداوری اش گونه هایم گر میگیرد: -منکه تقصیری نداشتم، کوروش و پروا یه حرفی زدن از گذشته خودشون که ناخواسته مارو بهش تشبیه کردن! اخم میکند: -همین مونده با همین شوخی مزخرف الکی الکی تو فکر کوهیار بیفتی! لبم را کج میکنم: -نه همچین اتفاقی نمیفته! حالا میشه درموردش حرف نزنیم؟ به حد کافی بابتش خجالت کشیدم! گوشه لبش کمی کشیده میشود و زیر لب چیزی میگوید که متوجه نمیشوم، اما آنقدر پر مهر بیان کرده که میتوانم مهربانی را از نگاهش هم بخوابم، با کنجکاوی میپرسم: -چیزی گفتی؟ باز در پوسته جدی اش فرو میرود: -نه... با خودم بودم! -خب چی گفتی؟ -چیز مهمی نبود، اگه خوابت میاد بعدا حرف بزنیم! -خوابم که میاد ولی کنجکاوی نمیذاره بخوابم، ترجیح میدم بمونم و بشنوم!