‌ ‌ ‌این روزها وسط بدوبدوها و شلوغی‌های زندگی، به برکت جمع قشنگی، دارم روزانه چند صفحه‌ای از نامه‌های سیمین و جلال را می‌خوانم و باز یقین می‌کنم که این اعجاز کلمه است که می‌تواند بی‌هیچ تکلف و سختی، صاف بنشیند روی دلت و تو را ببرد به زندگی جاری در لابه‌لای سطرها. به جایی که سیمین نشسته است و تند تند و با هیجان، اتفاقات معمولی روزانه‌اش را برای جلال تعریف می‌کند و جلال با لبخند به سیمینش نگاه می‌کند و او را تشویق می‌کند به نوشتن این قصه‌ها.‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌