پاسخی مفصل به مولوی گرگیچ در پی اهانتش به ساحت امامان علیهم السلام !!!! 🤔 : ❕مولوی گرگیچ در خطبه نماز جمعه : مادر زین العابدین دختر یزدگرد بود که حضرت عمر (رض) پس از فتح ایران به نکاح حضرت حسین (رض) درآورد و 9 امام پس از آن از همین نسل به وجود آمدند، پس اگر خلافت حضرت عمر (رض) را نپذیریم اعتبار امامان و نسَب آنان را زیر سوال برده ایم ❗️❗️ 💠💠 👌آنچه در کلام مولوی گرگیچ مورد استدلال قرار گرفته است , به دو معنا می تواند حمل شود و بر طبق هر دو معنا , مشروعیت خلافت عمر بن خطاب توجیه شود , اگر چه ظاهر کلامشان ناظر به معنای اول است : 🔸١ _ امام حسین علیه السلام با دختر یزگرد ازدواج کرد و دختر یزگرد , کنیزی بود که توسط عمر بن خطاب به اسارت در آمده بود , اگر خلافت عمر مشروع نباشد , نتیجه آن می شود که دختر یزگرد به طریق شرعی به اسارت در نیامده است و کنیز شرعی محسوب نمی شود , لذا ازدواج امام حسین ع با او مشروعیت پیدا نمی کند و فرزندانی هم که نتیجه این ازدواج هستند ( یعنی امامان علیهم السلام ) , صحیح النسب نیستند . 🔸٢ _ عمر بن خطاب خطبه ازدواج امام حسین ع را با دختر یزگرد خوانده است , اگر عمر بن خطاب خلیفه مشروع نباشد و غاصب و ظالم باشد , یعنی خطبه عقد ازدواج را یک غاصب و ظالم خوانده است که در این صورت خطبه عقد ازدواج باطل است لذا ازدواج امام حسین ع با شهر بانو مشروعیت پیدا نمی کند و به تبع فرزندانی هم که حاصل این ازدواج هستند , صحیح النسب نیستند . 👌ما بر اساس هر دو فرض , به این مولوی نادان و خرفت پاسخ می دهیم . ❕پاسخ به حسب فرض اول : 1⃣اساسا و مطابق نصوص تاریخی , دختر یزگرد توسط امام علی علیه السلام از کنیزی آزاد شد و بعد به اختیار خودش به عقد امام حسین علیه السلام در آمد , بنابراین اصلا ازدواج با کنیزی که عمر بن خطاب به اسارت در آورده است , مصداق پیدا نمی کند تا در پی آن برای عمر بن خطاب مشروعیتی ایجاد شود !!!! ❕مطابق نقل طبری شیعی : 👌مُسيَّب بن نَجَبه گوید : ❕" هنگامى كه اسيران ايران به مدينه وارد شدند، عمر بن خطّاب، خواست زنان را بفروشد و مردان را بردگان عرب قرار دهد و آنان را موظّف كند كه عليل و ناتوان و كهن‏سال را در طواف بر گِرد كعبه، بر پشت خود بگيرند و بچرخانند. امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «بى گمان، پيامبر خدا فرمود:" بزرگ هر گروهى را بزرگ بداريد"». عمر گفت: من شنيدم كه مى‏فرمود: «هنگامى كه بزرگ گروهى نزد شما مى‏آيد، بزرگش بداريد، هر چند با شما مخالفت كند». امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود: «پس چگونه با اين سخنى كه ياد كردى، مى‏خواهى با اين بزرگان، چنين كنى؟ اينان، قومى اند كه با شما از درِ صلح و صفا در آمدند و به اسلام و مُسالمت، رغبت نشان دادند و تقدير، چنان است كه از آنها براى من نسلى باشد و من، خدا و شما را گواه مى‏گيرم كه به اندازه سهم خود، آنان را براى خدا، آزاد كردم». و همه بنى هاشم [به امام على عليه السلام‏] گفتند: ما نيز سهم خود را به تو بخشيديم. امام على عليه السلام گفت: «خدايا! گواه باش كه من همه آنچه را كه از سهم خود به من بخشيدند، در راه تو آزاد كردم». مهاجران و انصار نيز گفتند: اى برادر پيامبر خدا! ما نيز حقّمان را به تو بخشيديم. امام على عليه السلام گفت: «خدايا! گواه باش كه آنان، حقّ خود را بخشيدند و من هم قبول كردم و گواه باش كه من، سهم آنان را در راه تو آزاد كردم». عمر گفت: چرا تصميم مرا در باره عجم‏ها نقض مى‏كنى؟ و چه چيزى تو را به رأى من در باره آنها بى‏ميل كرده است؟ امام على عليه السلام آنچه را پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره بزرگداشتِ بزرگان فرموده بود، و نيز رغبت داشتن ايرانيان را به اسلام، تكرار كرد.... ❕برخى از مردم به شهربانو، دختر كسرا، اشاره كردند [و خواستار او شدند]. پس اختيار را به او وا نهادند و از پشت چادر و در ميان جمع به او گفتند: كدام يك از خواستگارانت را بر مى‏گزينى؟ و آيا از ميان آنان، شوهرى مى‏خواهى؟ ... خواستگاران را به شهربانو نشان دادند و او با دستش اشاره كرد و حسين بن على عليه السلام را نشان داد. پس دوباره او را آزاد گذاشتند. با دستش اشاره نمود و به زبان خودش گفت: «اين! اگر اختيار با من است» و امير مؤمنان على عليه السلام را ولىّ خود قرار داد. " 💠 👇