☀️ ☀️ راحله-براي همين هم خيلي از همين مردهاي پر مدعا از اين زن حساب مي‌برن و با احترام ازش ياد مي‌كنن. اين كتابش هم شرح سفرش به كشورهاي بزرگ دنيا مثل ژاپن، آمريكا، هند و فرهنگ‌هاي مختلفه. رفته و راجع به بدبختي‌ها و ظلم‌هايي كه به زن‌ها مي‌شه، تحقيق كرده. گفتم: - تو فكر مي‌كني با اين حرف‌ها چيزي عوض مي‌شه؟ راحله- منظورت رو نمي فهمم! من- منظورم اينه كه فكر مي‌كني با اين حرف‌ها و كتاب‌ها چيزي از اون ظلمي كه به قول تو داره توي تمام دنيا به زن‌ها مي‌شه، كم مي‌شه؟ يا فكر مي‌كني با اين كه اوريانا فالاچي بره و با چند تا مرد خود خواه و مستبد به قول تو، مصاحبه كنه و شايد هم اون‌ها رو گير بندازه، مي‌تونه انتقام اون ظلم‌هايي رو كه مي‌گي به زن‌ها شده بگيره؟ راحله چند لحظه فكر كرد. سرش را تكاني داد و با تاسف گفت: - نه! ممكنه نتونه هيچ كدوم از اون كارها رو بكنه، ولي حداقل مي‌تونه به امثال من و تو و اون خانم‌هايي كه الان اون جا نشستن و وقتشون رو تلف مي‌كنن، ديروز هم خودشون رو با اين حرف راضي كردند كه نبايد توقعي از زن‌ها و خودمون داشته باشيم، نشون بده كه خير! يه زن مي‌تونه پا به پاي مردها حركت كنه و گاهي هم از اون‌ها جلو بيفته. گفتم: - يعني تو واقعاً اعتقاد داري كه هيچ فرقي بين مرد و زن نيست؟! راحله- معلومه كه نيست! پس فكر كردي من شعار مي‌دم يا اَدا در مي‌آرم؟ ديروز هم گفتم اون چيزي كه ما به نام فرق زن و مرد مي‌شناسيم، واقعيت نيست!، تلقينيه كه در طول تاريخ به هر دو جنس شده. به همين دليل هم در هر موقع از تاريخ يا هر جايي از زمين كه زن‌ها از اين تلقين دور مانده اند، عكس اين قضيه اتفاق افتاده. من- يعني چه؟ راحله- الان برات توضيح مي‌دم. ولي اول صبر كن بقيه بچه‌ها رو كه ديروز حرف منو قبول نمي كردن، صدا بزنم. فكر مي‌كنم مثال خوبي گير آورده باشم كه جواب حرف اون‌ها باشه. بعد رو به فهيمه كرد كه داشت با «ديكشنري» سرو كله مي‌زد: راحله- فهيمه! بلند شو بيا كه يه چيز خيلي ماه برات گير آوردم. حتماً بايد ببيني! بعد هم سميه و عاطفه را صدا زد. من هم ثريا و فاطمه را كه با هم گپ مي‌زدند صدا كردم. ثريا كمي غرغر كرد. انگار حال و حوصله اين بحث‌ها را نداشت. ولي فاطمه كه آمد، او هم راضي شد بياد. شايد براي اين كه تنها نماند. همه كه نشستند، راحله نگاهي به همه كرد و گفت: - يادتونه ديروز گفتم اين چيزي كه به ضعف و نقص زن‌ها معروفه، واقعيتي نداره و صرفاً چيزي خياليه كه در همه زمان‌ها به زن‌ها تلقين شده و آن‌ها هم باور كردن؟ البته شما هم حرف من رو قبول نكردين! اوريانا فالاچي،نويسنده اين كتاب ضمن تحقيقي كه در مورد وضعيت زن‌هاي مالزي مي‌كرده، به گروهي از زنهاي مادر سالار برخورده كه توي جنگل و به شيوه گروهي زندگي مي‌كردن. برخوردش با اين زن‌ها شنيدنيه. راحله كمي مكث كرد. شايد منتظر بود كسي مخالفتي يا اظهار موافقتي بكنه. ولي كسي چيزي نگفت. هيچ اشتياقي در بچه‌ها ديده نمي شد. عاطفه لم داده بود روي سميه. ثريا داشت با همان زنجير طلا و قلب آويزانش بازي مي‌كرد. فاطمه و فهيمه هم به جلد كتاب نگاه مي‌كردند، كه البته سخت هم بود. چون راحله مرتب كتاب را از لبه اش به كف دستش مي‌كوبيد. بالاخره راحله شروع كرد: - در اين قسمت اوريانا فالاچي اول راجع به منطقه جنگلي كه زن‌هاي مادر سالار توش زندگي مي‌كردند، توضيح مي‌ده و بعد تعريف مي‌كنه كه با كاظم خان، يعني مترجمش، ميرن توي يكي از اين كلبه‌هاي اون دهكده كه چند تا زن هم در اون بوده اند. توي اون كلبه چشمش به چرخ خياطي و گرامافون مي‌خوره. از كاظم مي‌خواهد سوال كنه كه اين اشياء مال كيه؟ و بعد مي‌نويسه... راحله كتاب را باز كرد و از روي آن خواند: (جميله جوون ترين زن حاضر، به اين، چنين جواب داد: - اين جهيزيه شوهر منه. وقتي ازدواج كرديم، آن‌ها را با خود آورد. كاظم خان پرسيد: - شوهرت كجاست؟ - خانه مادرش. - چرا خانه مادرش؟ ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند ❌ مورد رضایت است 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ╲\╭┓ ╭❤️ @Rouman_mazhabi🍃 ┗╯\╲