هدایت شده از اصرار
خدایا... این زنان هیچکس را ندارند. به تنهایی جابه‌جا می‌شوند و نمی‌دانند کجا بروند، بنشینند. هیچی زنی به قدر یک لحظه در غزه زندگی نخواهد کرد و توان آن را ندارد، ایستادگی آن را ندارد که تمام آنچه را زن غزه‌ای نثار کرده، نثار کند. 🧷اخیرا فهمیده‌ام یکی از سختی های ترجمه از زبان عربیِ فلسطینی به فارسی واژه‌هایی ست که در فارسی معنای استعاری دارند. مثلا «نزوح»، نزوح یعنی جابه‌جایی در آوارگی. آوارگی در زبان فارسی اغلب معنای استعاری دارد اما در فلسطین این استعاره نیست. استعاره‌ی آوارگی و بی خانه شدن، عاریت گرفته شده از واقعیت فلسطین است. من نمی‌دانم چطور نزوح را ترجمه کنم که استعاری نباشد و مثل حالا پاورقی نخورد. چطور از زنانی بنویسم که آواره‌اند، واقعا آواره‌اند. چطور جمله‌ی «لوین رایحین و وین بدهم یقعدو» را ترجمه کنم؟ این جمله که می‌گوید «زنانی هستند که نمی‌دانند کجا بروند و کجا بنشینند». نه اینکه نمی‌دانند کجا خانه کنند، نه اینکه نمی‌دانند کجا خیمه بزنند، فقط نمی دانند کجا بنشینند (چیزی شبیه به مستقر شدن خیلی کوتاه، خیلی موقت که من هر چه می‌گردم مثال جمعی برایش ندارم). در آوارگی و شرایطی که هیچ جا امن نیست و جایی نیست برای رفتن، اینکه اندکی کجا آرام بگیری هم مسأله است. وقتی آوارگی و با خانه یا بی خانه بودن استعاره‌ی دنیای ماست، فلسطین و فلسطینی آن جایی ایستاده که استعاره‌های زمان از آنجا متبلور می‌شود. فلسطین مختصاتِ تلاقی واقعیت ‌با حقیقت است. شاید حالا کمی بفهمم چرا محمود درویش شاعر فلسطینی این اندازه الهام بخش شاعران بوده است. @Esrar3