آسودهدلا حال دل زار چه دانی؟
خونخواریِ عشّاق جگرخوار چه دانی؟
شب تا به سحر خفته به خلوتگه نازی
بیخوابیِ این دیدهٔ بیدار چه دانی؟
هرگز نخلیده به کف پای تو خاری
آزردگیِ سینهٔ افگار چه دانی؟
ای فاخته! پروازکنان بر سرِ سروی
درد دل مرغان گرفتار چه دانی؟
کار دلِ رندان بلادیده بوَد عشق
ای زاهد مغرور تو این کار چه دانی؟
نادیده ز خاک ره او کُحلِ بصیرت
با بیبصری لذّت دیدار چه دانی؟
#جامی تو و جام می و بیهوشی و مستی
راه و روش مردم هشیار چه دانی؟
#دیوان جامی، جلد اول، فاتحةالشباب، غزل ۹۹۲
مقدمه و تصحیح: اعلاخان افصحزاد
دفتر نشر میراث مکتوب ۱۳۷۸