eitaa logo
تماشاگه راز
279 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💐 ذوالنون - قدس سره - پیش یکی از مشایخ مغرب رفت به جهت مسئله ای؟ گفت: بهر چه آمدی؟ اگر آمده ای که علم اولین و آخرین بیاموزی آن را روی نیست این همه خالق داند، و .. اگر آمده ای که او را جویی آنجا که اول گام برگرفتی او خود آنجا بود. زین پیش برون ز خویش پنداشتمت در غایت سیر خود گمان داشتمت اکنون که تو را یافتم آنی دانم کاندر قدم نخست بگذاشتمت
✨🍃🍂🌺🍃🍂🍀🍃 🍃🍂🍀🍃🍂 🍂🌺🍂 🍀 🍂 🌺 ای زبان پارسی افسونگری هر چه گویم از تو ، زان افزون تری یادم آمد کز زمان کودکی می شنیدم از تو نام تو به توان بخشیده ای از توان؛برتر ، روان بخشیده ای هم بهره جست از مایه ات سرو او بالید زیر سایه ات پرورده ی دامان تو در دبستان طفل ابجد خوان تو از بر شد به بام آسمان نردبانش خود تو بودی ای زبان چالش به نیروی تو بود آب این سرچشمه از جوی تو بود عطر از شمیم بوی توست این نسیم از کوی تو وز سوی توست بر سر خوان تو ، مهمان تو بود گر هم ثنا خوان تو بود خیمه زد هم بر بام تو بود نیز  مست از جام تو داشت گر نامی از تو داشت توسنش این تیزگامی از تو داشت را هم تو مبدأ بوده ای گر فزون شد ، تو بر آن افزوده ای این همه سوداگر سود تو اند خوشه چین خرمن جود تو اند ... 🍀 🌺🍂 🍂🍀🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
بودم آن روز در اين میکده از دردكشان كه نه از تاک، نشان بود و نه از تاک‌نشان از خرابات‌نشينان چه نشان می‌‌طلبی؟ بی‌نشان‌ ناشده زیشان نتوان يافت نشان در ره میکده آن به كه ‌شوی ای دل! خاک شايد آن مست بدين‌سو گذرد جرعه‌فشان نكته‌ٔ عشق به تقليد مگو ای واعظ! بیش از‌ این باده بچش، چاشنی جان بچشان ! اين خرقۀ پرهيز بینداز كه يار همدم بی‌سروپايان شود و رندوَشان https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌿🌹🌷 حسن خویش از روی خوبان آشکارا کرده ای پس به چشم عاشقان خود را تماشا کرده ای ز آب و گل عکس جمال خویشتن بنموده ای شمع گل رخسار و ماه سرو بالا کرده ای جرعه ای از جام عشق خود به خاک افکنده ای ذوفنون عقل را مجنون و شیدا کرده ای گرچه معشوقی لباس عاشقی پوشیده ای آنکه از خود جلوه ای بر خود تمنا کرده ای بر رخ از مشک سیه مشکین سلاسل بسته ای عالمی را بسته ی زنجیر سودا کرده ای موکب حسنت نگنجد در زمین و آسمان در درون سینه حیرانم که چون جا کرده ای میکنی جامی کم اندر عشق اسم و رسم خویش آفرین بادا بر این رسمی که پیدا کرده ای https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐 معروف کرخی - قدس الله سره - گفته است که صوفی اینجا مهمان است، تقاضای مهمان بر میزبان جفاست، مهمان که باادب بُوَد منتظر بُوَد نه متقاضی. مهمان توام در صف ارباب ارادت بنشسته به هر چیز که آید ز تو راضی بنهاده به خوان کرمت دیده امید انعام تو را منتظرم نه متقاضی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌾🌾🌾🌾🌾 بودم آن روز در اين میکده از دردكشان كه نه از تاک، نشان بود و نه از تاک‌نشان از خرابات‌نشينان چه نشان می‌‌طلبی؟ بی‌نشان‌ ناشده زیشان نتوان يافت نشان در ره میکده آن به كه ‌شوی ای دل! خاک شايد آن مست بدين‌سو گذرد جرعه‌فشان نكته‌ٔ عشق به تقليد مگو ای واعظ! بیش از‌ این باده بچش، چاشنی جان بچشان ! اين خرقۀ پرهيز بینداز كه يار همدم بی‌سروپايان شود و رندوَشان 🌾🌾🌾🌾🌾 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هر دو به سخن زبان گشادند غم‌های گذشته شرح دادند مجنون ز شکایت سفر گفت لیلی ز غم وطن گهر سفت آن خواند حدیث کوه و وادی وین قصه‌ی کنج نامرادی آن بود ز ناله درد دل گوی وین بود ز گریه خون دل شوی آن گفت: که بی‌رخت بجانم این گفت: که من فزون از آنم آن گفت: دلم هزار پاره است این گفت :که این‌زمان چه چاره است آن گفت: شدم ز جان خود سیر این گفت: که مرگ من رسد دیر آن گفت: که هجر جانگداز است این گفت :که وصل چاره‌ساز است آن گفت: که بی‌تو دردناکم این گفت: که از غمت هلاکم آن گفت: مراست دل ز غم ریش این گفت :مراست ریش از آن بیش آن گفت: نمی‌روم ازین کوی این گفت: به ترک جان خود گوی آن گفت :در آتشم ز دوری این گفت: که پیشه کن صبوری آن گفت :که صبر نیست کارم این گفت: جز این دوا ندارم آن گفت :که خوش بود رهایی این گفت :ز محنت جدایی آن گفت: فغان ز کینه‌کیشان این گفت: که باد مرگ ایشان آن گفت: دلم ز غم دو نیم است این گفت: چه غم خدا کریم است چون گفته شد آنچه گفتنی بود وان راز که هم نهفتنی بود زد شعله درون لیلی از بیم کان قوم ز عقل و دین به یک نیم ناگاه ز راه در نیایند وان دلشده را به سر نیایند بر وی نکشند تیغ بیداد و او را نرسد کسی به فریاد گفت :ای ز میان عاشقان فرد در راه وفا به‌جان جوانمرد برخیز که تیغ چرخ تیز است با ما و تو بر سر ستیز است با هم به وداع ایستادند وز هر مژه سیل خوش گشادند آن روی به دشت کرد یا کوه وین ماند به‌جا چو کوه اندوه لیلی و مجنون/ به تصحیح اعلاخان افصح‌زاد/ شعبه ادبیات خاور(مسکو)/ ص۱۴۰,۱۳۹ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
وكلٌّ مغری بِمَحبوبٍ یدین لَه جمیعُهم لك قد دانُوا و ما فَطَنُوا هر محبّی كه شیفته و فریفته محبوبی شده است ، فرمانبرداری او می كند از هر جنس كه باشد آن محبوب جمیع ان" محبان" به حكم فرمودە ی و قَضَی ربُّك اَلّا تَعبُدُوا إلّا إیاه" "فرمانبرداری" تو می كنند و "بندگی" تو به جای می ارند و "نمی دانند".... حقّا كه ندیده اند در روی بتان جز روی تو را اگر چه نشناخته اند. _اشعه اللمعات
جوانمردا، جوانمـــردی بیاموز زِ مردان جهـان، مـردی بیاموز درون از کینِ کین‌جویان نگه‌دار زبــان از طعن بدگــویان نگه‌دار نکویی کن به آن، کـو با تو بد کرد کز آن بَد، رِخنه در اقبال خود کرد چو آئیــن نکوکاری کنـی ساز نگردد باتو جز آن نیکویی باز https://eitaa.com/TAMASHAGAH
اى خواجه چه جويى ز شب قدر نشانى هر شب شب قدر است، اگر قدر بدانى روشن به تو گويم كه شب قدر كدام است گر ز آنكه تو ادراك ِ شب ِ قدر توانى https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت بی چون که تو را نعمت هستی داده، درون تو جز یک دل ننهاده است تا در محبت او صرف کنی، نه آن که یک دل را به صد پاره کنی و هر پاره را در پی مقصدی آواره... رسم‌ عاشق نیست با یک‌ دل دو دلبر داشتن یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن https://eitaa.com/TAMASHAGAH
بیقراری سپهر از عشق است گرم رفتاری مهر از عشق است خاک یک جرعه از آن جام گرفت که درین دایره آرام گرفت دل بی‌عشق ؛ تن بی‌جان است جان از او زندهٔ جاویدان است گوهر زندگی از عشق طلب ! گنج پایندگی از عشق طلب ! https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃هوالنور الـهی! غنـچه امید بگشای گلی از روضه جاوید بنمای درین محنت سرای بی‌مواسا به نعمت های خویشم کن شناسا ضمـیرم را سپاس اندیشه گردان زبانم را ستـایش پیشه گردان ز تقـویم خرد بهـروزیم بخش بر اقلـیم سخن فیروزیم بخش https://eitaa.com/TAMASHAGAH
آسوده‌دلا حال دل زار چه دانی؟ خونخواریِ عشّاق جگرخوار چه دانی؟ شب تا به سحر خفته به خلوتگه نازی بیخوابیِ این دیدهٔ بیدار چه دانی؟ هرگز نخلیده به کف پای تو خاری آزردگیِ سینهٔ افگار چه دانی؟ ای فاخته! پروازکنان بر سرِ سروی درد دل مرغان گرفتار چه دانی؟ کار دلِ رندان بلادیده بوَد عشق ای زاهد مغرور تو این کار چه دانی؟ نادیده ز خاک ره او کُحلِ بصیرت با بی‌بصری لذّت دیدار چه دانی؟ تو و جام می و بیهوشی و مستی راه و روش مردم هشیار چه دانی؟ جامی، جلد اول، فاتحة‌الشباب، غزل ۹۹۲ مقدمه و تصحیح: اعلاخان افصح‌زاد دفتر نشر میراث مکتوب ۱۳۷۸
آرند که واعظی سخنور بر مجلس وعظ سایه گستر از دفتر عشق نکته می‌راند و افسانه عاشقان همی خواند خر گم شده‌ای بر او گذر کرد وز گمشده‌ی خودش خبر کرد زد بانگ که کیست حاضر امروز کز عشق نبوده خاطر افروز؟ نی محنت عشق دیده هرگز نه داغ بتان کشیده هرگز برخاست ز جای ساده‌مردی هرگز ز دلش نزاده دردی کان کس منم ای ستوده‌ی دهر کز عشق نبوده هرگزم بهر خر گم شده را بخواند کای یار اینک خر تو، بیار افسار این را ز خری کزان دژم نیست جز گوش دراز، هیچ کم نیست سرمایه‌ی محرمی ز عشق است بل ک آدمی آدمی ز عشق است هر کس که نه عاشق، آدمی نیست شایسته‌ی بزم محرمی نیست جامی، به کمندِ عشق شو بند بگسل ز همه، به عشق پیوند جز عشق، مگوی هیچ و مشنو حرفی که نه عشق، ازان خمش شو
از مجنون پرسیدند: وصال را دوست داری یا فراق را ؟ گفت: فراق را‌ ؛ چون که در فراق امید وصال هست و در وصال بیم فراق! ‎‌‌ ‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️‍🔥🕊 گفتی بگوی عاشق و بیمار کیستی؟ من عاشق توام، تو بگو یار کیستی؟ بستی میان، به فتنه کشیدی ز غمزه تیغ جانها فدات در پی آزار کیستی...؟! 📻 @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جایی که گذرگاه دل محزونست آن جا دو هزار نیزه بالا خونست لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند مجنون داند که حال مجنون چونست @TAMASHAGAH
تا ما ره تسبیح و ثنا می پوییم «سبحانک لاعلم لنا» می گوییم لوح طلب از حرف دعا می شوییم چون درخور ماست آنچه ما می گوییم @TAMASHAGAH