. 💠 از آن‏جا كه فكر تحت تأثير عوامل محيط، تربيت، وراثت، تلقين و تقليد و تاريخ قرار مى‏گيرد، ضرورت نقد و سنجش و تعقل نمودار مى‏گردد...نيرويى كه اين سنجش و نقادى را عهده‏دار است مى‏توانيم عقل بناميم و اين سنجش را مى‏توانيم تعقّل بخوانيم... 💠 با نظارت عقل به ملاك‏ها مى‏رسيم كه اصلًا خوبى چيست؟ تو بايد دنبال چه چيزى باشى؟ در برابر اين سؤال، به اين ملاك مى‏رسيم كه خوبى، همان است كه كسرى‏هاى من را پر كند... 💠 دوست خوب، هدف خوب، راه خوب، مكتب خوب آن دوست و آن هدفى است كه من را بارور كند. به من بدهد. از من نگيرد. با اين ملاك، خوبى از خوشى جدا مى‏شود. و با اين نظارت آنچه از محيط و وراثت و تلقين و تقليد و ... در من رخنه كرده، كنار مى‏رود... 💠 هنگامى كه خوبى از خوشى مشخص شد، انسان مى‏تواند به خاطر رسيدن به خوبى‏ها از خوشى‏هايش بگذرد. چون اين خواسته‏ى دل ما و نياز غريزه‏ى بهتر طلبى ماست، نه يك حكم خشك عقلى و نه يك شعار خشن اخلاقى. 💠 با اين توضيح، هماهنگى فكر و عقل و دل، علم و عقل و عشق، آشكار مى‏شود. و با اين هماهنگى است كه شناخت‏ها به عمق و اصالت مى‏رسند و از محكوميت محيط‌ها و عادت‏ها و از جبرهاى گوناگون آزاد مى‏گردند؛ همان‌طور كه از محدوديت و سطحى‌نگرى و يك‌بعدى ماندن هم آزاد مى‏شوند. ✍ | مسئولیت و سازندگی، صفحات ۱۲۱ الی ۱۲۶ 💡 2⃣3⃣ 🆔 @Bavar_tarbiat ♨️ کانال غنی ترین و به روزترین و کاربردی ترین مطالب و محتواها برای دغدغه مندان عرصه تحول تربیتی ➡️ @TBDTVT ⬅️ 🔺🔻🔺 برا ✌️ نفر بفرست 🔻🔺🔻